یراق

/yarAq/

    lace
    harness
    fittings
    cordon
    gear
    outfit
    piping

فارسی به انگلیسی

یراق اسب
trappings

یراق باف
galloon-weaver, lace-manufacturer, lace-man

یراق جناغی
rickrack

یراق دوزی شدگی
laciness

یراق سردست
chevron

یراق کردن
harness, outfit, trap

مترادف ها

galloon (اسم)
گلابتون، یراق

lace (اسم)
نوار، قیطان، یراق، توری، بند کفش

stripe (اسم)
خط، باریکه، مارک، پارچه راه راه، خش، یراق، خط راه راه، درجه نظامی، پاگون

lacing (اسم)
ملیله دوزی، یراق، توری، یراق دوزی

پیشنهاد کاربران

یراق. [ ی َ ] ( ترکی ، اِ ) سلاح. ( یادداشت مؤلف ) ( ناظم الاطباء ) . اسلحه سپاه مثل شمشیر و سپر و تیر و کمان و غیره. ( غیاث ) ( آنندراج ) :
در مجلس عام در صف قورچیان یراق. . . ایستاده می شد. ( تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 26 ) . جای او [ دواتدار ] که می ایستد آن است که در صف قورچیان یراق ، درپهلوی قورچی صدق ایستاده می شد. ( تذکرةالملوک ص 27 ) . . . و طوامیر و تصدیقات و نسخه جات ملازمت یوزباشیان و یساولان قور و قورچیان یراق و قورچیان جدیدی نزد وزراءمذکوره ضبط، و ارقام ملازمت و اضافه تیول و مواجب آن جماعت را قلمی و عنوان می نوشته اند. ( تذکرةالملوک ص 37 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

یراق غلافش از آن رو طلاست
که الماس را خانه زر سزاست.
؟ ( از آنندراج ) .
- حاضریراق ؛ سلاح پوشیده و مسلح و آماده و آراسته. ( ناظم الاطباء ) .
- یراق چین کردن ؛ تمام خلعسلاح کردن. خلع اسلحه کردن از یک تن سپاهی یا گروه سپاهیان. تمام سلاح کسی را ستدن. همه اسلحه کسی یا کسانی را گرفتن. ( یادداشت مؤلف ) .
- یراق شدن ؛ مجهز شدن. مسلح شدن. آماده شدن. بسیج شدن : آوازه وصول لشکر شهزاده غازان متواتر است اگر اجازت یابیم اسبان را برنشینیم تایراق شوند. بر کوب دستوری یافتند و با پانصد سوار اسبان بنجاق آسوده برنشستند و از اول شب بگریختند و به شهزاده پیوستند. ( تاریخ غازانی ص 89 ) .
|| برگ اسب از زین و رکاب و دهنه و غیره. ساخت مرکب. ستام. اوستام. سوغانی کردن اسب. یهر. ساز اسب. ( یادداشت مؤلف ) : رخت ؛ یراق اسب. ( لغت محلی شوشتر ) ( از ناظم الاطباء ) . حس ؛مدت یراق شدن اسب چهل شب. ( منتهی الارب ) :
مرصع یراقش به شمشیر و در
میان خالی اما کفل کیسه پر.
|| گاهی به معنی مطلق سامان و اسباب و مصالح هر چیز آید. ( غیاث ) ( آنندراج ) . سامان و مصالح هر چیز. ( از لغت فرس اسدی ) . ساز و سامان و پوشاک و آلت و ابزار و زیور. ( ناظم الاطباء ) : از آنچه تحویل اصناف نمایند که یراق سرانجام کنند و از آنچه به مواجب هرکس دهند که از جمله ده نیم و چهار حصه رسد صاحبجمع است. ( تذکرة الملوک ص 56 ) . || زینت های بافته زرین یا سیمین که بر کنار جامه دوزند. رشته هایی به پهنای یک الی سه انگشت از تارهای زر یا سیم یا دیگر فلز بافته که بر کنار جامه دوختندی زینت را. ( یادداشت مؤلف ) . طراز. یراغ. و رجوع به یراغ شود.
منبع. لغت نامه دهخدا

یراق کلمه ای تورکی است که از فعل یارماق یعنی شکافتن گرفته شده است یار ریشه ان بوده وقتی پسوند آق بدان اضافه می شود به شکل یاراق و به معنی شکافنده در امده و به شکل یراق و به معنی ابزار الات وارد فارسی شده است
یراق به گویش بختیاری یعنی ادوات و سلاح و ساز و برگ جنگی آهنین مثل خنجر و شمشیر و شش پر سر گرز و . . . و یراق پوش یعنی مسلح شدن است
یراق به زبان ساده به قطعات فلزی کوچکی گفته می شود که برای اتصال، سوار کردن و یا تکمیل کارایی ابزار و سایر اشیاء به کار می روند.
چند نمونه از یراق :
پیچ و مهره: برای اتصال دو یا چند قطعه به هم استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

قفل و دستگیره: برای درب ها و پنجره ها استفاده می شود.
لولا: برای اتصال درب ها و پنجره ها به چارچوب استفاده می شود.
میخ: برای اتصال قطعات چوبی به هم استفاده می شود.
پرچ: برای اتصال دائمی دو یا چند قطعه به هم استفاده می شود.
یراق در واقع مکمل ابزار هستند و بدون یراق، ابزار کارایی کامل خود را نخواهند داشت.
به طور مثال:
برای ساخت یک کابینت، به ابزارهایی مانند اره، چکش و پیچ گوشتی نیاز دارید. اما برای تکمیل کار و اتصال قطعات کابینت به هم، به یراق هایی مانند پیچ، مهره، لولا و دستگیره نیاز دارید.

اورهان بهتر بود میگفتی معادل تجهیزات عربی
یاراق در ترکی معادل تجهیزات هست
یراق ( یاراق ) کلمه ای است ترکی به معنی دست افزار و سلاح و ابزار
یاراک=یاراق تلفظ صحیحش هست
در ترکیه هم یاراک میگن
اسلحه و ساز و برگ و چاقو و آلات و ادوات جنگ و نبرد و شکار و قصابی و سلاخی.
یراق یک کلمه ترکی است. قاف در زبان فارسی وجود ندارد. یراق " یاراق " به معنای برنده و شکافنده می باشد که در قدیم تورکان به ابزارهای برنده مثل شمشیر و . . . از کلمه " یاراق استفاده میکردند که در فارسی هم به ابزارهای برنده و شکافنده نام یراق همان " یاراق " نام گذاری شده اند.
در پارسی " زینه "