97 1566 100 1 آمولنبرابر پارسی: نشاسته معنی آمولن در لغت نامه دهخدا آمولن. [ ل ُ ] (یونانی ، اِ) نشاسته. نشا. لباب البر. لباب الحنطه. لباب الفوم. لباب القمح. آبگون.آمون را بخوانید. معنی آمولن در فرهنگ معین آمولن (لُ) [ معر. ] (اِ.) نشاسته ، نشا. معنی آمولن در فرهنگ فارسی عمید آمولننشاسته، آمیدون. آمولن را به اشتراک بگذارید معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها . > محیط مادی ژافه > دم زدن mehrnoosh > picky پریا زین العابدین > riveted to the spot Saeb > دسپاچگی سورنا > ولخرج سوسن شریفی > quiet little place امیرحسین > usually نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته اکبر روشنیسیدحسین اخوان بهابادیDark Light Farhoodعلی حیدرمحمدرضا ایوبی صانعحمیدرضا دادگر_فریمانمحمد حاتمی نژاد فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته رب جلیل حی داور تسخیر ناپذیر بنده پروری بگسست هیتر نام کره ای غرق تفکر