یونجه

/yonje/

    alfalfa
    lucern
    lucern(e)

فارسی به انگلیسی

یونجه خشک
hay, dried lucern(e)

یونجه زار
lucern, field

مترادف ها

alfalfa (اسم)
یونجه

lucerne (اسم)
یونجه

fettle (اسم)
یونجه، حالت، حال، نظم و ترتیب

پیشنهاد کاربران

قت
واکاویِ واژگانِ ایرانیِ " یونچه ( یونجه ) " و "جو" و بررسیِ همریشِگیِ آنها:
در زبانِ اوستاییِ جوان " یَوَ : - yava " یا "یَو: - yao" به چمِ " غله، گیاهِ غله ای ( مانندِ گندم، جو و. . . ) " بوده است؛ بطوریکه در فرگردِ سومِ وَندیدادِ اوستا در بخشهایِ 27 تا 32 ( از V. 3. 27 تا V. 3. 32 ) این واژه چندین بار آمده است.
...
[مشاهده متن کامل]

برایِ نمونه هایِ بیشتر از این واژه به
وَندیدادِ اوستا:
V. 5. 52, 53, 54 / V. 16. 6, 7/ V. 3. 4/ V. 9. 53 /V. 7. 35 و . . . .
یَشتِ اوستا:
Y. 8. 29
فرهنگِ اویم ایوک:
F. 4. g
نگاه بیندازید.
در زبانِ سانسکریت نیز واژه یِ " yava " آمده است و ترگویه ( =ترجمه ) یِ این واژه یِ آریایی به پهلوی " ژورتاک: žurtāk" بوده است.
واژه یِ " یَوَ: yava" یا "یَو:yao " در واژگانِ همیوخته ای بمانندِ " yao. karš " ( که در آن، karš همان " کِشت کردن، شخم زدن" است ) ، " yavō. fraϑah " و. . . نیز آمده است.
همچنین در زبانِ اوستایی واژگانِ " یَون - : - yaon " و " یَوَن: yavan" به چهایِ زیر بوده است:
1 - "غله زار" ( برابر با واژه یِ " Getreidefeld " از زبانِ آلمانی )
( در اینباره به سی روچَکِ اوستا ( =سی روزه اوستا ) : S. 1. 7 نگاه بیاندازید. )
2 - " غله دان، انبارِ غله" ( برابر با واژه یِ " Getreide - speicher" از زبانِ آلمانی )
( در اینباره به وَندیدادِ اوستا: V. 17. 3 نگاه بیاندازید. )
" یَون: yaon" یا " یَوَن: yavan" از زبانِ اوستایی برابر با واژگانِ " ژورتَک:žurtak " و " ژورت دان: žurt dān " از زبانِ پهلوی است.
در اینجا به روشنی می توان دید که " یون - " از واژه یِ " یونجه" برآمده از همین واژه یِ اوستاییِ " - yaon " و " - yavan " است که این نیز خود برگرفته از واژه یِ اوستاییِ "یَو - : - yao " و " یَوَ - : - yava" می باشد؛ پسوندِ " - جه" نیز همان پسوندِ پارسیِ " - چه" است.
نکته 1 :
واژه یِ " یون - " از " یونجه" در زبانِ اوستایی دارایِ دو تکواژ است؛ چراکه از " یَوَ:yava یا یَو:yao" ریشه گرفته است.
این درحالیکه است که چنین ریشه ای در زبانهایِ اَنیرانی همچون مغولی - شبه مغولی وجود ندارد و "یون" در این زبانها به خودیِ خود یک واژه است که فروکاهش پذیر به تکواژهایِ کوچکتر نیست؛ از اینرو این واژه ایرانی است و در زبانهای اَنیرانی "وامواژه" است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
بررسیِ ریشه شناختیِ واژه یِ " جو" در زبانِ پارسی:
در زبانهایِ کهنِ ایران دگرگونیِ آواییِ " ی:y" و " ج:j" در آوایِ آغازینِ واژگان به فراوانی یافته می شود:
نمونه ها:
یادو ( اوستایی ) / جادو
یَشن ( اوستایی ) /جَشن
یاکَر ( اوستایی ) / جگَر
یوختَ ( اوستایی ) /جُفت
یوی ( yōy ) /جوی ( jōy )
و. . . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشتها:
1 - "وَندیداد اوستا"
2 - نبیگِ "سی روزه کوچک سی روزه بزرگ" ( دکتر دهدشتی )
3 - ستونهایِ 1265 تا 1268 از نبیگِ " فرهنگنامه زبان ایرانیِ کهن" ( کریستین بارتولومه )

یونجهیونجهیونجهیونجهیونجه
این یک کلمهء سغدی است. نزدیک دو هزارو دویست سال پیش یک سپهسالار چینی بنام ژانگ کیوایان به سغد سفری داشته آنچه از سفرنامهء ایشان بر می آید روشن است مردم سغد در پرورش اسبان تنومند و چابک که مناسب برای جنگ
...
[مشاهده متن کامل]
بوده اند بسیار ماهر بوده اند ژانگ نوشته می خواسته بداند که مردم سغد چه علفی به اسبان تیزرو و چابک خود می دهند تا برای کشت سرزمین خودش شیوهء کشتوکار آن را یاد بگیرد آن علف چیزی جز یونجه نبوده است. https://depts. washington. edu/silkroad/texts/hantxt1. html#khotan جای بسیار شگفتی است برخی اینجا و آنجا کوشش می کنند واژه های ایرانی را به دیگران نسبت بدهند در حالیکه هنوز پای تورکان در آن زمان به منطقهء سغد و باکتریا نرسیده بود. اگر این علف میان تورکان کشت می شد چه نیازی بود این سپهسالار به سغد ( ایران ) سفر کند؟ اگر واژه ای در زبان تورکی مصرف می شود که همزمان در فارسی مصرف می شود نباید تندو زود نتیجه گیری کرد شاید این کلمه تورانی باشد. بسیاری از تورکزبانان از بازماندگان تورانیان هستند. تورانیان سرزمین آنها یا منطبق با سغد است یا چسبیده به آن. گرچه در اوستا هر دو یکی می باشند. باید رفت دید که در کتاب دیوان لغت تورک کاشغری چیزی یافت می شود یا نه. وگرنه تورکان که هیچ کتاب و نوشته و کتیبه ای از خود ندارند. تنها کتیبهء دشت ارخون از تورکان بجای مانده که آنهم در مغولستان است و دیگری دیوان لغت تورک محمود کاشغری.

یونجه Alfalfa
نام علمیMedicago sativa
واژه یونجه کاملا ریشه اوستایی دارد چون درترکی می شود ینجا این واژه یعنی یونجه صد درصد پارسی است
alfalfa
این لغت که در این چند قرن اخیر در زبان فارسی راه یافته در ترکی جغتایی �یونوچکه � و در عثمانی �یوندزه � خوانده شده و به معنی تره و علف سبز گرفته شده است. در این زبانها هم این لغت قدیم نیست. برخی نوشته اند کلمه ترکی �یونجه � از �یونت � که به معنی �اسب � است ترکیب یافته ( یونت در ترکی جغتایی و عثمانی به معنی اسب و مادیان است ) و معلوم نیست این وجه اشتقاق صحیح باشد. ( هرمزدنامه نگارش پورداود ص 3 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

👈لغت نامه دهخدا و ریشه یابی کلمه ؛
از یونت یعنی چهارپا که به اسب نسبت داردو آت شکل دیگر آن است
👈 یونت ( اسب ) ییجک ( خوردنی )
که در یونوچکه جغتایی مشهود هست.

گمان دیگر این است که واژه ( یون. چه ) با واژه ( جَوین ) که به دیسه یِ ( یَوین ) نیز واگویی می شده است و همچنین با واژه ( جَویدن/یَویدن ) .
به گمان من، واژه ( یونچه ) واژه ایرانی است؛
در زبان اوستایی ( یَوَن ) به چمِ ( جوان ) ، ( یَوین ) به چمِ ( دانه مانند گندم، جو و لوبیا و دیگر دانه ها ) ، ( یَوو چَرانی ) به چمِ ( کشتزار، کشتزارِ گندم و جو و دیگر دانه ها ) بوده است. ( یَون ) میتواند با ( جوانه ) همبسته و مرتبط باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

( نگاه کنید رویه هایِ 1165 و 1166 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا )

این لغت که در این چند قرن اخیر در زبان فارسی راه یافته در ترکی جغتایی �یونوچکه � و در عثمانی �یوندزه � خوانده شده و به معنی تره و علف سبز گرفته شده است. در این زبانها هم این لغت قدیم نیست. برخی نوشته اند کلمه ترکی �یونجه � از �یونت � که به معنی �اسب � است ترکیب یافته ( یونت در ترکی جغتایی و عثمانی به معنی اسب و مادیان است )
...
[مشاهده متن کامل]

یونجه ترکی بوده و معادل آن در دری و اوردو اسپست است

یونجه = جوانه ( علف ) یونانی . کلمه یونجه متعلق به کشور یونان است لذا این کلمه براساس هر زبانی تغییر شکل یافته است و یونجه یک علوفه اروپایی محسوب می شود ونمی شد آن را مثل گوجه فرنگی، علف فرنگی بنامند.
یونجه ، yonjeh ، گیاهی علوفه ای با ریشه نسبتا عمیق وساقه بلند که بر گ های سه تایی دارد که مشابه اسبس وشبدر است ، این گیاه گل های زرد دارد اما اسبس دارای گل های بنفش است ، اما گاه به جای هم بکار می روند،
...
[مشاهده متن کامل]
اسبس ، اسبست، اسپست، که دو کلمه اسب وبست در ست شده ومحل بستن اسب برای چرا بوده است ، اما هر سه گیاه از تیره پروانه آسا هستند

در زبان اوستایی ( اسپست، اسبست ) به چم ( یونجه ) بوده است.
این واژه آمیخته ای از دو واژه پارسی باستان و اوستایی است:
1 - ASPO ( به چم اَسب )
2 - AST یا AD ( به چم خوردن، خوراک )
واژه ( آش ) از دید ریختشناسی و معناشناختی با بخش 2 همپیوند است.
این لغت که در این چند قرن اخیر در زبان فارسی راه یافته در ترکی جغتایی �یونوچکه � و در عثمانی �یوندزه � خوانده شده و به معنی تره و علف سبز گرفته شده است . در این زبانها هم این لغت قدیم نیست . برخی نوشته اند کلمه ٔ ترکی �یونجه � از �یونت � که به معنی �اسب � است ترکیب یافته ( یونت در ترکی جغتایی و عثمانی به معنی اسب و مادیان است ) و معلوم نیست این وجه اشتقاق صحیح باشد. ( هرمزدنامه نگارش پورداود ص 3 ) . یونجه گیاهی است پایا از تیره ٔ پروانه واران واز دسته ٔ شبدرها که برگهایش دارای تقسیمات سه تایی می باشند. گلهایش غالباً بنفش رنگ و کوچک و گاهی زردرنگ است و گل آذینش خوشه ای است . معمولاً یونجه بین 4 تا 10 سال در زمینی که کشت می شود می ماند و هر دفعه آن رادرو کنند مجدداً رشد می کند و به طور معمول هر سال 4 تا 5 مرتبه می شود آن را درو کرد. اسپست . سبست . سبیس . اسپیستا. برسیم حجازی . قضب . ینجه . یونجه ٔ معمولی .
...
[مشاهده متن کامل]

لغت نامه دهخدا

یونجه:اَسْپِسْت ( اَسْپِسْ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس