یکی

/yeki/

    one
    someone
    somebody
    each
    identical

فارسی به انگلیسی

یکی از انها
from, of, since, than, out of

یکی از پنج قلوها
quintuplet

یکی از چهار نسخه
quadruplicate

یکی از دوتا
either

یکی انگاشتن
identify

یکی بدو
wrangle

یکی بدو کردن
wrangle

یکی بعد از دیگری
one after another

یکی به دو
tiff

یکی به دو کردن
fuss, haggle, spar

یکی به میخ و یکی به نعل زدن
to run with the hare and hunt with the hounds

یکی بود یکی نبود
once upon a time

یکی بودن
singleness, unity

یکی پنداشتن
identify

یکی چشم گاو است
the firest time doesnt count.

یکی در میان کردن
interchange

یکی دیگر
another

یکی سازی
integration

یکی شدن
unite, to be united, vi. to unite, upset

یکی شدن با
cleave, range

مترادف ها

palindrome (اسم)
یکی، از دو سر

one (صفت)
تک، یکی، یگانه

پیشنهاد کاربران

واحد
تک
یگانه
یکی: یک دفعه، یک مرتبه
[ چه مانی بهر مرداری چو زاغان اندر این پستی
قفس بشکن چو طاوسان، یکی بر پر، برین بالا]
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۲۵٠. )

بپرس