یاری دادنhelp, encourage, relieveیاری نکردنfailیاری و مساعدتesprit de corpsیاری کردنaid, assist, befriend, support, to assist
aid (اسم)هم دست، کمک، یاری، یاور، حمایت، مساعدت، مددکار، معونتservice (اسم)لوازم، کمک، کار، یاری، سابقه، وظیفه، خدمت، بنگاه، تشریفات، عبادت، استخدام، اثاثه، سرویس، نوکری، زاوری، درخت سنجد، یک دست ظروف، نظام وظیفهhelp (اسم)کمک، یاری، مساعدت، پایمردی، نوکر، مزدور، امدادhelping (اسم)کمک، یاری، یک وعده یا پرس خوراکcompanionship (اسم)همراهی، یاری، مصاحبت، پهلو نشینیadjutancy (اسم)معاونت، یاری، اجودانی، معینیsuccor (اسم)کمک، یاری، موجب کمک، کمک برای رهایی از پریشانیsynergy (اسم)یاری، همکاری، اشتراک مساعی، هم نیروزایی، کار توام
اعتضادنصرتکلمه جاری به معنای زن برادر شوهر هم با این کلمه یکیست. ویکی واژه، از زبان های هندواروپایی زیادی، ریخت های گوناگونی از این کلمه را آورده.هم دست، یاور، باهمامداد _ اعانه _ اعانت _ دوستیمدداعانت، امداد، حمایت، خلط، دستگیری، رفاقت، عون، غوث، کمک، مدد، مساعدت، مظاهرت، معاضدت، معاونت، هم دستی، همراهی، یاوری، دوستی، مصادقتکمک ، مدد،مهدنصردوستیمشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)+ عکس و لینک