احتقان

/~ehteqAn/

مترادف احتقان: خفگی

معنی انگلیسی:
congestion, [med.] congestion

لغت نامه دهخدا

احتقان. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) درد شکم گرفتن از بندآمدن بول. شاشبند شدن. شاشبند. حبس البول. || احتباس مواد در تن. || بازداشتن. || نگاه داشتن. || احتقنت الروضة؛ اشرفت جوانبها علی سرارها. ( منتهی الارب ). || حقنه کردن. اماله کردن. تنقیه کردن. || خویشتن حقنه کردن. ( زوزنی ). || با داروی ریختنی با محقنه مداوا کردن. || احتقان دم ؛ میل الدّم. غلبه دموی ( اصطلاح طب ). || احتقان دم کسی ؛ بازداشتن از ریختن خون او : تا چون نائره غضب سلطان تسکین یافت بر آن مساکین رحمت کرد و به احتقان دماء ایشان اشارت فرمود. ( جهانگشای جوینی ). || احتقان رکودی ( اصطلاح طب ) .

فرهنگ فارسی

حقنه کردن، اماله کردن ، بند آمدن بول، شاشبندشدن، حبس شدن خون یاماده دیگردربدن

فرهنگ عمید

۱. بند آمدن بول، شاش بند شدن.
۲. جمع شدن خون یا مادۀ دیگر در قسمتی از بدن.
۳. [قدیمی] حقنه کردن، اماله کردن.

مترادف ها

hyperemia (اسم)
پرخونی، احتقان، خون انباری

پیشنهاد کاربران

حُقنه کردن و احتقان چون از حرف ح استفاده شده و حرف ح تنها حرف لطیف در میان حروف می باشد که از هیچگونه درگیری ابزار فیزیکی دهانی مثل زبان و دندان و لب ها و سقف دهان استفاده نشده، لذا مرتبط با گرفتگی هوا
...
[مشاهده متن کامل]
و اعضای بدن که مرتبط با هوای لطیف هست می باشد. و در علم پزشکی یک بیماری ریوی محسوب می شود. ثمره و نتیجه ی احتقان و حُقنه کردن ایجاد حِقحِق در گلو می باشد. و بیشتر بار روانی و در زمینه پزشکی بعد داخلی بدن که ریه ها می باشد رو شامل میشه مثل تنگی نفس و سینه و دلتنگی یا شنیدن حرف های ناپسند، و ناحق. در کل حرف ح در کلماتی که بعد لطیفی دارند بیشتر استفاده شده است مثل هوا حرارت حارّه حریق حق حقیقت حیات. و حرف ح تنها حرفی هست که ریشه ی همه ی حروف می باشد و پشت همه ی حروف پنهان شده است. به نوعی نفس تمام حروف الفبا می باشد چه صامت و چه مُصَوِّت. به نوعی حیات حروف الفبا می باشد. ولی وقتی به جای حرف ح از حرف خ استفاده می شود یعنی اختناق، ابزارهای فیزیکی دهان درگیر می شوند و یک بعد فیزیکی و بیرونی رو ایجاد می کند. مثل شیر اختناق در خنک کننده ها و کولرها که یک مسیر تنگی را در یک مجرا ایجاد می کند برای افت فشار گاز و ایجاد خاصیت گرماگیری در طرف دیگر. مثل خفه کردن خفقان ایجاد کردن جهت ایجاد خوف و خفگی. کلمه خندق هم که اصطلاحاً به کندک تفسیر میشه با این رویه و قانون ذاتی کلمات تفسیر درستی از کار در نمیاد. بلکه به همون اختناق مربوط میشه. یعنی ایجاد یک اختناق در یک نقطه از مسیر با حفر کانال که قدیم ها این مسایل امنیتی به این سبک وجود داشت. کلماتی مثل حُقْنه کردن، احتقان، اختقان، خَفقان، اختناق، خندق حندق و حق کلماتی هستند که از یک ریشه می باشند. و چَز یا عصاره این کلمات همین کلمه حق می باشد.

گرفتگی
وارد کردن دارو یا تریاک از طریق روده
در گل گیر کردن

بپرس