99 1533 100 1 آحاب معنی آحاب در لغت نامه دهخدا آحاب. (اِخ ) اَحاب. رجوع به اَخاب شود.آحاد را بخوانید. معنی آحاب به فارسی آحابهفتمین پادشاه اسرائیل ( ۸۵۳ - ۸۷۵ ه. ق . ) وی با ( ایزابل ) ازدواج کرد و نابوث را به قتل رسانید . تاموستان او را تصرف کند . آحاب در محاصره راموث کشته شد. آحاد ملت را بخوانید. آحاب در دانشنامه آزاد پارسی آحاب (ح ۸۷۵ـ۸۵۴پ م)(Ahab)پادشاه اسرائیل. امپراتوری او سیادت بر موآبرا دربر داشت و یهودیهتابع و متحد آن بود. اما پادشاهی اش درنتیجۀ جنگ های مداوم با سوری ها ضعیف شد. آحاب، از طریق زناشویی با ایزابل، شاهزاده خانم صیدا، پرستش خدای فنیقیبعلرا وارد اسرائیل کرد و بدین سان دشمنی ایلیاو دیگر پیامبران را برانگیخت. آحاب در نبرد با سوری ها در راموت ـ جلعادبه قتل رسید. آحاب را به اشتراک بگذارید معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها سهیلا مهرزاد ثمرین > spy out the land Amir.s.h. > Regard 770@REZA@$ > deadpool SuperSU > insisted Aolino Aosado > Northern ملیکا > just round the corner السا > ضایع مکن yazdan > It looks like rain نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته محمدرضا ایوبی صانعFarhoodرهگذرdi darkestarSuperSUA.C.Eسحر نجات پورعلی باقری فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته تفکر امیز گریسته اند cruise army مرساد حسرت آمیز تسخیر ناپذیر تحسین آمیز