ثابت کردن، یخ بستن، فلج کردن، منجمد شدن، سرمازدن، برجای خشک شدن، بی اندازه سرد کردن، غیر قابل حرکت ساختن، سرمازده کردن
منجمد کردن، یخ بستن، منجمد شدن، شکر پوش کردن
بستن، سفت شدن، منجمد کردن، ماسیدن، سفت کردن، یخ بستن
منجمد کردن، یخ بستن، منجمد شدن، یخ زدن، با برف یا یخ پوشاندن