cringe, flinch
یکه خوردن
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
روشن کردن، یکه خوردن
پیشنهاد کاربران
از جای رمیدن ؛ پریدن از بیم و ترس. ( ناظم الاطباء ذیل رمیدن ) :
رمیدند پیلان و اسبان ز جای
سپردند مر خیمه ها را بپای.
( گرشاسب نامه ) .
رمیدند پیلان و اسبان ز جای
سپردند مر خیمه ها را بپای.
( گرشاسب نامه ) .
حرکت ناگهانی در اثر ترسیدن
ترسیدن ، رعشه بر اندام
جا خوردن، حیرت زده و متوحش