گوشه

/guSe/

    angle
    corner
    nook
    hint
    allusion
    sarcastic remark
    cant
    figure

فارسی به انگلیسی

گوشه 90 درجه
right angle

گوشه اتاق مجاور بخاری
inglenook

گوشه ای
angular

گوشه تند
acute angle

گوشه حرفی راگرفتن
to second orsupport a statement, to follow it up

گوشه دار
angular, cornered, piquant, sarcastic

گوشه داری
angularity

گوشه دیوار
quoin

گوشه راست
quadrant, right angle

گوشه زدن
insinuate, quip, to speak sarcastically

گوشه زنی
insinuation, sarcasm

گوشه ساختمان
quoin

گوشه سمت
azimuth

گوشه سنج
protractor

گوشه عزلت
nook, retirement

گوشه گرفتن
seclude

گوشه گیر
antisocial, hermit, inward, secluded, aloof, retired, retiring, wallflower, loner

گوشه گیر کردن
isolate

گوشه گیری
aloofness, isolation, seclusion

گوشه گیری کردن
seclude

مترادف ها

recess (اسم)
کنار، تعطیل موقتی، گوشه، تنفس، پس زنی، باز گشت، طاقچه، تو رفتگی، فترت، تو رفتگی در دیوار، عقب نشینی، دوره فترت

quip (اسم)
کنایه، گوشه، بذله، لطیفه، طعنه، طنز

angle (اسم)
طرف، زاویه، گوشه، کنج، قلاب ماهی گیری، تیزی یا گوشه هر چیزی

corner (اسم)
زاویه، گوشه، کنج

nook (اسم)
گوشه، بر امدگی، قطعه زمین پیش امده، مامن

quoin (اسم)
گوشه، کنج، گوه، سنگ زاویه، سنگ نبش، آجر نبش

lobe (اسم)
گوشه، لخته، خاج، اویز، نرمه، بخشی از عضله یا مغز

jest (اسم)
کردار، کنایه، گوشه، مسخره، شوخی، بذله، لطیفه، خوش مزگی، طعنه، تمسخر، مزاح، بذله گویی

cantle (اسم)
گوشه، تکه، قاش

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

گوشهگوشهگوشهگوشه
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
گوشهگوشهگوشهگوشه
گُوشَه با سکون واو در زبان لکی یعنی ۱. ظرف مخصوص شیر دوشی و دوشیدن شیر گاو
یالله؛ نمیخواهم نامت را یه گوشه توی قلبم جا بگذارم؛
بلکه همه قلبم وروحم را، فقط جای تو باشد.
"ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی‏ جَوْفِهِ"
گوشه : روستایی کوچک نزدیک شهر گلپایگان و در دامنه رشته کوه الوند گلپایگان است که به خاطر وجود یک امامزاده در آن به امامزاده گوشه معروف است. از مفاخر این روستا نصیر بن محمد گوشه ای است که نسخه ای از کتاب
...
[مشاهده متن کامل]
" سلیمانیه " تالیف : ابوالقاسم گلپایگانی را در روز شنبه ۵ جمادی الاول ۱۱۵۳ ه. ق. کتابت کرده است. این نسخه به شماره ۵۸۸ در کتابخانه مدرسه صدر بازار اصفهان نگهداری می شود ( فهرست نسخه های خطی کتابخانه مدرسه صدر بازار ج ۲ ص ۴۲۸ )

به بند و طناب بافتنی که از چهار گوشه توبره عبور می دادند گوشه توبره می گفتند.
قف
گوشه زدن =زدن یک گویه= گفته به یکی است گوشه=گویه در پهلوی گویان گوهان گوسان گوشان /گوی گوه گوس گوش/گویه گوهه گوسه گوشه /گوینت گوهنت گوسنت گوشنت=گویندگوهند گوسند گوشند ، میگفتند
گوشه های دستگاه نیز از این گوشه ها هست و گویان به خواننده خنیاگر گویند
هم اکنون بلوچان گوشنت میگویند
سوک . . . کنج . . .
حاشیه

سوکولی
سوکلی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)