اتوماتیک

/~otumAtik/

مترادف اتوماتیک: اتومات، خودکار

برابر پارسی: خودکار، خودبخود

معنی انگلیسی:
unmanned, automatic, pop-up

فرهنگ فارسی

خودکار، دستگاهی که پس ازبکارافتادن بخودی خودکارکند
( صفت ) دستگاهی که خود به خود کار میکند و نیازی به بودن کارگر بر سر آن نیست خود کار .

فرهنگ معین

(اُ تُ ) [ فر. ] (ص . ) ۱ - ویژگی هر وسیله ای که بدون دخالت انسان و خود به خود کار کند. ۲ - عملی که بدون فکر کردن انجام شود، خودکار (فره ).

فرهنگ عمید

۱. به طور خودکار.
۲. (اسم ) دستگاهی که پس از به کار افتادن احتیاج به نیروی انسانی ندارد.
۳. شخص بی اراده، آدمک.

مترادف ها

automatic (اسم)
اتوماتیک

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
اتوماتیکاتوماتیکاتوماتیکاتوماتیک
خودگر
چیزی که به طور خودکار و بدون کنترل انسان کار کند اتوماتیک است.
خودکار
ئۆتۆماتیک, خۆگێڕ
اتوماتیک =خودبکار

بپرس