یک

/yek/

    an
    mono-
    one
    same
    single
    uni-
    unit
    unity

فارسی به انگلیسی

یک اشپز حسابی
a good beating

یک انگشتی
monodactylous, with one finger, monodactyllous

یک بار
once

یک بار دیگر
again

یک بار مصرف
disposable adj.
throwaway

یک بارگی
all at once, at a single instance

یک باره
all at once, wholly, at a single instance, together

یک بال
monoplane

یک بال را پایین و دیگری را بالا بردن
yaw

یک باله
monoplane

یک بام و دو هوا
double standard

یک بر
tilted, heeled, [ship] heeled

یک بر دو
double, twice as many or as much
double, twice as many, twice as much, twofold

یک بر کردن
to tilt (over), to tip, to cant, to heel

یک برگه
monophyllous, monopetalous

یک بند
ceaseless, continual

یک به دو
squabble, bi-

یک به دو کردن
squabble

یک به یک
every one, one-to-one, one by one

یک به یک ذکر کردن
enumerate, particularize

مترادف ها

unit (اسم)
عده، شمار، یکه، واحد، یک، یک دستگاه، یگان، عدد فردی

mono- (پیشوند)
تک، واحد، یک

uni- (پیشوند)
تک، واحد، یک

one ()
یک

پیشنهاد کاربران

یک از یکان. یک از هزاران:احد من الآحاد.
یک یعنی یک
پانترک یعنی نادان
آهان یعنی میلیاردها هندو اروپایی زبان اومدن اعدادشونم از ترکا گرفتن
بخواب بابا حال نداریم
مشتق شده ای کلمه ایلک ترکی
اول ایلک سپس به ایک و سپس یک
واژه یک
معادل ابجد 30
تعداد حروف 2
تلفظ yek
نقش دستوری عدد اصلی
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: aeva] ( ریاضی )
مختصات ( یَ یا یِ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی yek
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
همانگونه که بسیاری از بزرگان میدانند فرهنگی پهلوی بازمانده که نام اویک اویم گرفته اُییگ اُییم ( ōīm - ēwak ) ایوو/ یگ/یو/ یی/یم /یج /یک/هک/اگ/ همگی یا در نوشته ها یا زبان مردم واژه پارسی یک است عیوقی رازی در ورقه و گلشاه همه یکها را هک آورده
...
[مشاهده متن کامل]

همه هٔک به هٔک پیشم آیید هین
به مردی نبرد آزمایید هین
به هگ هفته از خرمی هیچ کس
نیاسود می باده خوردند و بس

لَمْ یَکُ: نبود ونیست.
حروف جازمه ( لَمْ و لمّا و لام امر و لا نهی ) وقتی بر سر فعل مضارع اجوفی که ضمیر بارز نداشته باشند ( للغائب یا صیغه اول/ للغائبة یا صیغه چهارم / للمخاطب یا صیغه هفتم/ للمتکلم وحده یا صیغه سیزدهم / للمتکلم مع الغیر یا ) بیایند علاوه بر این که آخر آنها مجزوم می شود حرف عله نیز حذف میشود. تَکونُ - - - ( مجزوم به لا ) لا تَکُنْ.
...
[مشاهده متن کامل]

نکته:در فعل مضارع ( کان ) استثناءً در همان صیغه هایی که ضمیر بارز ندارند در هنگام جزم دو وجه جایز است.
۱ - حذف حرف عله و ساکن کردن آخر آنها:
لم یکن له کفوا احد ( توحید4 )
۲ - حذف حرف عله ونون:
فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْاْ بَأْسَنَا ( غافر85 )
معنی لَمْ یَکُ: نبود ونیست.
معنی لَّمْ یَکُن: نبود ونیست.
در ضمن حروف جازمه به حروفی گفته می شود که طبق دستور زبان عربی وقتی بر سر فعل مضارع بیایند آخر آنرا مجزوم می کند.

می توان در زبان پارسی از واژه ( ( ایو ) ) به چم ( یک ) به عنوان پیشوندِ کارواژه بکار گیری شود:
در زبان آلمانی نیز از ( ein ) به چم ( یک ) به عنوان پیشوندِ کارواژه بهره گرفته می شود:
برای نمونه:ein. schliessen/ ein. schalten / ein. druecken و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

چنانکه در زبان پهلوی داریم ( رویه 31 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) ) :

یک
این واژه در سانسکریت= اکا eka بوده و عدد یک هم از همین واژه گرفته شده
درود ُ سپاس
پسوند یک یا ایک ( ik ) در زبان پهلوی همان یای زابساز ( صفتساز ) وپیوند ( نسبت ) است در پارسی، که هنوزهم در واژگان اندکی مانند نزدیک، تاریک و تاجیک دیده می شود، همچنین پسوندهای زابساز "ic" و "ique"در زبانهای اروپایی که برگرفته از "icus" لاتین هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

در پهلوی برای ساختن پیوند و زاب یا صفت، پسوند ایک در پایان نام بکار می رفت مانند خود واژه نام - ایک = نامیک به چم نامی یا نامدار و پهلویک، ایرانیک و . . .
و پسوند ایه ( ih ) در پایان زاب ( صفت ) برای ساختن نام از زاب بکار می رفت مانند خوبیه ( khubih ) به چم خوبی یا tarih = تاری و tarikih = تاریکی و . . .
با فرسایش واجهای "ک" و "ه" از پسوندهای کهن ایک و ایه، تنها پسوند ای بازمانده که هم در نامسازی بکار می رود هم ساختن پیوند و زاب.
اما اگر درپایان نام، واج "ی" باشد مانند پیشانی یا بینی، چگونه باید آن را به زاب ( صفت ) دگرش داد؟ آیا باید بگوییم پیشانیی یا به شیوه عربی پیشانوی یا بینوی؟!مانند بیضوی و لوزوی که زاب بیضی و لوزی است، یا مانی را مانوی بگوییم! چرا نتوانیم بگوییم بیضیک یا لوزیک یا مانیک؟
چه دشواری هست که بگوییم پیشانیک یا بینیک ( وابسته به پیشانی یا بینی ) ؟ دستکم در نوشته های دانشیک میتوان این کار را انجام داد و سختی زابسازی از اینگونه نامها را از میان برداشت.
در ترگوم ( ترجمه ) نوشته های دانشیک، این دشواری دیده شده مانند واژه Psicology ( سایکولوژی ) که به روانشناسی برگردان شده ولی برای برگردان واژه Psicological که زاب واژه پیشین است چه باید گفت؟ روانشناسی ای! برخی ترگومانان ( مترجمان ) واژه روانشناختی را برابر گرفته اند و برخی دیگر روانشناسیک را همتراز دانسته اند که گویاتر از برابرهای دیگر است.
زنده کردن و بهره گیری از پسوند پیوندساز یا زابساز ایک پهلوی، زبان پارسی را در برابرسازی توانمندتر خواهد کرد.

این وازه در پارسی باستان یگ و یو و یی بوده و کنون نیز یگانه می گوییم
/yak/همان یِک اما با تاکید روی کلمه بعد، مثال:یَک صحبتی کردبیا و ببین
a
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس