95 1535 100 1 آبناک معنی آبناک در لغت نامه دهخدا آبناک. (ص مرکب ) آب دار. آمیخته به آب : ضیاح ، ضیح ؛ شیری آبناک. و زمینی آبناک ؛ زمین که چشمه های بسیار دارد. زمین که آب از آن تراود.آبنایخ را بخوانید. معنی آبناک در فرهنگ فارسی عمید آبناکآبدار، نم دار، مرطوب. آبناک را به اشتراک بگذارید معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها علی رستمی > valence Ashegh > open a account ب. الف. بزرگمهر > ژئومورفولوژی پرسپولیس > فی امان الله Mozhdeh > Subscribed stock A.C.E > on the blink A.C.E > on the blink A.C.E > run one's eyes over نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته پارسا حیدری حمیدرضا دادگر_فریمانمحمدرضا ایوبی صانعFarhooddi darkestarرهگذرA.C.EDark Light فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته پرفروغ تحسین آمیز حسرت آمیز shet نیازموده مرساد گریسته اند قوی رایی