cleave, range
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
متحد کردن، یکی کردن، یکی شدن، متشکل کردن، تک ساختن
یکی شدن، ائتلاف کردن، بهم امیختن
پیشنهاد کاربران
درهم افتادن ؛ یکی شدن. متحد شدن. دوستی پیدا شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
دلی را با دلی چون درهم افتد
همی آوازه ای در عالم افتد.
( سندبادنامه ) .
دلی را با دلی چون درهم افتد
همی آوازه ای در عالم افتد.
( سندبادنامه ) .