بریان شدنبریان کردنبریانیبریتانیابریتانیاییبریدگیبریدنبریدن به قطعات کوچکبریدن و انداختنبریدن و خارج کردنبریدهبریده بریده نفس کشیدنبریده بریده کردنبریده نشدهبریسمان کشیدنبرینبریکتبزبز طلیعهبز مادهبز مانندبز نربز کوهیبز کوهی افریقاییبزادیبزازبزاقبزاق از دهان ترشح کردنبزاق اوریبزاق زدن بهبزاقیبزاقی کردنبزانو رسیدهبزبان اوردنبزبان عامیانهبزبان یا لهجه مخصوصبزچرانبزحمت جلو رفتنبزحمت درست شدهبزحمت کشیدنبزداربزداییدبزدلبزدلیبزرخبزرگبزرگ اندازهبزرگ بنظر رسیدنبزرگ تر شدن ازبزرگ جلوه کردن