گوشه نشین

/guSeneSin/

    anchorite
    hermit
    recluse
    reclusive
    troglodyte
    secluded
    hermit or recluse

مترادف ها

solitary (اسم)
گوشه نشین، عابد

anchoret (اسم)
گوشه نشین، زاهد، راهب، عابد

hermit (اسم)
گوشه نشین، راهب، عابد، تارک دنیا، منزوی، زاهد گوشه نشین

recluse (اسم)
گوشه نشین، خلوت نشین، منزوی

anchorite (اسم)
گوشه نشین، زاهد، راهب، خلوت نشین

solitudinarian (اسم)
گوشه نشین، منزوی

unsociable (صفت)
گوشه نشین، غیر اجتماعی، گریزان از اجتماع

پیشنهاد کاربران

عاکف
زهد، تقوا، پارسایی
به طور کلی از ریاضت میاد و به دلایل مختلف منزوی میشه حالا یا اشتباه ویا درست و بهترین راه براش گوشه نشستنه
اهل خلوت. [ اَ ل ِ خ َل ْ وَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گوشه نشین. ریاضت کش :
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تأثیر دولت از کدامین کوکب است.
حافظ.
تنهانشین. [ ت َ ها ن ِ ] ( نف مرکب ) منزوی. که تنها نشیند و با کس مراوده نداشته باشد، خواه به غرور و خودپسندی خواه به اعتزال :
ز بیکامی دلم تنهانشین است
بسازم گر ترا کام اینچنین است.
نظامی.
بت تنهانشین ، ماه تهی رو
تهی از خویشتن تنهاز خسرو.
نظامی.
نجوش، مردم گریز، دیر اُنس، تجرد

بپرس