یک دنده

/yekdande/

    cross-grained
    obdurate
    obstinate
    self-willed
    stubborn
    willful
    adamant
    inflexible
    hard-nosed
    dogged
    headstrong
    inexorable
    inflexible
    pigheaded
    single-minded
    tenacious
    contrary
    hard-line
    mulish
    opinionated
    persistent
    pertinacious
    holding to ones opinion
    adamant

فارسی به انگلیسی

یک دنده اش کم است
she is a button short.

مترادف ها

adamant (صفت)
تزلزل ناپذیر، یک دنده

dogged (صفت)
ترشرو، یک دنده، سخت، سر سخت، لجوج

obstinate (صفت)
خود رای، یک دنده، ستیز گر، معاند، خیره سر، کله شق، سر سخت، لجوج

پیشنهاد کاربران

خیره سر
Stubborn
خودکام. [ خوَدْ / خُدْ] ( ص مرکب ) خودرای. متکبر. خودسر. ( ناظم الاطباء ) ( از غیاث اللغات ) . کله شق. مستبدبالرأی. مستبد. لجوج. عنود. یکدنده. یک پهلو. ( یادداشت مؤلف ) :
شهنشاه خودکام و خونریز مرد
...
[مشاهده متن کامل]

از آن آگهی گشت رخساره زرد.
فردوسی.
بخوانم به آواز بهرام را
سپهدار خودکام بدنام را.
فردوسی.
همان خواهرش نیز بهرام را
چنین گفت آن مرد خودکام را.
فردوسی.
یکی نامه نوشت از ویس خودکام
برامین نکوبخت نکونام.
( ویس و رامین ) .
مرا دیدی ز پیش مهربانی
که چون خودکام بودم در جوانی
چو آهو بد بچشمم هر پلنگی
چو ماهی بد بچشمم هر نهنگی.
( ویس و رامین ) .
چنان تند و خودکام گشتی که هیچ
بکاری در از من نخواهی بسیچ.
اسدی ( گرشاسبنامه ) .
تا تو خودکام نباشی و از ناشایست پرهیز کنی. ( منتخب قابوسنامه ص 3 ) .
خاقانی از این طالع خودکام چه جویی
گر چاشنی کام بکامت نرسانید.
خاقانی.
دیوانه چرا مرانهی نام
دیوانه کسی است کوست خودکام.
نظامی.
فرزند تو گرچه هست پدرام
فرخ نبود چو هست خودکام.
نظامی.
نباید بود از اینسان گرم و خودکام
بقدر پای خود باید زدن گام.
نظامی.
تلخ دارد زندگی بر ما دل خودکام ما.
صائب.
|| کسی که بکام خود برآمده باشد. ( ناظم الاطباء ) . سعید. خوشبخت :
بیاورد یاران بهرام را
چو بهرام خورشید خودکام را.
فردوسی.
بدم من نیز روزی چون تو خودکام
میان خویش و پیوند دلارام.
( ویس و رامین ) .
به بستر خفته ام با شوی خودکام
برسوایی همی از من برد نام.
( ویس و رامین ) .
بشاهی و بخوبی کامکاری
چو رامین دوستی خودکام داری.
( ویس و رامین ) .

سخت پایدار بر عقیده ی خویش
بَد رَگ
غد. [ غ ُدد ] ( ع ص ) در تداول عامه به معنی خودبین و بیشتر در جوان گویند: بچه ی غدی است، یک دنده، لجباز.
مثال، چقدر غدی!
غد بودن از صفات رذیله است.
obstinate
یکدنده، لجباز
My uncle Walter is as obstinate as they come
عمو والترم وحشتناک یکدنده است
ازلجوج، سرسخت، خودرای، یک پهلونیزگویند
کله شق
پافشاری
لجوج
سرسخت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس