کسی را از گناه بری کردنکسی را اگاه و هدایت کردنکسی را به مقامی گماردنکسی را بکاربد اغواء کردنکسی را بی اراده الت دست کردنکسی را دست انداختنکسی را عزیز خطاب کردنکسی را لو دادنکسی را کوچک کردنکسی هرکجاکسی که از زجر دیگران لذت میبردکسی که از طبقات بالا باشدکسی که از نسل سام بن نوح باشدکسی که الوار و تیر اره میکندکسی که اهسته می دودکسی که بجای دیگران چیز مینویسدکسی که بچه را خواب می کندکسی که بدنش را کج و معوج میکندکسی که بدون بلیط سوار شودکسی که بر مسند قضاوت می نشیندکسی که بریده بریده حرف می زندکسی که به ستاره ها خیره شدهکسی که پاسداری و نظارت می کندکسی که پشت سر هم سیگار میکشدکسی که پوست خام را می تراشدکسی که ترک تحصیل می کندکسی که جسته و گریخته میخواندکسی که جلسه ای را اداره میکندکسی که خط میکشدکسی که در خواب راه میرودکسی که در شهر زندگی می کندکسی که در لشکر کشی شرکت میکندکسی که دزدکی راه میرودکسی که دور می زندکسی که رای میدهدکسی که رقص برهنه می کندکسی که سود می بردکسی که شام می خوردکسی که شایعه می سازدکسی که شرط می بنددکسی که شوخی زننده کندکسی که صدای بم داردکسی که عضو اتحادیه کارگری نیستکسی که گشت می زندکسی که لباس چین دار میدوزدکسی که لباس نوکری بر تن داردکسی که لغت را هجی می کندکسی که مقیاس بکار می بردکسی که موجب سقط جنین میشودکسی که می چرخاند یا می پیچاند