- یکزبان ؛ یک آواز. یک صدا. متفق. ( ناظم الاطباء ) :
تا زبان آوران همه شده اند
یکزبان در ثنای آن دو زبان.
مسعودسعد.
وگر بینی که با هم یکزبانند
کمان را زه کن و بر باره برسنگ.
سعدی ( گلستان ) .
تو آمرزیده ای واﷲ اعلم
که اقلیمی بخیرت یکزبانند.
سعدی.
تا زبان آوران همه شده اند
یکزبان در ثنای آن دو زبان.
مسعودسعد.
وگر بینی که با هم یکزبانند
کمان را زه کن و بر باره برسنگ.
سعدی ( گلستان ) .
تو آمرزیده ای واﷲ اعلم
که اقلیمی بخیرت یکزبانند.
سعدی.
هم آهنگ
هم آواز
هماهنگ