یک دم


    momentarily
    immediate
    immediately

مترادف ها

jiff (اسم)
یک لحظه، یک دم

jiffy (اسم)
یک لحظه، یک دم

پیشنهاد کاربران

یک دم ؛ یک لحظه. یک آن. ( یادداشت مؤلف ) :
همی بود یک ماه بادرد و داغ
نمی جست یک دم ز انده فراغ.
فردوسی.
که با خشم چشم ار برآغالدت
به یک دم هم از دوربفتالدت.
اسدی.
زما تا بر مرگ یک دم ره است
...
[مشاهده متن کامل]

اگر دم دراز است اگر کوته است.
اسدی.
بنده ای دارد بهرام فلک کز سر تیغ
کند اعدای ورا دم به هدر در یک دم.
سوزنی.
آنجا شده به یک دم کزبهر بازگشت
زآنجا هزارسال رهش بوده تا جهان.
خاقانی.
با جبروتش که دو عالم کم است
اول ما آخر ما یک دم است.
نظامی.
اگر پیش از اجل یک دم بمیری
در آن یک دم دو عالم را بگیری.
عطار.
تو غره مشو که می زند دم
یک دم باشد ز نیست تا هست.
کمال الدین اسماعیل.
دیر گیرد سخت گیرد رحمتش
یک دمت غایب ندارد حضرتش.
مولوی.
دوستی را که به عمری بدست آرند نشاید که به یک دم بیازارند. ( گلستان ) .
کمان کیانی به زه راست کرد
به یک دم وجودش عدم خواست کرد.
سعدی ( بوستان ) .
ما را به جهان خوشتر از این یک دم نیست
کز نیک و بد اندیشه و از کس غم نیست.
سعدی.
در سه سال آنچه بیندوختم از شاه و وزیر
همه بربود به یک دم فلک چوگانی.
حافظ.
ای دل مباش خالی یک دم ز عشق و مستی
وآنگه برو که رستی از نیستی و هستی.
حافظ.
وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
حاصل از حیات ای دل یک دم است تا دانی.
حافظ.

یک دم:یک لحظه
معنی یک دم:یک لحظه
دمی ، لحظه ای ، یک لمحه