99 1527 100 1 آبکانه معنی آبکانه در لغت نامه دهخدا آبکانه. [ ن َ / ن ِ ] (ص ، اِ) بچه ٔ آدمی یا حیوان که سقط شود. جِهض. جهیض. مجهض. ملیص. زلیق. ملیط. مُملص. آفکانه. افکانه. فکانه. آپکانه. بچه ٔ از بار رفته.- آبکانه کردن ؛ سقط کردن.آبکش را بخوانید. معنی آبکانه به فارسی آبکانه( اسم ) بچ. انسان یا حیوان که سقط شود آفکانه افکانه فکانه .بچه آدمی یا حیوان که سقط شود آبکانه کردن( مصدر ) سقط کردن ( جنین ) . آبکسر را بخوانید. معنی آبکانه در فرهنگ معین آبکانه (نِ) (اِمر.) نک آفگانه . آبکانه را به اشتراک بگذارید معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها علی محمدی > یارا 👩❤️💋👩👩❤️💋👩 > crowd علی ماشا اله زاده > career رهگذر > weighted least squares محمود معجزه > ژیار ♥️N.P♥️ > through بهادر اسلامی > cruise Figure > the bottom drops out نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته A.C.EFarhoodرهگذرحیدریعلی باقریEnglish Userسحر نجات پورمحمدرضا ایوبی صانع فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته army گریسته اند تفکر امیز پرفروغ ضایع مکن ساجده تحسین آمیز امکان ناپذیر