گوناگون

/gunAgun/

    assorted
    checkered
    different
    diverse
    miscellaneous
    sundry
    variant
    varied
    variegated
    various

فارسی به انگلیسی

گوناگون شدن
vary

گوناگون کردن
diversify, vary

مترادف ها

sundries (اسم)
مخلفات، گوناگون، خرده ریز، متفرقه

sundry (اسم)
گوناگون

multifarious (صفت)
بسیار، مختلف، گوناگون، دارای انواع مختلف

protean (صفت)
گوناگون، متلون، شکل پذیر

varicolored (صفت)
گوناگون، دارای رنگهای متغیر

varicoloured (صفت)
گوناگون، دارای رنگهای متغیر

variform (صفت)
گوناگون، دارای چندین شکل، مختلف الشکل

variant (صفت)
متبادل، مختلف، گوناگون

varied (صفت)
رنگارنگ، قابل تغییر، متنوع، گوناگون، دارای رنگهای گوناگون

pied (صفت)
رنگارنگ، گوناگون، ابلق

various (صفت)
مختلف، متنوع، گوناگون، غیر متجانس، چندین، چند تا، جورواجو

diverse (صفت)
مختلف، متنوع، گوناگون

multiple (صفت)
فراوان، گوناگون، چند لا، متعدد، چندین، چند برابر، چندگانه، چند فاز

miscellaneous (صفت)
گوناگون، متفرقه

hetero- (پیشوند)
مختلف، گوناگون

پیشنهاد کاربران

گونه گون یک واژه تورکی به معنی روز به روز است که معانی جور به جور و متفاوت از هم و رنگارنگی از آن درک می شود
گونه گون یک واژه تورکی به معنی روز به روز است که معانی جور به جور و متفاوت از هم و رنگ به رنگ را به نوعی می توان از آن درک کرد
گونا گون فارسی شده ی کلمه ی گون ها گون تورکی هست
واژه گوناگون کاملا پارسی است در ترکی می شود �eşitli در عربی متنوع این واژه یعنی گوناگون صد درصد پارسی است.
دگردیس
واریته، متنوع
رنگارنگ، متفاوت
مختلف٬ جورواجور

بپرس