گویا

/guyA/

    articulate
    eloquent
    evident
    expression
    expressive
    fluent
    graphic
    illustrative
    like
    obvious
    self-explanatory
    speaking
    it seems
    evidently
    it seems (that)
    rational

فارسی به انگلیسی

گویا بودن
betray, express

گویا سازی
rationalization

مترادف ها

rational (صفت)
معقول، منطقی، فکری، گویا، عقلانی، عقلایی، عقلی، مدلل

communicative (صفت)
خوش برخورد، گویا، فصیح، معاشر

illustrative (صفت)
گویا، روشنگر، توضیح دهنده

methinks (قید)
گویا، چنین می نماید، بنظرم چنین میرسد

perhaps (قید)
شاید، اتفاقا، گویا، ممکن است، توان بود

پیشنهاد کاربران

انگار
لابد
می نماید که ؛ گویا. گوئی. پنداری. چنین به نظر میرسد :
می نماید که سر عربده دارد چشمت
مست خوابش نبرد تا نکند آزاری.
سعدی.
نشان دهنده
همانا
سخن
متصور است که . . . . . . . . . . . . .
Pyramid
گویا و گنگ بودن در مورد اعداد:
اعدادی که بتوان آنرا بصورت کسری نوشت که صورت و مخرج آن اعداد درست ( صحیح ) باشند را گویا می نامند مثلا عدد اعشاری 2. 5 گویا است چون به صورت کسر 5/2 ( پنج دوم ) هم نوشته می شود که هم 5و هم 2 از اعداد صحیح هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

بعضی اعداد گویا هستند که شکل اعشاری آنها بی نهایت رقم دارد. مثلا کسر 1/3 ( یک سوم ) را می توان بصورت اعشاری . . . 1. 333 نوشت که رقم 3 بعد از ممیز بی نهایت تکرار می شود. ( نقطه چین به معنای این است که تعداد ارقام تمامی ندارد ) در اینجا ما علم داریم که عدد اعشاری فوق مساوی یک سوم است چون می دانیم که بعد ممیز همه ارقام 3 هستند. اگرچه بی نهایت تکرار می شوند. اما خارج از علم ما نیستند.
اما اعدادی هم هستند که نمی شود انها را بصورت کسری نوشت که صورت و مخرج هردو، عدد صحیح باشند که به آن، اعداد گنگ یا اصم می گویند. مثلا عدد رادیکال 2 را می توان بصورت . . . 1. 414213 نوشت اما در اینجا ارقام بعد از ممیز هیچ نظمی ندارند. در نتیجه اگر ارقام را تا هزاران رقم بعد از ممیز هم حساب کنیم باز هم ارقام تمامی ندارند و هیچ نظمی هم بر تکرار انها حاکم نیست. در نتیجه ما به همه ارقام آن هیچ علمی نداریم چون علم ما محدود به زمان است و در نتیجه نمی توان این عدد را بصورت کسری نوشت این عدد برای ما گنگ است و به همین دلیل این گونه اعداد را گنگ نامیدند.

هوالعلیم
گویا : توگویی ؛ گویی؛ گوئیا ؛ مثل اینکه ؛ شاید ؛ احتمالاً ؛ ظاهراً ؛ سخنگو. ؛ بیان کننده ؛
گویا:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " گویا" می نویسد : ( ( گویا در پهلوی گواگ gōwāg بوده است . ) )
( ( نه گویا زبان و نه جویا خرد
ز خاک و ز خاشاک تن پرورد. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 195 )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس