اسری

لغت نامه دهخدا

اسری. [ اَ را ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اسیر. بردگان.

اسری. [ اَ را ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی از سری. رونده تر: اسیر من الامثال و اسری من الخیال. ( عقدالفرید ج 1 ص 121 حاشیه ).
- امثال :
اسری من الخیال ، اسری من انقد ؛ کلاهما من السری و انقد اسم للقنفذ و القنفذ لاینام اللیل بل یجول لیله اجمع و یقال فی مثل بات فلان بلیل انقد و فی مثل آخر: اجعلوا لیلکم لیل انقد.
اسری من جراد ؛ قال حمزة هو من السری التی هی السیر باللیل ، قلت لو قیل اسری من قولهم سرأت ِ الجرادة تَسراء سَرْءً اذا باضت فلینت الهمزة فقیل اسری من جراد، ای اکثر منه بیضاً، لم یکن بیضة [ کذا ] [ شاید: ببعید ] و السراءةبالکسر بیضة الجراد و قد یقال سروة و الاصل الهمزة. ( مجمع الامثال میدانی ).

اسری.[ اَ را ] ( اِخ ) ( سوره ٔ... ) سوره بنی اسرائیل. و آن سوره هفدهم از قرآن پس از نحل و پیش از کهف است.

فرهنگ فارسی

نام سوره هفتم قر آن مجید.
اسیران، بندیان، جمع اسیر
( صفت اسم ) جمع : اسیر بردگان بندیان اسیران .
رونده تر

فرهنگ معین

(اَ را ) [ ع . ] (ص . اِ. ) جِ اسیر، بردگان ، اسیران .

فرهنگ عمید

= اسیر

گویش مازنی

( آسری ) /aassri/ آستر لباس - رویه ی کفش
/asri/ اشک

پیشنهاد کاربران

سَرَیَ: حرکت در یک راه سرّی را گویند. "فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ" یعنی به لوط راهی سرّی و محرمانه نشان دادیم تا از آن راه شهر را ترک کنند. قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا: چشمه ای که از دل زمین می جوشد
...
[مشاهده متن کامل]
سَرِیًّا عنوان شده است چون آب موجود در دل زمین از یک راه سرّی و نامریی به بیرون زمین راه پیدا می کند. أسری به طی یک طریق سرّی و محرمانه برای بندگان خدا در روز هم اطلاق می شود. ( وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی ) أسری به حرکت انسان در بُعد جسمانی اطلاق گردیده است و مراد از أسری برای نبی مکرم اسلام ( ص ) یعنی از راه های سرّی بین زمین تا آسمان برای دیدن آیات الهی سیر نموده است.

اسری به عربی میشه شبانه حرکت داد.
( حرف ر فتحه دارد. )
اسرى: سرى و اسرى: رفتن در شب.

بپرس