97 1527 100 1 آب دیده/'Abdide/ معنی آب دیده در لغت نامه دهخدا آب دیده. [ ب ِ دی دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشک : فرنگیس چون روی بهزاد دیدشد از آب دیده رخش ناپدید.فردوسی.سزد که دو رخ کاریز آب دیده کنی که ریزریز بخواهدْت ریختن کاریز.کسائی.بدم چو بلبل وآنان به پیش دیده ٔ من بدند همچو گل نوشکفته در گلزارکنون ز دوری ایشان دو جوی میرانم ز آب دیده و من بر کنار بوتیمار.جمال الدین عبدالرزاق.کنونم آب حیاتی بحلق تشنه فروکن نه آنگهی که بمیرم به آب دیده بشویی.سعدی.آب راه را بخوانید. معنی آب دیده به فارسی آب دیده( اسم ) اشک سرشک گریه .اشک آب ران را بخوانید. معنی آب دیده در فرهنگ فارسی عمید آب دیده۱. پارچه یا چیز دیگر که در آب افتاده و آب به خود کشیده و آسیب دیده باشد، نم کشیده، خیس.۲. [عامیانه، مجاز] باتجربه، آب داده: فولاد آب دیده. آب دیده در جدول کلمات آب دیدهاشک چشم, سرشک مرد را آب دیده کندسفر دنباله معنی آب دیده در جدول آب دیده را به اشتراک بگذارید معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها > محسنین Mitra > let out rooms ebi > profiling ... > nonfiction AmirMahdi > blow off steam yasin > Frisbee AmirMahdi > blow off steam امیر > Hava نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته محمدرضا ایوبی صانعFarhoodرهگذرdi darkestarSuperSUA.C.Eسحر نجات پورعلی باقری فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته تفکر امیز گریسته اند cruise army مرساد حسرت آمیز تسخیر ناپذیر تحسین آمیز