96 1565 100 1 آبستن گشتن معنی آبستن گشتن در لغت نامه دهخدا آبستن گشتن. [ ب ِ ت َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) آبستن شدن. رجوع به آبستن شدن شود : این بلایه بچگان را ز چه کس آمده زِه همه آبستن گشتند به یک شب کِه ْ و مِه ْ.منوچهری.|| رشوه در خفا ستده بودن.آبستن کردن را بخوانید. معنی آبستن گشتن به فارسی آبستن گشتن( مصدر ) ۱ - حامله شدن باردارگشتن آبستن شدن . ۲ - شکوف. خرد بر آوردن درخت آبستن شدن . آبستن کننده را بخوانید. آبستن گشتن را به اشتراک بگذارید معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها Amir > work skill ヴァヒド > all things being equal Nzi Gbn > Back and forth M. M. A. B > disappointing sevon > کمال متانت امین آریا > معلم Hosna > Soraya امین آریا > تمرین نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته امین آریاحمیدرضا دادگر_فریمانFarhoodمحمد حاتمی نژادپارسا میریوسفیDark Light Figureヴァヒド فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته بگسست نام کره ای طبل غازی نگون اقبال یک غازی عجل الله تعالی فرجه صحنه نبرد خاطر تیز