96 1564 100 1 آرمیدنمترادف آرمیدن: مقاربت، آرامیدن، آسودن، خفتن، غنودن معنی آرمیدن در لغت نامه دهخدا آرمیدن. [ رَ دَ ] (مص ) (شاید از: آ، ادات نفی و سلب + رمیدن ) آرامیدن. سکون. رکون. آرام شدن. استراحت. مستریح شدن. راحت یافتن. آسوده شدن. بیاسودن. آسودن. استقرار. قرار. آسایش. اِتّداع. انمهلال. خفتن. آرام گرفتن. قرار گرفتن. بی جنبش شدن : بچنگ و بمنقار چندی طپیدچو شد زورش از تن سپس آرمید.فردوسی.پراندیشه شد تا چه آمد پدیدکه یارد بدین جایگه آرمید؟فردوسی.بدانگه که تیره شب آمد به تنگ گوان آرمیدند یکسر ز جنگ.فردوسی.هر آنکس که چشمش سنان تو دیدکه گوید کز آن پس روانْش آرمید؟فردوسی.هم از مهر مهتر دلش نارمیدچو باد دمان پیش رستم رسید.فردوسی.نه شب خواب کرد و نه روز آرمیدنه می خورد نه نیز رامش گزید.فردوسی.بگفت و برانگیخت شبدیز رانداد آرمیدن دل تیز را.فردوسی.چو بدخواه جنگی ببالین رسیدنباید ترا با سپاه آرمید.فردوسی.دد و دام و هر جانور کش بدیدز گیتی به نزدیک او آرمید.فردوسی.همی رفت تا شهر رستم رسیدیکی روز جائی همی نارمید.فردوسی.چو دانشگر این قولها بشنودپس آنگه زمانی فروآرمد...طیّان.بروز از هیچگونه نارمیدی چو گور و آهو از مردم رمیدی.(ویس و رامین ).گفت این علی تکین دشمنی بزرگ است از بیم سلطان ماضی آرمیده بود. (تاریخ بیهقی ).سپاه آرمیدند بر جای خویش همان شب مهان را بهو خواند پیش.اسدی.بس بی آراما که بستد زو بی آرامی جهان تا بیارامید و خود هرگز زمانی نارمید.ناصرخسرو.که ما را نه چشم آرمید و نه گوش.سعدی.ز یادملک چون ملک نارمندشب و روز چون دد ز مردم رمند.سعدی.بی تو از دردم آرمیدن نیست وز توام طاقت بریدن نیست.کمال خجندی. || دوام کردن. باقی ماندن. مقام کردن : چو ایدر نخواهی همی آرمیدبباید چرید و بباید چمید.فردوسی. || زیست ... آرمیده را بخوانید. معنی آرمیدن به فارسی آرمیدن( مصدر ) ( آرامید آرامد خواهد آرامید بیارام آرامنده آرامیده ) ۱ - استراحت کردن آسودن . ۲ - قرار یافتن سکون یافتن . ۳ - خفتن خوابیدن . ۴ - از جوش و غلیان باز ایستادن فرو نشستن کف . ۵ - صبر کردن شکیبا شدن . ۶ - مطمئن شدن اطمینان یافتن . ۷ - منزل کردن جای گرفتن . ۸ - نشستن آشوب رفع شدن فتنه.آرمیدن سکون آسوده فرو آرمیدنفرو آرامیدن . آرام گرفتن فرود آرمیدنفرو آرمیدن . آرام گرفتن آرن را بخوانید. معنی آرمیدن در فرهنگ معین آرمیدن (رَ دَ) (مص ل .) نک آرامیدن . معنی آرمیدن در فرهنگ فارسی عمید آرمیدن۱. آرام گرفتن، آرام شدن، آسودن، آسوده شدن، آرامش یافتن.۲. خوابیدن، کم شدن، از جوش و خروش افتادن، آزاد شدن، رهایی یافتن. آرمیدن در جدول کلمات آرمیدناستراحت دنباله معنی آرمیدن در جدول معنی آرمیدن به انگلیسی rest (فعل)تکیه دادن ، کردن ، راحت کردن ، استراحت کردن ، اسودن ، ارمیدن ، متکی بودن بهrepose (فعل)گذاردن ، دراز کشیدن ، غنودن ، ارمیدن آرمیدن را به اشتراک بگذارید پیشنهاد کاربران الناز سکن محمد مهدی آرام گرفتن ،آسودگی........ محمد آرمیدن = آرمدن : استراحت کردن روژینا آرم گرفتن،آسودگی tinabailari خوابیدن 🙎🏻♂️🙎🏻♂️ حمیدرضا دادگر_فریمان آرامیدن، آسودن، خفتن، غنودن،خوابیدن PRO GAMER آرام گرفتن آسودگی معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها . > محیط مادی ژافه > دم زدن mehrnoosh > picky پریا زین العابدین > riveted to the spot Saeb > دسپاچگی سورنا > ولخرج سوسن شریفی > quiet little place امیرحسین > usually نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته اکبر روشنیسیدحسین اخوان بهابادیDark Light Farhoodعلی حیدرمحمدرضا ایوبی صانعحمیدرضا دادگر_فریمانمحمد حاتمی نژاد فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته رب جلیل حی داور تسخیر ناپذیر بنده پروری بگسست هیتر نام کره ای غرق تفکر