گیر کردن


    to get caught
    to be stuck
    clog
    jam
    lodge
    snarl
    stick
    stumble
    trap

فارسی به انگلیسی

گیر کردن پای کسی به چیزی
stumble

گیر کردن در برف
flounder

گیر کردن زبان
stammer

گیر کردن سلاح
misfire

مترادف ها

haw (اسم)
محوطه، حصار، گیر کردن، پرچین، درنگ، کویج، کیالک، میوه ولیک، ملاولیک، گله گوسفند و غیره

falter (فعل)
لکنت زبان پیدا کردن، گیر کردن، با لکنت گفتن، با شبهه و تردید سخن گفتن، تزلزل یا لغزش پیدا کردن

stammer (فعل)
گیر کردن، با لکنت گفتن، لکنت پیدا کردن

stymie (فعل)
مانع شدن، گیر کردن، قرار گرفتن

foul (فعل)
لکه دار کردن، ناپاک کردن، بهم خوردن، نارو زدن، گیر کردن، گوریده کردن، چرک شدن

stick (فعل)
چسبیدن، بهم پیوستن، چسباندن، بستن، الصاق کردن، تحمل کردن، سوراخ کردن، فرو بردن، تردید کردن، گیر کردن، نصب کردن، چسبناک کردن، گیر افتادن

پیشنهاد کاربران

ریشه ی واژه ی #گره #گیر_کردن #گرفتن ✅
گره از گیلمک یا کیلمک به معنی بافتن - در هم رفتن - گره خوردن است و واژه ی گیلگه لی باش از این فعل است.
به صورت گره وارد زبان فارسی شده است. ♦️
و احتمالا واژه ی گیر کردن و گرفتن هم از این بن است.
...
[مشاهده متن کامل]

در تفسیر های دوم گیر را از گیرمک به معنی وارد شدن یا داخل شدن دانسته اند از تفسیر به دام افتادن به جایی وارد شدن و گرفتار شدن است.

Stuck or stick
Stuck: past tense of stick
Haw

بپرس