گوجه

/gowje/

    greengage
    plum

فارسی به انگلیسی

گوجه برقانی
prune

گوجه سبز
greengage

گوجه فرنگی
tomato

گوجه گیلانی
sloe

مترادف ها

plum (اسم)
الو، گوجه، آلو، الوی برقانی، کار یا چیز دلچسب

sloe (اسم)
الوچه، گوجه، الوچه جنگلی، ابی تیره

greengage (اسم)
گوجه

پیشنهاد کاربران

گوجه در اصل گویچه بوده به معنای گوی یا کره کوچک و به میوه ناررس آلو گفته می شده چنانکه هنوز به این میوه گوجه سبز هم گفته میشه. زمانی که پدیده ای جدید وارد زبانی میشه عمدتا از واژه های موجود در همان زبان
...
[مشاهده متن کامل]
استفاده میشه تا اسمی براش انتخاب بشه و چون میوه ناررس گوجه شباهت زیادی به آلوچه داشته گوجه فرنگی نامیده میشه. در مورد میوه های دیگری هم این قاعده صادقه مثل هویج فرنگی، نخود فرنگی و. . . ضمنا تعصبی که الان در مورد منشا ترکی، فارسی یا عربی کلمات وجود داره در گذشته ابدا وجود نداشته و انسانها به راحتی از زبان های دیگه وام واژه می گرفتن.

در پاسخ به پرسش دوم خانم مبینا باید بگم که حکومتی که زبان رسمیش پارسی هست همینطور انتظار میره که از واژه های پارسی استفاده کنند
در پاسخ به پرسش اولتون هم باید گفت که این اتفاق شگفتیه که بخوای یه میوه جدید از کشور بیگانه بیاری و نامش رو ازشون وام نگیری یا اگه به زبون خودت نامی روش میذاری باید با ویژگی های اون میوه همخونی داشته باشه حالا یا رنگ یا مزه یا اندازه یا شباهت با میوه ای مشابه
...
[مشاهده متن کامل]

و سوم اینکه وقتی نام گوجه فرنگی روش نهاده میشه پس نام گوجه یه نام آشنا و پرکاربردی بوده حتما
خلاصه اینکه این پرسش که ریشه این نام چیه همچنان پابرجاست
( داخل پرانتز باید بگم که به دید من گوجه های ریز که ما ( در مازندران و خیلی استان های دیگه ) به گوجه محلی میشناسیم وجود داشته و شاه قاجار گوجه های بزرگ رو آورده و نام گوجه فرنگی رو روش نهادند )

لری بختیاری
تمات:گوجه
واژه گوجه
معادل ابجد 34
تعداد حروف 4
تلفظ go[w]je
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [ترکی؟] ( زیست شناسی )
مختصات ( گُ جِ ) ( اِ. )
آواشناسی gowje
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

واژه گوی از فارسی میانه ( gwd /⁠gōy⁠/، �توپ� ) . همسایه با سانسکریت गोल ( gola ) ، فارسی گلوله ( golule، �گلوله؛ گلوله� ) ، Luri شمالی گولٛاْ ( goła، �گلوله� ) ، کردی مرکزی گولە ( gule ) و N کردی go، و گۆn ( �توپ� ) ، زازاکی gudi ( �توپ؛ دور� ) و یک واژه امانتی ایرانی در سریانی کلاسیک ܓܘܝܐ ( gōyāʾ ) .
مشخص است فارسی تابلو تابلو هست.
منابع ها. ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
فرهنگ واژه های اوستا
فرهنگنامه کوچک پهلوی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی
تاریخچه واجهای ایرانی
فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
فرهنگ سنسکریت - فارسی
واژه جه
معادل ابجد 8
تعداد حروف 2
تلفظ jeh
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: j�h] [قدیمی]
مختصات ( جِ ) [ په . ] ( ص . )
آواشناسی jah
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
درباره تاریخچه گوجه در ایران این گیاه از دو طریق وارد ایران شد: راه اول از طریق ترکیه و ارمنستان، و راه دوم از طریق سفرهای مکرر خاندان قاجار به فرانسه بود. نام اولیهٔ گوجه فرنگی در ایران بادمجان ارمنی یا رومی بود. در ایران در ابتدا پرورش گوجه های کوچک که امروزه گوجه گیلاسی نامیده می شوند، مرسوم شد. پس از مدتی گوجه های بزرگتر وارد ایران شدند که به دلیل تفاوت اندازه با گوجه های رایج در آن زمان، به �گوجه فرنگی� مشهور شدند. در دوره قاجاریه، افراد خاندان معیری برای نخستین بار گوجه فرنگی را در مزرعه ای ( که محوطهٔ فرودگاه مهرآباد کنونی است ) پرورش دادند.
منبع https://www. bbc. com/persian/arts/2013/05/130523_l41_art_amanat_lecture

دوستانی که میگن گوجه کلمه کاملا پارسی و قدیمی هست دوتا سوال دارم ازتون
چطور میشه یک گیاهیی اسم باستانی داشته باشه در حالی که خودش ۲۰۰ سال قبل در زمان حکومت قاجار وارد ایران شده؟ تا قبل از اون مردم مناطق خوارمیانه از گوجه برای غذاهاشون استفاده نمی کردند
...
[مشاهده متن کامل]

سوال دوم اینه که چطور ممکنه در حکومتی که تورک بوده اسم پارسی روی یک گیاهی که بدست خودشون وارد این سرزمین کردن بزارن
لطفاً بدون تعصب به این موضوع فکر کنین
شما نمیتوانید کلمه گوجه ریشه فارسی پیدا کنین مگر این که مثل آقای آرش با گمان بگین به احتمال زیاد از این ریشه هست یا از اون کلمه آمده
گوی در ترکی به معنی سبزی هست جَه هم پسوند اونه
گوی جَه یعنی چیزی که از سبزی بیرون می آید خب معلومه گیاهی که دو قرن پیش وارد این سرزمین شده اسمی در همین حد خواهد داشت

گوجه ریشه لغت • نیاهندوایرانی آوایش • /گُ/جِه/ • درختی است از تیره گل سرخیان که میوه آن کوچک و آبدار، دارای پوست نازک به رنگ سبز یا سرخ و یک هسته سخت؛ گوجه درختی، گوجه سبز. گوجه ممکن است در زبان معیار باستان به دو بخش گئو - جه قابل تجزیه باشد، و به معنی خنگ هم می شود تعبیر نمود. منابع • فرهنگ بزرگ سخن • فرهنگ لغت معین ــ
...
[مشاهده متن کامل]

درست من اشتباه کردم ولی بحث عقب نیفتادم به شما چه بحث عقب یا نیفتادم چقدر چقدر آدم تاسف بار هستی تو عجیب غریب یا واقعا که مسخره است🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 لطفا انتشار بدهید

کاربر آرش NK، ، دومتس واژه اصیل ترکی نیست و از واژه انگلیسی تومیتو ( tomato ) گرفته شده و توی ترکیه استفاده میشه چون یک میوه فرنگی و خارجی هست و بعدها وارد اینجا شده، ، ولی شما انقدر از بحث عقبی که نمیدونی
...
[مشاهده متن کامل]
گوجه در اصل به آلوی نرسیده میگن!!! دومتس که شما گفتی معنیش میشه گوجه فرنگی و هیچ ربطی ب بحث نداشت😂😅

واژه گوجه کاملا پارسی است چون در ترکی می شود دومتس واقعا برای بعضی تأسف خیلی خیلی آدم دروغگویی هستند یکی واژگان اصل پارسی می دزدید واقعا جای فقط یک جمله تاسف آور است. لطفا انتشار بدهید این واژه یعنی گوجه صد درصد پارسی است.
🍅 tomato : گوجه
greengage:گوجه سبز
Plum:آلو
اگه دوست داشتین لایک کنین 🌌💎
گوجه تغییر یافته گویچه هست که به معنای سبز هست
اقای کشاور شما در فارسی لفظ
تورا سنه نه که ترکی هست دارید؛
تو سنه نه ( به تو چه )
دوتا تو داره 🤫
ضمنا به سبزی در ترگی گوی میگویند
...
[مشاهده متن کامل]

حال به آسمان که آبیست گوی میگویند مثل آسمان که معنای آن در اصل قزاقی هست و معنای آبی دارد
یاشیل خود سبز در ترکی هست

درود🌺🌿💜
راجع به هم خانواده های گوجه. . . . !
اصلا گوجه فرنگی و گوجه سبز و گوجه سیاه و گوجه سرخ. . . � - �
هم خانواده های گوجه نیست خانم مینو. . . .
واقعا که خودتونو اینقد بالا می گرفتید آخر هم، هم خانواده های
...
[مشاهده متن کامل]

گوجه را نمی دانستید. . . ؟
خب وقتی بلد نیستید مثل من و جناب دیمین بگویید که
بلد نیستم آخر این کار یعنی چی. . ؟
مگه وقتی به ما میگن هم خانواده های معلم رو بدست بیارین
ما میگیم معلم زیست معلم ریاضی معلم شیمی معلم هندسه و. . . . . 🙄
واقعا دیگه. . . . . .
و اینکه چرا دیدگاه ها را گزارش میکنید؟
اگر حرفی دارید واضع است بیایید دیدگاه ثبت کنید
و یک چیز دیگر. . . .
کاربر آخری که به نام امیر عثمان دیدگاه گذاشته بود و
با خانم مینو موافقت کرده بود و از ایشان معذرت خواهی کرده بود
بنده امیر عثمان عمر نبودم
نمیدانم کدام طفل بیکار بوده که از نام دیگران استفاده میکند
تا درود دیگر بدرود👋😍

کاربر آرش محمدی، گفتگوی ما بر سر این نیست که فلان رنگ چیستی خود را از بهمان برابرایستا ( =شی ) می گیرد. پرسش بر سر سخنانِ ناسازگار شماست: چرا؟
چون اگر رنگ x، چیستی خود را از برابرایستای y بگیرد و آنگاه همین رنگ x دوباره به برابرایستای z ای ارجاع داده شود، در حالیکه رنگهایِ برابرایستاهایِ y و z اینهمان نباشند، آنگاه دچار ناسازگاری ( تناقض ) می شوید. بنابرگفته شما، جایِ x گوی، جایِ y آسمان و جای z گوجه می نشانیم. شما گفتید ( گوی ) رنگ خود را از آسمان می گیرد و گوجه نیز از ( گوی ) گرفته شده؛بنابراین اکنون می بایست آسمان و گوجه از نظر رنگی اینهمان باشند؛ ولی آیا چنین است؟
...
[مشاهده متن کامل]

برای ردِ گفته شما همین که آسمان رنگی به خود بگیرد که در گوجه نباشد و یا گوجه رنگی داشته باشد که در آسمان پدیدار نگردد، بسنده می کند.
بیش از این، آن زبانِ زبان بسته را خوار و کوچک نکن. اگر کارواژه سبز بودن چیستی خود را از کاشتن بگیرد که وای به حالِ آن زبان. پرسش اینجاست که آیا از چمِ ( =مفهومِ ) ( ( کاشتن ) ) کسی ( ( سبز بودگی ) ) را می آهنجد ( انتزاع میکند ) ؟ براستی که خیر.
چیستیِ رنگها چیزی نیست که بتوان بسادگی واکاوی کرد: در اینکه ( ( رنگ ) ) مفهومی بَرآختی ( عینی ) ، دَرآختی ( ذهنی ) یا پدیدارشناختی هستند، میان اندیشمندان وفرزانگان ستیزیدگی وجود دارد. برای نمونه کانت آن را پدیدارشناختی می داند ولی برخی فیلسوفانِ آروین گرا ( تجربه گرا ) بویژه انگلیسی آن را بَرآختی ( عینی ) می دانند. و فیلسوفانی که باورمند به جهانِ هستی نیستند و هستی را ساخته اندیشه آدمی می دانند، رنگ را درآختی ( ذهنی ) میدانند.
اگر کاربر ارش محمدی جای اینکه در این تارنما بِرَوی زیر نامهای انسانها، و بگویی ( ( وای چه نام زیبایی، من نام بچه ام را فلان گذاشتم که نامی بهمان زبانی است ) ) به این امید که نامهای مغولی را اینجا فراگیر کنی، می رفتی چند تا کتاب می خواندی، این وضعت نبود.

واژه انار یک واژه ترکی و از فعل akınmak مشتق شده است که به یک معنی به معنی درخشیدن ، نور دادن ، ساتع شدن می باشد از آن مشتق akınar یا aknar شکل می گیرند که به معنی درخشان ، افروخته ، سرخین ، آتشین می باشد این واژه با تغییر به شکل ağnar و با تخفیف و حذف تلفظ ğ= غین به شکل anar در آمده است که اشاره به رنگ شبیه رنگ آتش یا خورشید دارد که می تواند در شرایط مختلف نارنجی یا قرمز باشد .
...
[مشاهده متن کامل]

این واژه به عنوان اسم رنگ به رنگ قرمز و به عنوان اسم خاص به میوه "انار " گفته شده است که رنگی قرمز دارد
از واژه "آنار" در این مورد به معنی قرمز فعل " آنارئماق" به معنی به قرمز گراییدن یا قرمز شدن ( در مورد رنگ ) به دست می آیدکه از آن مشتق " آنارئنگ" یا " آنارئنج" شکل می گیرد که به معنی نارنجی می باشد که اشاره به رنگ آتش هنگامی که نارنجی است دارد که با رو به خاموشی رفتن آتش به رنگ قرمز می گراید و رنگی مابین زرد و قرمز دارد
کلمه "آل" به معنی قرمز نیز در اصل از ریشه "آکماک" شکل می گیرد و از شکل " آکال" با درون فرسایی ابتدا به شکل " آغال" و سپس با کاهش و حذف تلفظ غین به شکل " آل" در آمده که آن نیز به معنی قرمز می باشد.
" آنارئنگ" به شکل نارنگ و نارنج وارد فارسی شده است
و به رنگ نارنجی و میوه نارنگی گفته شده است .
نارنجی و نارنگی واژگانی ترکی می باشند .

واژه تورونجو از واژه ترکی "اُت" به معنی آتش گرفته شده است که از آن مشتق "اُتورونجو" یا " اُتورونگو: مشتق شده است و تورونجو یعنی به رنگ آتش ، نارنجی که به شکل ترنگ یا ترنج وارد فارسی شده است
رنگ "لازوردی" از ریشه "آب" یا ( آو ) ( ترکی ) به دست آمده است از آن مشتق آولاز ( اشکال دیگر آولانج یا آولاج ) به معنی آبی پررنگ شکل می گیرد که با تخفیف به شکل "لاز " در آمده که در فارسی با افزودن واژه در اصل یونانی "ورت" که شکل قدیمی آن viridis می باشد و در اصل به معنی سبز می باشد گرفته شده است که به معنی رنگ نیز به کار می رود که در مجموع "لازورد" به معنی آبی پررنگ می باشد
...
[مشاهده متن کامل]

لازورد یا لاجورد و…. یک واژه ترکی لاتین است که بخش ریشه خود یعنی "لاز" را از ترکی وام گرفته است.

آب یک واژه ترکی است و از فعل akamak به معنی جاری شدن در مورد مایعات به کار می رود از آن مشتق akıb ( شکل دیگر آن akmısh ) به دست می آید که به معنی سیال ، جاری شده و. . . می باشد که با فرسایش در تلفظ به شکل ağıb سپس ağb و با کاهش و محو شدن تلفظ ğ= غین به شکل aab در آمده که به شکل " آب" وارد فارسی شده واز آن رنگ آبی به دست آمده است یعنی آبی اصالتا ترکی می باشد .
...
[مشاهده متن کامل]

اما ماوی نیز ترکی است و آن نیز از فعل akamk به دست آمده است
از akmak مشتق akmaghı شکل می گیرد که به معنی جریان یابشی ، جاری شونده ، سیال و. . . می باشد
این مشتق با فرسایش در تلفظ ابتدا به شکل ahmaghı و با کاهش و تخفیف تلفظ دو gh= غین به شکل aamaaı در آمده و با حذف a کلمه به شکل maaıدر آمده و به شکل "ماء" وارد عربی شده است که از آن واژه ماوی شکل گرفته است
یعنی خاستگاه واژه "ماوی " زبان ترکی می باشد .
bu ne demek, mavi kelimesinin kullanımında hich
bir sakınca yok demek dilediğiniz gibi kullanın

گوجه یعنی چه من نفهمیدم یک کلامه بابا بعدش تورکی نه ترکی یه ۷. ۸ بیت برامون نوشتی ولا
درود و خسته نباشید ! سخنی دارم با جناب فرتاش و آقای کشاورز و کسانی که با شما هم عقیده اند !!!آقای فرتاش در باره سخنان آقای آرش نظری بیان نکردند و همین طور موضوعی را نیز آشکار نکردند ایشان فقط خطاب به مخالفان اقای کشاورز سخن گفتند و در باره موضوع هیچ فرضیه و نظری نداشتند ایشان فقط در مورد فکر خود در باره کار بران و نظر دهندگان کلمه گوجه نظر خود را اعلام کردند نه در باره خود آن کلمه !!!!!
...
[مشاهده متن کامل]

نظر ایشان آمیخته به اتدکی انتقاد و صحبت هایی برای طرفداری از آقای کشاورز بود اگر ایشان تمایل به طرفداری و جلب رضایت و هم صحبتی با آقای کشاورز را دارند حرفی نیست !!!!!!!
اما اگر تمایل به انتقاد از ما دارید لطفا واضح صحبتتان را بیان کنید نه فقط خطاب به آقای کشاورز از ما انتقاد کنید !!!!!!!!!

درود بر کاربر کشاورز گرامی،
ممنون از اینکه ما را از اندوخته های خود آگاه می سازید. ولی برادر، گفتگو با این کس یا کسان هیچ سودی ندارد، چراکه اینها با خود پیمان بستند که چیزی را نفهمند. کسی که میگوید ( چه ) پسوند پارسی نیست، کسی که می گوید انار، نارنجی، نارنگی و ترنگ و . . . پارسی و ایرانی نیست، گفتگو با او ارزشی ندارد.
...
[مشاهده متن کامل]

( ( اینها در فرهنگنامه زبان پارسی گویا دنبال شُرت الهام و اردوغان می گردند؛ من شاید روزی در تاربرگِ واژه یِ ( شُرت الهام ) به آن پرداختم و از صاحب راستین آن یعنی اسرائیل پردهبرداری کردم ) ) .
خخخ
کسی که بخاطرِ یک واژه ( گوجه ) ساختار زبانیِ خیالیِ خود را بچالش می کشد و گوجه را به چندین رنگ بنیادین همبسته می کند، نیاز به پاسخ ندارد، بلکه ایشان به زبان خیالی خود دارد می تازند. گمان کن من بروم آرمانشهرِ آنها یعنی ( یونان شرقی یا روم شرقی ) ، و بگویم ( گوی ) چه رنگ زیبایی است، آیا واکنش آنها این نخواهد بود که مراد شما از گوی، سرخ است، آبی است یا سبز یا . . .
کسی که انگاره ای که از واژه گوی در سر دارد، توپ بیلیارد!! ( یک شی کروی و ساخته دست بشر ) باشد، یعنی دوست دارد وارونه تاریخ را دریابد، این درحالیست که گوی در زبان پارسی میانه نیز به معنای ( گرد ) بوده است و پیش خود نمی انگارد که واژگان امروزی معنای خود را به دلیل گرد بودن از واژگان پیشین گرفته اند.
باور بفرما اینها آنقدر کوته بین هستند که گمان می کنند هر کسی آخرین پیام را نوشت، پیروز میدان است و پنداره های خود را باز می گویند.
چرا زبان خیالی را بکار بردم؟ چون زبان راستین مردم بزرگوار آذرآبادگان، پهلوی بوده است، چون زبان مردم آنجا زبان نظامی گنجوی و خاقانی شروانی بوده است. چون از بامداد تا شامگاه پول می گیرند تا به فردوسی دشنام و ناسزا دهند درحالیکه فردوسی در جایی که از کیخسرو یاد می کند، آذرآبادگان را سرزمین بزرگان دانسته است.
باز هم ممنونم برای آگاهی رسانی خوب شما.

درود ُ سپاس
واژه هایی را که از رنگ سبز گرفته شده یا آبی را که از آب بدست آمده را مثال زدید و خودتان هم چرایی واژه مستقل بودن آنها را گفتید ولی آیااین توجیهی می شود برای داشتن معانی بسیار برای یک واژه در ترکی؟
...
[مشاهده متن کامل]

شما به آسانی این همه معنا را در گوی جای می دهید وشگفتانه سر براوردن این همه مفهوم را برای آن منطقی می دانید، درحالیکه بودن این همه معنا و منظور در یک واژه ( حتا معانی متضاد ) ، در صورتیکه آن واژه کمترین دگرشی با داشتن وندها به دست نیاورده، این آسیبگاهی ( نقطه ضعفی ) ست برای زبان دارنده چنین واژگانی، به ویژه که بسیاری از آن معانی نیز در یک زمینه هستند.
در همه زبانها واژه هایی که چند معنا داشته باشند هست ولی همه این معناها در زمینه ها وجنبه های گوناگون هستند ولی اینکه یک زبان در یک زمینه خاص دارای واژه ای باشد که بسیاری از مفاهیم همتراز را در دل خود جای دهد و در دیگر زمینه ها نیز معانی جورواجور دیگری داشته باشد، این، کمبودواژه در آن زبان را می رساند که باعث نارسایی آن زبان خواهد شد مگر اینکه با وامواژه جبران گردد که در این راستا وبرای جبران این کمبود ( در مورد گوی ) ، واژه های سبز و لاجیورت ( لاجوردی = کبود ) از پهلوی و ماوی ( عربی - پارسی ) گرفته شده است و دیگر رنگواژه های وام گیری شده، بطوریکه در گستره رنگ میان ترکی آذربایجانی و استامبولی ، کمتر واژه هموند دیده میشود.
رنگواژه گوی یکی از بنیادی ترین واژگان ترکی در زمینه رنگ است که بازه معنایی آن از گیاه سبز تا آسمان آبی را دربرگرفته و به همین اندازه بر ابهام خود افزوده، بطوریکه در استانبولی بهتر دانسته اند به جای این واژه چندپهلو، از واژه برساز وعجیب ماوی بهره ببرند.
البته به جای واژه های یاد شده، برابر ترکی قدیمی یا ساخته شده کنونی هم وجود دارد ولی در گویش مردم کاربردی ندارند وهمچنان واژه هایی را بکار میبرند که از نیاکان غیر ترکشان در آذربایجان یا آناتولی به آنها رسیده.
و اینک در پارسی: گوی در پارسی به هرچیز گرد و کروی، گفته می شود، کوچک باشد یا بزرگ مانند گوی زمین یا توپ، گویچه های خونی و نیز واژه ای بود که در گذشته بجای دکمه هم بکار می رفت، پس گوجه نامش را از ابزار نگرفته که منطق دوری باشد بلکه گوجه بمعنای گوی یا گردی کوچک است واز ابتدا هم در برخی گویشهای پارسی به آلوچه گفته می شد که کوچکترین میوه گرد است پس منطقش در همین نزدیکیهاست و ذهن را مانند گویِ پر از معنی در ترکی، به احتمال و اشتباه دچار نمی کند.
درباره آلو: انواع آلو بیشتر به رنگهای زرد، سبز، سیاه یا بنفش هستند ودر مواردبسیار اندک به رنگ قرمز یا قهوه ای ( شاید 1یا2 درصد ) هم دیده می شوند که در فصل بهار و با سر زدن به میوه فروشها، درصد این تنوع رنگ مشخص است حالا ترکزبانان عزیز به گفته دوستمان تنها همان مورد بسیار اندک رنگ قرمز این میوه را دیده، نامش را از آل گرفتند و آن همه زرد و سبز و بنفش را هم ندید گرفتند!!! منطق دور این است و نیازمند همان بار یک کامیون پیچ و مهره.
گفتم که آلو تکواژی برای نامیدن برخی میوه هاست، تکواژ بخشی از واژه ( یا خود واژه ) است که دیگر بخشپذیر نیست یعنی وابسته نبوده و ساختارش را از واژه ی دیگری نمی گیرد و دارای بار معنایی آزاد و مستقل هم هست، آلو تکواژیست به معنی گونه ای از میوه ها که از دیدگاه گیاه شناسی به آنها شفتِ تکدانه گفته می شود ( شفت=فربه، گوشتی ) مانند شفتالو ( شفتالوگ در پهلوی ) ، هلو ( هو - الو=آلوی خوب ) ، زردالو ( زردآلوگ در پهلوی ) ، آلوزرد، آلوچه، آلوسیاه، آلبالو و البته در نامگذاری خرمالو که میوه ای وارداتیست هم بکار رفته.
آلبالو:در خاور ایران و یزد و شیراز به دیسه آلوبالو هم گفته می شود چون میوه ای جفتی ( دوتایی ) ست یعنی آلو به آلو، همانند واژه سربه سر که درمورد چیزی بکار می رود که دو سر داشته باشد.
نام آلو در سروده های شاعران کهن پارسی دیده می شود و در پهلوی نیز به ریخت آلوگ وجود دارد، همچنین واژه انار که درست به همین دیسه ( و هَنار به کردی ) ونارگیل که به دیسه انارگیل در بنمایه های پهلوی آمده.
اگر انار نامش را از نار یعنی به رنگ آتش می گرفت، واژه ای عربی می بود نه ترکی، برادر!
نارگیل هم که در سانسکریت ناریکلا یا ناریکرا و در هندی ناریل گفته می شود در اصل واژه ای هندیست و در پهلوی یا پارسی گُوز یا جوز هندی نیز نامیده می شد که همین جوز به معنی نارگیل به ترکی درون شده.
نارگیل چه خودش چه درختش، چه همانندی با انار دارد که واژه ای ترکی باشد و انارسان ( انارمانند ) معنا دهد؟!!، نارگیل به کدو حلوایی یا سیب زمینی شبیه تر است تا انار! کمی اندیشه ورزی هم بد نیست، البته شما این دلیلتراشیهای خنده آور را از روی گفته های کسانی رونویسی می کنید که آدم را یاد سخن دکتر طباطبایی درباره یشان می اندازد!
نارنگی: این ریشه سازیتان در ترکی معنی هم دارد؟ آری نارنگی در اصل اناررنگی است یعنی به رنگ انار که کاملن پارسی ست و هم ریشه با نارنج است و یا میوه ترنج ( تورنگ ) یعنی میوه ای که درون رنگین دارد.
گردو هم که بدرستی معنارسان است و تفسیرش را برای سوادآموزان اول ابتدایی می آورند و چون همیشه اینگونه بوده که از آسمان به زمین می بارد و نه بعکس، پس این گردو بوده که از زبان نیاکانتان وارد ترکی شده و بریخت گوَردو درآمده یا واژه گِرد که در پهلوی گیرت خوانده می شد ورودش به ساختار کارواژه ی اگیرتمک نمایان است و گشت نیز پس از درونشد به ترکی، به دیسه گچتی درآمده .
پسوندهای کوچکساز چه ( کفچه ) ، اَک ( زردک، تاژک ) ، ایزه ( دوشیزه ) ، ایز ( کنیز ) ، ژه ( مژه، نایژه ) ،
یا پسوندهای بسیار کوچکساز: ایچک ( کنیچک ) ، ژک ( مُژک، نایژک ) در زبان پهلوی کاربرد داشتند.
و اگر در ترکی هم دیده می شوند، از پهلوی یا سغدی به ترکی درون شده اند وگرنه پسوند ریشه دار" جه" در ترکی معنای یای نسبت دارد:تورکجه=تورکی.
ادعای خنده آور: پسوند اَک عربیست!!! در عربی وندها بسیار کم کاربردند و از باب فُعَیل برای کوچکسازی بهره می گیرند مانند حسین که می شود حسن کوچک، ولی در پارسی: حسنک، یا بابک، مامک، ماهک، روشنک و . . .
و درباره رنگها: قرمز به ریخت کرمیر یا کرمس و به همین معنا در پهلوی کاربرد داشته و این نام از کرمی که رنگ قرمز از آن گرفته می شد، به دست آمده و پس از معرب شدن به ریخت قرمز درآمده و به عربی و ترکی هم درون شده است.
با چشم پوشی از معرب شدن، آیا هر واژه ی ق دار غیر عربی، ترکی می شود؟ و به جز عربی که واگویی ق متفاوت از غ است، در پارسی و ترکی غ و ق بطور سلیقه ای نوشته شده، در پارسی بیشتر از غ و در ترکی بیشتر از ق بهره گرفته شده ولی قانون صد درصدی هم نبوده، نمونه اش قارچ، شاقول، قوزک، قیف، بوق، ترقه، مرق، قپه، قشنگ، قد و . . .
درحالیکه واج ق به خوبی در پارسی و دیگر زبانهای ایرانی واگویی می شود و در پهلوی هم نویسه ای برای آن وجود داشته، ولی این واج به درستی و شیوایی توسط ترکزبانها واگویی نمی شود و بیشتر صدای گ شنیده می شود تا ق، مگر اینکه مدت درازی میان پارس زبانها بوده باشند.
و کسی نگفت واژه های پرتقال یا قهوه پارسی یا پهلوی ست که به ترکی رفته، گفته شد رنگهای پرتقالی و قهوه ای که نامهایی پارسی ساز برای رنگ هستند از پارسی ( نه پهلوی ) به ترکی وارد شده اند و همینطور یشمی.
رنگواژه قهوه ای هم عربی نیست و عرب به این رنگ، "بنی" می گوید.
و البته در عربی رنگواژه هایی مانند بنفسجی=بنفش، وردی=گُلی ( از ورد پهلوی ) ، لازوردی=لاجوردی، ارجوانی=ارغوانی و . . . درخور نگرش دوستان است.
تورونجو و نارنجی هم روشنست از نام میوه های ترنج ونارنج برگرفته شده که در بالا گفته شد.
هنگامی که دیسه ی نخستین و ریشه کهن واژگان پارسی امروز را در بنمایه های هزاره های گذشته می یابیم، چه شک و گمانی می ماند که بخواهیم ریشه آنها را در جای دیگری چستجو کنیم؟ شاید ریشه برخی واژگان پارسی در کارواژه های ترکی هم باشد اما درواقع اینها وامواژه های پهلوی وسغدی درون شده به ترکی هستند که در گذر زمان به ساختار کنشها و کارواژه های ترکی راه یافته اند، به هرروی ترکی زبانیست که از ابتدا نیمه بدوی و از نظر شمارگان واژه چندان غنی و پربار نبود و پس از تماس با زبانهای ایرانی روامند در خوارزم و سپس آذربایجان، واژه های فراوانی از آنها دریافت کرد که این وامواژه ها، نه تنها کارواژه های نویی را در ترکی ساخت بلکه ترکی با جذب پیوندواژها و افزون واژها ( حروف ربط و اضافه ) که بی بهره از آنها بود، دگرشهای دستوری و صرفی و نحوی چشمگیری را نیز در خود به وجود آورد.
با سپاس

۱ - اینکه در زبان فارسی لغتی برای اشاره به چند رنگ نیست وجود این چنین لغات را در زبان ترکی زیر سوال نمی برد.
۲ - در ترکی مانند هر زبان دیگری معناها از هم زاییده می شوند که آن نیز امری طبیعی است که گاها با اضافه کردن پسوند یا پیشوند و ایجاد شکلواژه جدید همراه است و گاه بدون اضافه کردن پسوند و پیشوند و ایجاد شکلواژه جدید می باشد که گاها باعث جمع شدن معناهای مختلف گاه هم جنس ، گاه متضاد و گاه نامرتبط در یک شکلواژه می شود .
...
[مشاهده متن کامل]

پس اینکه از "گوی" به معنی آسمان، معنی آبی زاییده شده باشد ( بدون افزودن پسوند یا پیشوند و ایجاد شکلواژه جدید ) یا از واژه " گوی" با معنی آسمان بنواژه فعلی "گوی" ( بدون اضافه کردن پسوند یا پیشوند و ایجاد شکلواژه جدید ) با معنی روئیدن ، ( بالارفتن، سر به آسمان افراشتن ) یا در گیاهان و یا میوه ها سبز شدن و به رنگ سبز در آمدن یا رسیدن و به رنگ سرخ، بنفش یا کبود در آمدن زاییده باشدو به دنبال آن از معنی روئیدن رنگ های سبز ، بنفش، سرخ، سرخ کبود و. . . زاییده باشد امری کاملا منطقی است که در نهایت منجر به جمع شدن معانی آسمان ، آبی ، روئیدن، جوانه زدن ، سبز شدن و رنگهای سبز و بنفش و سرخ ، کبود در شکلواژه " گوی" ( چه به عنوان واژه چه به عنوان بنواژه فعلی ) شده است که به نوبه خود منجر به اشتقاق و تولید بسیاری از کلمات بر پایه معناهای فوق الذکر شده است.
و ما با هیچ دست فرمانی به هیچ کجا نمی رویم و این یک روند طبیعی زایش معنا ها از یکدیگر و گذار و تحول معنایی لغات در زبان ترکی است.
اما خب شاید بگویید کجای این، ارتباط منطقی وجود دارد؟
در جواب پیش تر می توان گفت :
چه طور می شودکه زایش کلمات با معانی سبزی ، سبزه ، سبزینه از واژه سبز یا زایش واژه آبی از واژه آب در فارسی ممکن و کاملا منطقی است
ولی زایش معنای "گوی" ( آبی ) از معنای " گوی" ( آسمان ) ( در این مورد بدون اضافه کردن پسوند یا پیشوند ) یا زایش بنواژه فعلی "گوی" در فعل گویرمک به معنی سر به آسمان کشیدن ، روئیدن، رشد کردن از واژه "گوی" به معنی "آسمان" غیر منطقی است
یا به دنبال آن زایش معنی "گوی" ( سبز، بنفش ، سرخ ، کبود ) از بنواژه فعلی " گوی" با معنی روئیدن ، رشد کردن در گیاهان یا میوه ها که فرآیندی است که طی آن در مراحل مختلف شاهد تغییرات رنگ از سبز به سرخ ، بنفش ، کبود می شویم ، غیر منطقی است.
ولی اگر به هر دو مورد فارسی و ترکی نظر بیندازیم روند زایش معنا و گذار از یک معنا به معنای دیگر کاملا منطقی است
تنها تفاوت این است که مورد "گوی" دچار زایش و گذار معنا شده ولی معانی جدید به دست آمده با افزودن پسوند یا پیشوندبه "گوی" به شکلواژه جدیدی ( چه واژه و چه بنواژه فعلی ) انتقال نیافته و همگی در شکلواژه " گوی" جمع شده است
ولی در مثال فارسی از واژه " آب" با افزودن پسوند به این شکلواژه ، شکلواژه جدید "آبی" به دست آمده و معنای "آبی" به شکلواژه جدید انتقال یافته است
یا در مثال دیگر، از واژه " سبز" با افزودن پسوند شکلواژه های سبزینه ، سبزی ، سبزه به دست می آیند و معانی جدید به این شکلواژه ها انتقال می یابد .
البته موارد بسیاری همانند "گوی" در بسیاری از زبان های دیگر نیز وجود دارد که شکلواژه در آن دچار زایش یا گذار های معنایی می شود ولی معانی جدید بدون ایجاد هیچگونه شکلواژه جدید در شکلواژه اولیه متمرکز می شوند .
۳ - اما در ساخت واژه "گوجه" در ترکی ما از یک مرحله کال یا نارس بودن یا روئیدن، جوانه زدن استفاده نکرده ایم که غیر منطقی یا به بیانی "ابلهانه" باشد
بلکه از سه معنی
- ( گوی ) جوانه زدن و روئیدن ( مرحله اول )
- ( گوی ) سبزی یا سبز رنگی ( مرحله دوم ) که به مرحله پیدایش و شکل گیری میوه که در آن مرحله معمولا رنگی سبز دارد
- ( گوی ) سرخ و کبود ( مرحله پایانی ) در شکل گیری گوجه
نکته:
- منظور از "گوجه" گوجه فرنگی نیست و گوجه یک میوه دیگر است که رنگی سرخ کبود و تیره و گاه متمایل به بنفش دارد
- از طرفی "قرمز" واژه ای است ترکی که معادل آن در فارسی سرخ می باشد و این که در معانی واژه " گوی" اشاره به قرمز نشده است به این خاطر است که قرمز ترکی همان سرخ فارسی است.
۴ - اما در مورد این سوال که منطق گوجه ( یک میوه ) = گوی ( یک شی گرد و کروی دست ساخت بشر ) چه ( پسوندصغارت ) به چه علت غیر منطقی و اشتباه است ؟
باید گفت :
- منطق استناد به مشخصه گرد بودن آن هم از روی یک کلمه اشاره کننده به یک شی دست ساخت بشر در قرون پیشین نه چندان دور برای نامیدن میوه ای کهن در قاره آسیا ( نه گوجه فرنگی غربی ) در مقایسه با منطق استناد به مشخصه رویش ، سبز شدن ، رشد ورسیدن وسرخ یا بنفش رنگی ( که بیان گر تمام مراحل طی شده در میوه ای مانند گوجه می باشد ) به عنوان مشخصه های نزدیک تر و ملموس تر در ارتباط با گیاهان و میوه ها برای نامگذاری آن ها، منطقی ضعیف و دور به حساب می آید .
- در بسیاری از زبان ها منطق استفاده از یک ابزار دست ساخت برای نامگذاری نام یک میوه دور ترین و حتی غیرمحتمل ترین منطق به حساب می آید و معمولا برای نامگذاری میوه ها از رنگ ها و کلماتی استفاده می کنند که به روئیدن، جوانه زدن ، رشد و نمو و. . . اشاره دارند یا بیان گر محل یا خاستگاه میوه می باشند یا حداقل کلماتی که ویژگی یا کیفیتی را بیان کنند مانند انحنا ، گردی و . . . نه کلمات ابزار ، مانند گوی ، تیله ، بلور و. . . .
شاید رنگ ها در زبان ها محدود باشند اما اگر کلماتی که مفاهیمی مانند روئیدن، جوانه زدن و. . . و نیز کلماتی که به حالات و کیفیت ها اشاره می کنند را نیز در نظر بگیریم که در بسیاری از زبان ها فراوان یافت می شود ، آنقدر واژگان در دسترس خواهد بود که استفاده از آن ها منطقی تر و مرتبط تر از به کار گیری اسامی خاص به کار رفته برای اشاره به ابزار آلات دست ساخت بشر در قرون نه چندان دور برای نامگذاری میوه آن هم میوه ای که تاریخی کهن دارد ، خواهد بود
۵ - از طرفی گفته می شود مگر از رنگ چقدر برای نامیدن میوه ها می توان استفاده کرد بعد مثال می آورند
زرد آلو = که هر دو بخش آن از واژگان اشاره کننده به رنگ تشکیل شده است

انار = که واژه ترکی است "آنار" که برای اشاره به رنگ آتش و رنگ سرخ و نارنجی مورد استفاده قرار می گیرد
نارنگی = که از "آنار" مشتق شده صحیح آن "آنارئگی" می باشد حتی رنگ نارنجی نیز از آن مشتق شده و صحیح " آنارئنج" می باشد
نارگیل = که صحیح آن می شود "آنارگیل" که از دو بخش آنار و گیل تشکیل شده که گیل جهت اشاره به خانواده در حیوانات و میوه ها در ترکی استفاده می شود مثلا " kedigil" یعنی گربه سان یعنی اگر به فارسی بگوییم می شود نارسان
گردو = که تغییر یافته واژه ترکی " گویَردو" یا "گوَوردو" می باشد که آن نیز از ریشه "گوی" در این مورد روئیدن و رنگ سبز گرفته شده، چون که گردو درختی دارای ظاهری با پوسته سبز می باشد که به شکل "گُردو" در آمده که در فارسی به شکل "گِردو" تلفظ می شود و چنین تصور می شود که از واژه "گرد" مشتق شده در حالی که این تصور اشتباه می باشد
هرچند واژه "گرد" خودش ترکی است و از فعل " اگیرتمک" به معنی خم کردن ، انحنا دادن ، قوس دادن ، گرد کردن و. . . . گرفته شده که از آن مشتق " اَگیردَک" به معنی گرد شده ، قوس یافته و. . . می باشد که به شکل "گیردَک " در آمده و امروزه به شکل "گیردَ" در ترکی مورد استفاده قرار می گیرد که به صورت " گرد " وارد فارسی شده و از آن مصدر جعلی " گردیدن" شکل گرفته است که شکل مصدری دیگر آن "گشتن" نیز از فعل ترکی " کِچمَک" به معنی گذشتن به دست آمده به این شکل که از فعل "کِچمَک" مشتق "کچتی" به دست آمده که به شکل "گچتی" تغییر یافته و در ادامه با تبدیل "چ" به "ش" که در گفتار ترکی مرسوم است به شکل " گشتی" تغییر کرده که به معنی "گذشت" ، " عبور کرد" می باشد که به صورت "گشت" وارد فارسی شده و از آن صورت مصدری "گشتن" شکل گرفته است و به این شکل بن گرد و گشت به عنوان بن ماضی و مضارع به دست آمده و معانی گذشتن ، پرسه زدن از شاخه گشت و معانی چرخیدن ، گردیدن از شاخه گرد یک جا جمع شده اند و فعلی واحد را در فارسی پدید آورده اند

لیمو = که در یک ریشه یابی واژه ای اروپایی است که ریشه در نام درخت به نام linden به معنی درخت لیمو دارد و در یک ریشه یابی ریشه در واژه ای عربی به نام līma دارد که اشاره به خاستگاه میوه دارد
یعنی می توان گفت که در بیشتر مثال ها کاربرد رنگ و در تعدادی خاستگاه میوه اساس ساخت واژگان میوه می باشد و خبری از گوی ، تیله ، بلور ، لوله و ورق این جور چیزها نیست
۶ - اما در مورد آلو :
چه طور می توانیم از روی واژه "زر" به عنوان رنگ در فارسی بگوییم "زرشک" ولی از روی واژه "آل" به معنی سرخ نی توانیم بگوییم آلو که در ترکی برای اولین بار برای اشاره به آلو سرخ رنگ مورد استفاده قرار گرفته است
و حتی میوه آلبالو نیز به این شکل به دست آمده و از دو بخش آلب و آلو تشکیل شده وبه معنی "قئپقئرمئزی" یعنی قرمزِقرمز می باشد
ثانیا مگر چه تعداد میوه در فارسی با آلو وجود دارد که آلو بخواهد تکواژی برای نامیدن میوه باشد در حالی همه آن ها ترکی می باشند و اینکه منظور از تکواژ چیست؟ آیا آلو یک واژه است که اگر ترکی نیست چگونه در فارسی شکل گرفته و اگر پسوند است به چه معنی است؟ و اگر پیشوند است نمونه اش کجاست ؟ اصلا آلو به عنوان یک تکواژ بر چه معنایی استوار است ؟ مثلا در ترکی بر رنگ سرخ استوار است در فارسی بر کدام معنی استوار است ؟ یا اصلا روش اصالت یابی با استناد به شعر شاعر صحیح است؟
۷ - در مورد آلوچه :
- چه و چا پسوند صغارت ترکی است که اشکال مختلف آن در نظر قبلی آورده شده
- آلو به میوه ای سرخ رنگ گفته می شود که در مراحل ابتدایی رشد خود رنگی سبز دارد و اندازه آن کوچک می باشد که چون میوه "آلوچا" یا همان " آلوچه" شباهت بسیاری به آلو در مراحل اولیه رشدش دارد نام این میوه را در ترکی "آلوچا" نامگذاری کرده اند این مورد را در نظر قبلی ذکر شده است
۸ - در فارسی دو مورد پسوند صغارت وجود دارد یکی "اَک" که از عربی وارد فارسی شده است
و دیگری "چه" که به عنوان یکی از اشکال آن از ترکی اقتباس شده است و چنین پسوندی در هیچ زبان اروپایی نیز وجود ندارد که بخواهد در فارسی وجود داشته باشد .
۹ - اما در مورد واژگان به اصطلاح وارد شده از فارسی به ترکی
- قرمز =خود یک واژه ترکی است و به طور بارز با حرف قاف شروع می شود
- یشمی= خود یک واژه ترکی است و از ریشه "یاش" گرفته شده و با واژه " یاشئل" به معنی سبز هم ریشه است
- قهوه ای = عربی است که در اصل از واژه اروپایی coffee گرفته شده و به خود فارسی نیز وارد شده چه طور در فارسی پهلوی وجود داشته جای سوال دارد !!!
- پرتقالی = واژه برگرفته از میوه پرتقال و منسوب به کشور پرتقال می باشد که آن نیز خودش به فارسی وارد شده و مشخص نیست چگونه از فارسی پهلوی سردرآورده !!!!
- تورونجو = به معنی نارنجی که صحیح آن "اُتورونجو" می باشد که از واژه "ot" به معنی آتش که رنگی نارنجی دارد گرفته شده این هم معلوم نیست چه ربطی به پارسی پهلوی دارد !!!!!
- ثانیا طوری سیاه و بیاض ، ماوی ، خاکی و. . . مطرح می شودکه گویی معادل ترکی ندارد در حالی ترکی استانبولی خودش برای همه موارد کلمه دارد :
- سیاه = کارا
- بیاض = آک
- ماوی = گوی
- خاکی = تپراکسئ
- صورتی = کیرازئ
اما در مورد رنگ توزسئ این را می توان گفت که :
در ترکی برای اشاره به رنگ خاکستری و قهوه ای کم رنگ از واژه " تُز " که به گرد و غبار اشاره دارد استفاده می شود
که از آن واژه "تُزسو" مشتق می شود که به معنی رنگ خاکستری یا گرد و غبار گونه می باشد

درود ُ سپاس
یک واژه در یک زمینه ی ویژه مانند رنگ، مگر چند معنا می تواند داشته باشد؟
اینکه گوی در یکجا سبز، در جای دوم آبی، در جایی بنفش و در جایی دیگر کبود و به گفته دوستمان سرخ کبود! هم معنا بدهد و . . . ( صرف نظر از معنیهای دیگری چون آسمان، کال ونارس، جوانه زدن ) این دیگر چه واژه و این دیگر چه زبانیست؟
...
[مشاهده متن کامل]

با این روشی که شما دارید واین دست فرمانی که پیش می روید به زودی نام همه رنگها بلکه نام هر چیز و یا مفهومی را هم به گوی یا هرواژه ی دیگری که بخواهید پیوند خواهید داد.
من هم می توانم بگویم نام کشور" گویان" ( در آمریکای جنوبی ) ، ترکیست و از گوی گرفته شده، چون: گویان کشوریست با مردم سرخپوست سیه چرده ( سرخ کبود=گوی ) ، جنگلهای سبز انبوه ( گوی ) ، دریایی که دم غروب بنفش می زند ( گوی ) و با آسمان آبی ( گوی گوی ) ، پس با وجود این همه گوی، می توان پنداشت که بیگمان باشندگان گویان در میان زبانها گشته و در ترکی، واژه ی مفهوم رسان و پر از معنای گوی را یافته و از آن برای نامیدن کشورشان بهره برده اند!
دلیل تراشیهای شما نیز کم از مورد بالا ندارد.
جوانه زدن در همه گیاهان آشکارست و کال و سبز بودن نیز سرآغاز رُستن در همه میوه هاست یعنی گامه ( مرحله ) سبز و کال بودن یا جوانه زدن ویژگی تنها میوه گوجه نیست که نامگذاری از روی آن انجام بگیرد، پس نامگذاری از روی این گامه، کاری ابلهانه و غیر منطقی ست، گوجه پس از رسیده شدن نیز قرمز رنگ است که این رنگ در جُنگ و انبوهه ی معانی ادعایی شما برای گوی جای نداشت مگر اینکه بگویید گوی معنای قرمز هم دارد ( گوی گنجایش آن را دارد ) ، از فراوری گوجه آبی یا بنفش یا کبود هم ده سال نمی گذرد.
ولی اینکه گوجه از گوی - چه یعنی گوی کوچک نام گرفته باشد چه چیز غلط وبی منطق در آنست؟
آنچه غلط و بی منطق است دلیل تراشیهای شماست که با بارِ یک کامیون پیچ و مهره هم نمی توان یک ساختار منطقی و بی اشکال از آن ساخت.
رنگهایی که در میوه های رسیده دیده می شود بسیار محدودند و از سوی دیگر گوناگونی میوه ها بسیار بالا، مگر یک رنگ را چند بار می توان برای نامیدن میوه ها بکار برد؟ پس به ناچار از روشهای جوراجور برای نامیدن میوه بهره می برند، گردو، پسته، انگور، هندوانه، نارگیل، انار، نارنگی، زردآلو، گلابی، به، لیمو ترش ( یا شیرین ) و . . . ، این نامها هرکدام به گونه ای ساخته شده اند والبته در موارد اندکی هم از روش رنگ، پس اگر میوه تازه ای هم بیاید، رنگ تنها گزینه نخواهد بود.
درباره آلو، این واژه، پیوندی با آل ترکی یعنی سرخ ندارد، اگر آل در زبانهای دیگر سبز، زرد، نارنجی یا بنفش هم معنا دهد پس آنها هم باید بگویند آلو مال ماست، آلو درواقع تکواژی پارسی برای نامگذاری برخی میوه هاست که در زبان شاعران کهن نیز دیده می شود و از زبان آنها یا زبان پهلوی به ترکی درون شده است.
آلوچه هم که بیشتر سبز رنگ چیده می شود و اگرهم برسد قرمز نیست و پیوندی با آل ترکی پیدا نمی کند.
از هرکسی بپرسیم آلوچه چه رنگیست، خواهد گفت سبز، حال چگونه نامش از آل=قرمز گرفته شده؟!
و باز هم اگر از رنگ گوجه بپرسیم جز سرخ یا قرمز نشنویم، اینک چگونه نامش را بتوان به گوی=سبز، آبی، بنفش و. . . پیوند داد؟! هرچند که با سفسطه گویی می توان!
درباره رنگ توسی : از این ریشه سازیهایتان خسته نمی شوید؟توسی را چه به گرد ُ خاک ( توز ) ؟
توسی از رنگ تنه درخت توسه ( توسکا ) که خاکستری ست گرفته شده.
وند "چه" هم پسوند کوچکنما در پهلوی - پارسی ست که در واژگان پهلوی مانند کفچه بکار رفته و از همین زبان که ریشه در آذربایجان دارد به ترکی راه یافته.
واژگان فراوانی از پهلوی وپارسی به ترکی درون شده که تنها در زمینه رنگ، این واژگان را می توان نام برد: سبز، قرمز، قهوه ای، نارنجی، چهرایی ( صورتی ) ، پرتقالی، یشمی، خرمایی، زریشی ( زرشکی ) و . . .
در ترکی استانبولی نیز رنگهای پایه ای مانند بیاض ( سفید ) از عربی، سیاه از پارسی، ماوی ( آبی ) = ماء - ی ( عربی - پارسی ) و رنگهایی مانند قهوه رنگی، هاکی ( خاکی ) ، لاجیورت ( لاجوردی ) ، تورونجو ( ترنجی، نارنجی ) و همچنین خود واژه رنگ از پارسی گرفته شده است.
با سپاس از رویکردتان

گوجه دگرگون شده ی واژه ی گویچه است به معنی گوی کوچک و پارسی می باشد.
آقای بهنام بی دقتیت به حد زیاد رسیده .
یک من در نظراتم اسممو رابین سیو کردم نه Robin و با نام رابین نظر دادم اگر Robin خودم بودم و فقط اسممو عوض کرده
بودم باید نظر Robin تو نظرات منم میبود خنگ خدا پس چرا نظر Robin تو نظراتم نیست !!!!! وقتی میخوای مچ کسی رو بگیری
...
[مشاهده متن کامل]

حواست باشه خودت تو چاه نیفتی در ضمن به نظرم دهه هشتادیا هوششون خیلی بیشتر از کساییه که چش بسته میرن ته چاه

سلام و عرض ادب و احترام .
من با نظر جنای دیمین وین موافقم و آقای کشاورز دلایل و منطق ها ی شما برای من نه تنها قابل درک نیست بلکه با طنز هم امیخته است !!!!!!
لطفا دلایل خود را کمی عاقلانه تر بیان کنید .
...
[مشاهده متن کامل]

و حتما قبل از تایپ راجب صحبتتان فکر کنید .
درود و سپاس به کاربران آبادیس .
خدا یاورتان باشد .

در ضمن از کی تا حالا هر انسانی که خون پارسی دارد کلمات انگلیسی را اونجور که به چشم میبیند تلفظ میکند حتی اگر اشتباه باشد !!!!!
جناب کشاوز !
یک اینکه من میگویم طرفدار به معنی موافق بودن با نظرات شخصیت شما حرف مرا از جنبه ای دیگر تحویل گرفتید .
دو. تیکه شما را در مورد قسمت دوم نادیده میگرم . مگر با هر کسی باید مانند خودش رفتار کرد مشخصا جواب خیر است .
...
[مشاهده متن کامل]

سه این درست است که من گفتم در میان کتاب ها پرورش یافتم . اما اسم من به گفتارم نمیخورد !! اما یه نکته شما اگر از ظاهر
هر انسانی خوشتان نیاید میگویید درونش هم مانند ظاهرش است !!
از قدیم گفته اند ظاهر هر کس با باطن آن شخص تفاوت دارد اگر به حرف شما بود من باید اسم خود را کتابخوان میگذاشتم !!!!!!
در ضمن جناب ! دیمین وین نامی آمریکاییست و در آمریکا اسمی زیبا محسوب میشود و بسیار هم پر طرفدار هست .

درود ُ سپاس
جناب به گفته ی خودتان "دیمین وین!"
از کی تاکنون مُلا لُقطی بودن، نشان دهنده سواد بوده عزیزجان؟ اگر بخواهیم به این چیزها خرده بگیریم، ممکن است نوشته های هرکسی پر از اینگونه نادرستیها باشد ( مانند واژه ضایع که شما آن را زایه نوشته ای! ) که بیشتر از روی کم دقتی در نوشتن یا دَبیدن ( تایپ، با سپاس از ایرزاد در پانویس واژه تایپ ) باشد، به هرحال چیزی نیست که بتوان تراز سواد کسی را از روی آن پی برد.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر من نوشته بودم دامیان، بدین خاطرست که یک ایرانی و یک پارسی گو این واژه را به این ریخت تلفظ می کند در حالیکه یک چینی یا انگلیسی یا عرب زبان، آن را به شیوه ی زبانی خود می گوید و جای سرزنش هم ندارد مانند نام میکائیل که در انگلیس مایکل، در فرانسه میشل، در اسپانیا میگوئل، در روسیه میخائیل، در آلمان میشائیل و . . . گویش می گردد که همه هم درست است و روشهای گوناگون تلفظ در هر زبانی در ستیز با واژه شناسی یا ریشه شناسی واژگان نخواهد بود. ( به گفته شما " تاریخچه گوجه" )
ما اینجا آمده ایم که از یکدیگر چیزهایی بیاموزیم نه اینکه برای دیدگاههای خود طرفدار گردآوریم، اگر در جایی با گفته من هم رای بودید درحالیکه من پس از آن، نظر دیگر شما ( چرت و پرت خواندن دیدگاه جناب فرتاش ) را نکوهش کردم چون این یادآوری بایسته بود و نگران از دست دادن همراهی و پذیرش شما هم نبودم.
دوست گرامی، اگر هُزوارش و فهم گفتاری منطقی و خردورزانه، بر ما سنگین بود، هرگز حق چسباندن انگ چرت و پرت را بر آن نداریم بلکه شایسته است با بردباری و خوانش چندباره آن، راهی برای دریافت آن بیابیم و سپاسگزار از گوینده یا نویسنده آن باشیم.
اینکه گفته اید از کودکی در میان کتابها و شاهنامه ها و تاریخچه های ایران بزرگ شده اید جای خوشبختی ست و با اینکه این حق را برای شما پذیرا هستم ولی برایم مایه شگفتیست کسی که در چنین زمینه ای پرورش یافته و در چنین آسمانی پرواز می کرده، اکنون نامی لاتین برای خود برگزیده!

جناب کشاورز اینجا کجاست ؟؟؟؟؟
یک دیکشنری برای زبان ها و تاریخچه ها !!!!
جنابعالی یک اسم انگلیسی رو نمیتوانی درست بخوانی آن وقت میایی در مورد تاریخچه گوجه نظر میدهی !!!!!
Damian wayne تلفظش دامیان نیست بنده خدا !!! 😂😂😂😂 دیمین وین درست است 👍🏻😏
...
[مشاهده متن کامل]

در ضمن من نخست از شما و سخنانتان طرفداری کردم و سخنان جناب دودانگه را پوچ خواندم در بالا هم نظراتم هست اما بعد از
اینکه کمی پیش رفتیم و سخنانتان را واضح تر و منظورتان را روشن تر فرمودید کاملا نظرم در مورد عقیده شما و نظراتتان تغییر
کرد .
جناب کشاورز عزیز. !!!!!! این من نیستم که ساده لوحم در واقع ساده لوحان واقعی شما و کسانی که با شما هم عقیده هستند
ساده لوحند .
در ضمن من از کودکی در میان کتاب ها و شاهنامه ها و تاریخچه های ایران و ایرانی بزرگ شده ام و نظرات شما به نظرم پوچ و تو
خالیست .

یکی به این بفهمونه دیلم از گیلان تا قزوین بوده اون موقع
درود ُ سپاس
جناب دودانگه دیگه داره کیسه دلایل پانترکانه رو وارونه می کنه و ته و توی اون رو هم می ریزه بیرون!
شما که برای هرچه ادعا کرده بودید پاسخ علمی و خردمندانه دریافت کرده اید، اگر انسان منصفی هستید و واقعن به دنبال یافتن حقایق باشید، گفتارهای ارائه شده به اندازه کافی نمایان و روشن کننده ذهن خواهد بود، اگر هم همچنان به دنبال مغلطه کاری باشید، مانند همان خود بخواب زده ای هستید که هرگز نتوان بیدارش کرد و ادامه چنین بحثهایی هم بیفایده خواهد بود.
...
[مشاهده متن کامل]

و اکنون درباره اسلم، شهید شاید ایرانی کربلا:
تبار اسلم و زندگینامه او چندان روشن نیست، آنچه از زندگی او می دانیم آن هم اندک، مربوط به دوران پس از اسارت او در جنگ مسلمانان با دیلمیان در قزوین تا شهادتش در رویداد کربلاست و آنچه مربوط به پیش از آن است برای تاریخ پژوهان کاملن مبهم است.
هر تاریخ نویسی، وی را به نامی و تباری شناسانده، یکی او را دیلمی، دیگری ترک و سومی هم او را اصلن از یکی عشیره های عرب دانسته.
چه ترک بوده باشد چه دیلمی، بیگمان نامش اسلم نبوده و پس از اسارت، این فرنام یا لقب را دریافت کرده ولی نام پدرش چطور؟
بیشتر تاریخ نگاران او را" اسلم بن عمر ترکی دیلمی" معرفی کرده اند!
نام عمر یا عمرو هم بی شک ترکی یا دیلمی نیست مگر اینکه اینگونه گمان کنیم که خودش یا پدرش از اعراب جاهلی بوده که خود را در صف دیلمیان قرار داده! ناممکن نیست ولی دور از تصور.
تاریخنویسان پرسش بالا را بی پاسخ گذاشته اند و این پرسش را هم که " ترکی دیلمی" چه معنا دارد؟!
اگر ترک بوده که دیگر دیلمی نیست و اگر دیلمی بوده که در این صورت ترک نخواهد بود، اگر هم نام پدرش عمر بوده که خب دیدگاه تاریخنویس سوم عاقلانه تر می نماید.
در هنگام تازش اعراب مسلمان به قزوین، دیلمیان به یاری مردم قزوین می آیند که پس از یک جنگ سخت، سرانجام دیلمیان عقب نشینی می کنند و احتمالن اسلم در همین جا گرفتار شده و به عنوان غلام به مدینه برده می شود.
اگر از یاری گران بوده که دیلمی ست که نژاد و زبانی همانند گیلکها و تالشیها داشتند و اکنون تاتهای رودبار و منجیل و قزوین را بازماندگان آنان می دانند و اگر از مردم قزوین باشد، که مردم قزوین از ابتدا از کاسیان ( کاسپیان ) که از اقوام بومی یا آریایی ( ثابت شده نیست ) بودند و نام کاشان و دریای کاسپین از نام آنها گرفته شده، در هرصورت ترک نبوده اند.
اگر احتمال دهیم که اسلم ترک بوده، باید اینگونه پنداشت که فرد یا افرادی بوده اند که به هر ترتیبی از مناطق ترک نشین شمال شروان، به دیلم یا قزوین راه یافته و رودر روی مسلمانان قرار گرفته اند مانند بسیاری از جنگها چه در گذشته یا حالِ حاضر که مزدوران بیگانه در یک یا هر دو سوی میدان نبرد حاضر هستند و این موضوع ناآشنایی نیست.
به هرحال چنین روایات پر از تناقض و ابهامی، از نظر علمی، دستمایه کارهای تحقیقاتی نیستند و از اینگونه مطالب نتیجه تاریخی نمی توان گرفت ولی از
آنها به عنوان خوراک پای منبر و مجلس مردم کوچه بازار می توان استفاده کرد مانند کتاب التیجان که جای دیگه ای مثال زده بودی.
چند بار گفته ای که 14 بار نام آذربایجان در نهج البلاغه آمده، خب که چی؟! - گیریم که 140 بار آمده باشد، نتیجه؟ مگر امام شما را به عنوان تورکِ آذربیجان مفتخر نموده اند؟ مگر در جایی گفته اند که آذربیجان ترک اولسون؟
فقط کافیست یک بار در اینترنت نام سرزمینهایی که در نهج البلاغه آمده را جستجو کنی، می بینی که نام آذربایجان تنها یک بار آمده، آن هم در نامه ای که امیر مومنان به فرماندار خود اشعث بن قیس در آذربایجان می نویسد. آن که نامش 14 بار آمده، شهر کوفه است، چون پایتخت حکومت بوده، پس نامش هم بسیار بیشتر از شهرهای دیگر تکرار شده، البته این اصلن موضوعی نیست که اهمیت داشته باشد.
من شما را به دروغگویی متهم نمی کنم چون فقط در حال کپی کردن و رونوشت تحویل دادن از دروغپردازیهای پانترکانی هستید که مخاطبشان را مثل خودشان ابله و ملغمه ای از بیسوادی و بیشعوری*** فرض می کنند در غیر این صورت فاشیست و پان هستند که در حال سوزشند!
و خوش باورانه کمترین پرس وجویی هم نمی کنید که شاید 1 درصد این مطالب نادرست باشد و باعث آبروریزیتان گردد.
-
جناب دودانگه! کسی که برای اثبات ادعایی در تاریخ، دلیلی میاره، اگر اون دلیل رو به سنگ زدیم، باید سنگ رو خرد کنه، وگرنه اگه آب بیاد اون دلیل رو بشوره یا باد بیاد اونو ببره، تنها مورد ریشخند قرار گرفتن خودش رو باعث میشه!
ببخشید
*** بخشی از جمله معروفی از دکتر جواد طباطبایی که خود فرزند آذربایجان است

✅سندی دیگر از تۆرک بودن آذربایجان قبل از ورود سلجوقیان و مغول ها:
◀️ "اسلم تۆرکی" کاتب امام حسین ( ع ) بود.
◀️ وی تۆرک و از اهالی دیلم قزوین بود.
◀️ در کتاب فتوح البلدان نوشته بلاذری و سپس التدوین رافعی به حمله و جنگ اعراب مسلمان با دیلیمیان اشاره شده که اسلم از جمله اسیران قزوینی این جنگها بود.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ اسلم در روز واقعه رجز می خواند و دشمنان را از پای درمی آورد تا جایی که زخم های فراوان بدنش و حلقه تنگ محاصره اسلم را به خاک نشاند،
◀️ امام حسین ( ع ) با شتاب خود را به او رساند و سر اسلم را بر دامن گرفت یعنی همان کاری که با علی اکبرش کرد.
◀️ اسلم با لبخند بر لب و گفتن این که 《من مثلی و ابن رسول الله واضع خده علی خدی》 کیست مثل من خوشبخت که پسر پیغمبر صورت بر صورتم نهاده. . . به دیدار معشوق شتافت.
◀️ در کتاب های تاریخ فراوانی به حضور اسلم بن دیلم قزوینی به عنوان مولی در کنار امام حسین ( ع ) اشاره شده است.
◀️ مولی درواقع به افرادی گفته می شد که عهد اخوت و پیمان یاری با امام بسته بودند.
◀️ در این منابع از اسلم بانام های مختلفی یاد شده است اما ویژگی های مطرح شده با ویژگی های اسلم برابر است.
.
الله رحمتت کند اسلم تورکی
الحمد لله که مدرکی دیگر برای اثبات تورک بودن آذربایجان قبل از دوره سلجوقیان کشف شد.
و این تبیین میکند که قزوین هم آذربایجان است.
و فاشیست و پانفارس و ایرانشهری دفعه ای آخر هم درحال سوزشند.
اسلم ایرانی نبود. بلکه تورک بود. اگر چیزی به نام ایران در آن زمان وجود داشت باید یکبار هم در کتاب نهج البلاغه اسم "ایران" می آمد.
ولی نام أذربیجان 14 دفعه در نهج البلاغه آمده است.
بلد فرس و بلد تورک آذربایجان یکی نیستند.
.
در منابع معتبر و کتب تاریخ مانند: مناقب ج ۴ ص۱۰۴٫ لسان العرب ج ۱۱ ص ۴۴، اعیان الشیعه: ج ۱، ص ۶۱۲، ذخیره الدارین: ص ۲۶۶٫ ابصار العین:ص۱۴۴و۱۴۵٫ انصار الحسین:ص ۷۳و ۷۴ ویسله الدارین: ص ۴۲۸٫ فرسا الهیجاء: ج ۲ ص ۱۳۴و ۱۳۵ . الحدائق الوردیه: ص ۱۰۴ ناسخ التواریخ: ج ۲ ص۳۰۶٫ تنقیح المقال: ج ۱، ص ۱۲۵ به وی اشاره شده است.
.
یاشاسین تورک سِوَنلَر

درود ُ سپاس
جناب دودانگه! در سخنی که از بیرونی نقل کردی و همچنین در سخنی که از پورسینا در جای دیگری نقل کرده ای، آن دو بزرگوار گفته اند که زبان پارسی را آموختنداما در کجا گفته اند که زبانشان ترکی بوده؟
...
[مشاهده متن کامل]

شاید شما با بینش ویژه ای که دارید و ما از آن بی بهره ایم در تفسیر و معنای درونی این سخنان، به چنین برداشتی دست یافته اید که البته این استعداد بی نظیر شما، چیزی فراتر از توان مغزی و روانی بشریست!
و بر پایه همین بینش منحصر به فرد و بی همتا، هر دانشمند و نام آوری را که از خوارزم برخاسته، به زور هم که شده، تورک می کنید!
همانطور که دوستمان هم در بالا یادآور شدند، بیرونی در آثارالباقیه، مردم خوارزم را شاخه ای از پارسیان ( ایرانیان ) شناسانده اند که خود آن جناب و بزرگانی مانند پورسینا و دیگر خوارزمیان، تبارشان آشکار می گردد و نیازی به شناور شدن در عالم خیال و آرزو نخواهد بود.
البته عالم خیال هرکسی مربوط به خود اوست و اختیار دارد که در آن آرزوهایش را بال و پر دهد و خوش باشد.
زبان خوارزمی در آن دیار، شاخه ای از زبانهای ایرانی شمال خاوری و شبیه به زبان سغدی بود که به هرحال زبانی مستقل از پارسی بوده و گویندگان این زبان همانند گویندگان دیگر زبانهای ایرانی مانندکردی، لری، بلوچی، پشتو و . . برای سخنوری به پارسی، باید این زبان را می آموخته اند و این جُستار ( موضوع ) باعث نمی شود که بپنداریم آنها ترک بوده اند.
درباره مادر نظامی؛ اگر قرار باشد شما به دلخواه خودتان هر کاف را که خواستید گاف کنید، پس در آن داستان "کردی خرکی به کعبه گم کرد" نیز می توانیم بگوییم واژه نخستین، گُردی است نه کُردی که شعر نیز دچار اشکال نخواهد شد.
ولی به چند دلیل می توان گفت که مادر نظامی کرد بوده:
1 ) در روزگاری که نظامی میزیست درصد قابل توجهی از باشندگان آذربایجان و شروان را کردها تشکیل می دادند و در آن زمان، حکومتهای کردتبار " روادیان" در آذربایجان به پایتختی مراغه و " شدادیان" در باختر شروان به پایتختی گنجه به مدت 2/5 سده حکمرانی می کردند.
2 ) نظامی در جاهای دیگر نیز از کردها نام برده به ویژه در شرفنامه و جنگ اسکندر با روسها، که کردها به فرماندهی دلاوری به نام دوالی، بخشی از سپاه اسکندر بوده اند. اگر بپنداریم که وجود کردها در این سپاه و نیز اصل جنگ اسکندر با روسها افسانه باشد به طوری که در تاریخ رسمی نیز از چنین جنگی نام برده نمی شود، ولی به هرحال نشان دهنده ی این نکته است که کردها اقلیت قابل توجه و شناخته شده ای در قفقاز و در زمان نظامی بوده اند.
3 ) اگر مادر نظامی کرد نبود، نظامی به عنوان یک شاعر توانا، نمی بایست طوری واژه کرد را به کار بردکه باعث تصور اشتباه در خواننده گردد و باید واژگان و قافیه آن بیت را به نحو دیگری می چید، پس آشکار می گردد که شاعر به عمد این واژه را به کار برده که تبار مادریش را برساند.
بگذریم از نام داییش خواجه عمر که نامیست که میان کردها روامند است.
نظامی در خسرو و شیرین، خود را اکدش ( دو رگه ) نامیده: نظامی اکدشی خلوت نشین است - - - که نیمی سرکه، نیمی انگبین است.
به این ترتیب که مادرش را از تبار کرد دانسته و از سوی پدر نیز خود را پارسی زاد معرفی می کند:
در ابتدای داستان لیلی و مجنون که داستانی عربیست، می گوید: دهقان فصیح پارسی زاد// از حال عرب چنین کند یاد
یا در شرفنامه:
در این فصل فرخ ز نو تا کهن/ /ز تاریخ دهقان سُرایم سخن
همان پارسی گوی دانای پیر / /چنین گفت و شد گفت او دلپذیر
که در این سروده ها، تبار خود را از دهقانان که مردمی کشاورز و یکجانشین بودند دانسته برخلاف ترکان که کوچرو و دامدار بودند.
و پارسی زاد و پارسی گو بودن خود را نیز به روشنی نمایانده است.
درباره ابیات " گفت: من ترک نازنین اندام"
چهار بیت از داستانی بسیار دراز از کتاب هفت پیکر آورده ای که در این داستان، بهرام در حال گفتگو با دختر شاه اقلیم اول ( هند ) است، در اصل این "گفت و گفتم" میان بهرام و دختر شاه هند صورت می گیرد و ربطی به اینکه یک طرف صحبت، خودِ نظامی باشد، ندارد.
و این فریبکاری پانترکان را نشان می دهد که تکه ی کوچکی از یک شعر بلند را جدا کرده و به سود خود بهره برداری می کنند و جنابعالی هم از آنها نقل قول می کنی! ( نمونه دیگری از این روش پانترکانه را در بخش پایانی این بافتار خواهید دید )
در زبان شاعران و عارفان، واژگانی مانند هندو، ترک، رومی، حبشی، زنگی و . . . ، اصطلاحاتی عارفانه هستند و معنای قومیتی ندارند بلکه برای رساندن مفهوم در پرده استعاره و تشبیه به کار می روند.
در همین راستاست بیت" ترکیَم را در این حبَش نخرند/لاجرم دوغبای خوَش نخرند" ( نخورند اشتباه است ) ،
اگر منظور نظامی را از ظاهر این بیت بخواهیم بگیریم یعنی که ترک بوده، پس حتمن شعر ترکیش را هم در حبشه ارائه کرده و همزمان در حال فروختن دوغبا ( آش دوغ ) هم بوده! واقعن که نظر پانترکان و دلیل آوری آنها خنده دار و ابلهانه است.
شاعر در اینجا مفاهیم سپیدی و سیاهی یعنی هدایتگری و گمراهی را در غالب واژگان ترک و حبش آورده و امکان پذیر بود که در غالب واژگان رومی و زنگی هم بیاورد چنانکه شاعران دیگر مانند مولانا این کار را کرده اند.
ناز تو گر به جان بود بکشم/ / گر تو از خلخی، من از حبشم
حبشی منم که در تن، همه سوخته ست خونم/ /ختنی تویی که در بر، همه سیم خام داری
ز حبش سخن رها کن، ز ختن عَلَم بر آور/ /که هزار چون نظامی، حبشی غلام داری
بر پایه استدلال شما و بر ظاهر این سروده ها، باید بگوییم که نظامی حبشی بوده!
پس اگر از مفاهیم عارفانه و اصطلاحات اینچنینی، آگاهی ندارید، با بدخوانی هایتان، خود را رسوا و مضحکه دیگران نسازید.
-
ز کوه خزر تا به دریای چین/ / همه ترک بر ترک بینم زمین
این بیت چه ربطی به ما داره؟ سرزمین خزرها در شمال دریای خزر بود که در تاریخ ثبت است و کوه خزر ربطی به کوه های قفقاز ( شروان ) ندارد، بنابراین از سرزمین خزر تا چین و مغولستان که سرزمینهای واقع در شمال ایران و شمال آسیای میانه است، سرزمین ترکان بوده است.
و جالب اینجاست که نظامی، شروان و آذربایجان و آناتولی را سرزمین ترکان معرفی نکرده است، چرا؟ آری، چون که ترک نبوده اند.
-
به پیکان ترکان این مرحله/ / توان ریخت بر پای روس آبله
خب بیت بعدیش را هم می آوردی، البته از روی دست پانترکانی رونویسی کرده ای که به سودشان نبوده که بیت بعدیش را هم بگویند،
نظامی هر دو گروه ترک و روس را مانند زهر ( دشمن ) دانسته:
به پیکان ترکان این مرحله/ /توان ریخت بر پای روس آبله
بسا زهر کو در تن آرد شکست/ /به زهری دگر بایدش باز بست
و در پی آن، داستان روباهی را می آورد که دو دشمنش یعنی سگ و گرگ را به جان هم می اندازد تا خود جان به در برد.
و اگر ترکان به گفته شما، اینهمه قدرت و مهارت و برتری و توانایی و . . . داشتند، خزرانشان به دست همان روسها نابود نمی شدند.
و البته منظور از ترک، کسانی هستند که استاد نظامی، بارها آنها را تنگ چشمان چینی خطاب کرده و مراد مردم ترکزبان آذربایجان نیستند.
با سپاس فراوان از توجهتان

1 - پیشینه واژه ایران تنها کرانمند به ایرانشهر ساسانیان نیست بلکه به پیش از آن برمی گردد :
در زبان فارسی باستان و اوستایی واژه آریْیَه یا ariya ( بخوانید آری - یَ ) و در زبان پهلوانیک ( اشکانی - پارتی ) اَریان ( aryān ) و در زبان پارسیگ ( پهلوی ساسانی یا پارسی میانه ) اِران ( ērān ) هستند .
...
[مشاهده متن کامل]

در زبان اوستایی واژه اَری - یانِمْخْشَثْرَ به چم گستره آریایی است که در زمان ساسانیان این مفهوم برابر با واژه اِرانشَتْر ( ایرانشهر ) است. همچنین واژه آریاوَرته در سانسکریت نیز وجود داشته که ورته همان است که امروز به شیوه ورطه می نویسیم.
2 - در زبان پارسی کهن و در سنگ نبشته ی داریوش بزرگ هخامنشی سرزمین خوارزم به گونه ی �اووآرَزمیَه� ( Uvarazmiya ) نوشته شده و در اوستایی خوایی ریزم ( Xvairizem ) است. این نام در زبان پهلوی به شکل خوارزم درآمده و به همین ترتیب وارد زبان پارسی نو شده است. در نوشته های یونانی خورَسمیه ( Chorasmia ) نوشته شده است. از دید ریشه شناسی، آن را از دو بخش �خواره� �زمیه� دانسته اند. مک کنزی معنای بخش اول را پایین و فرودست ( مانند �خوار� ) و زاخائو آن را پرورنده ( nourishing ) دانسته اند. بخش دوم نیز همان �زمین� است. پس خوارزم یعنی سرزمین پرورنده یا سرزمین فرودست.
3 - ابوریحان بیرونی در کتاب �آثار الباقیه� به این پیوستگی تیره ی خوارزمیان با دیگر ایرانیان تاکید کرده است: �و أما اهل خوارزم، و ان کانوا غصناً من دوحه الفُرس�: ترجمه: �و مردم خوارزم، آنان شاخه ای از درخت استوار پارسیان ( ایرانیان ) هستند�. ابوریحان بیرونی در همین کتاب چون زبان مادری خودش خوارزمی بوده است واژه های فراوانی به ویژه نام ماه ها و روزهای هفته و جشن ها را به زبان خوارزمی نیز آورده است. در کتاب دیگر خود به نام �التفهیم� هم نام ستارگان و جرم های آسمانی را نیز به زبان خوارزمی آورده است.
4 - عبدالله پدر پورسینا اهل بلخ بود و در زمان سلطنت نوح دوم سامانی از پادشاهان سامانی از بلخ به بخارا آمد و از ده نزدیکی بنام افشنه با دختری بنام ستاره ازدواج کرد و اولین فرزندش را حسین نام گذاشت که همان پورسیناست. ( پانمغولان آیا ستاره که نام مادر پورسینا می باشد واژه ای مغولی است؟ ) .
پورسینا سروده هایی به زبان پارسی دارد.
پورسینا برای بیان مفاهیم نو به فارسی در آثار خود دست به ( واژه سازی سره پارسی ) زده است ( واژگان در ویکیپدیا نوشته شده است ) . به گمانت یک مغول چنین کاری انجام می دهد؟خخخ.
نظامی که پدرش را ( دهقان فصیح پارسی زاد ) در لیلی و مجنون معرفی می کند. و گفته : همه عالم تن است و ایران دل. . . ( پانمغولان به خواری خودشان ببخشند که ننوشته همه عالم تن است و دشت اورخون دل ) .
مولوی هم که از پارسیان بلخ هست و بسیار روشن.

دفعه ای آخر هم مطالبی غلط از آقای محترم کشاورز.
لشکر عثمانی به کمک مردم تورک اورمو ( ارومیه ) آمد و به آنها کمک کرد.
مشاهیر معروف تورک تبار و نژاد مثل ابن سینا، نظامی، مولانا و غیره هیچ وقت فارس نبودند.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر میخواهی بدانی که ابن سینا تورک بوده فقط تو آبادیس سرچ کن.
خوارزم منطقه ای تورک هست و بوده.
عالم عظیم اسلام إبوریحان بیرونی رحمة الله علیه :
.
.
🔼" والله لأَنْ أُهْجَى بالعربیة أحبُّ إلیَّ من أنْ أُمدح بالفارسیة"
[ترجمه] : "به الله قسم اگر به عربی به من فحش داده شود برایم محبوب تر از آن است که به زبان فارسی مرا مدح کنند"
این اتراک هستند که تاریخ در سرزمین های مختلف ساختند و مساوات فرهنگی را اجرا کردند.
ولی الان لغة خودشان هم ممنوع است.
.
چیزی به اسم ایران وجود نداره. این اسم زمان بهلوی ساخته شده.
اگه وجود داشت باید حتی یکبار هم در نهج البلاغه اسمش میامد.
ولی 14 بار اسم أذربیجان در نهج امام آمده است.
بلد فرس، بلد فرس و نه بلد ایران.

درود ُ سپاس
مطالب کتاب شیخ کلینی از دیدگاه مثلن عالمان بدون بینش اهل سنت، پر از مطالب شرک آمیز است!
دانشمندان شیعه چنین سخنی نگفته اند بلکه هرچه هست تایید کتاب کلینی ( الکافی ) به عنوان یکی از کتابهای چهارگانه و پر ارج شیعه می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

همخوانی دیدگاه شما با علمای سنی باعث شگفتیست مگر اینکه شما هم سنی باشید!
و حدیثی که من گفتم اصلن به کلینی مربوط نیست بلکه در کتاب عبدالله بن جعفر حمیری ( قرب الاسناد ) آمده که حدیث را بی واسطه از امام معصوم ( ع ) نقل می کند و از دیدگاه تاریخی نیز پیشینه ایرانیان در دستیابی به دانش، پیش و پس از اسلام، این حدیث را به درستی تایید می کند.
دیدگاه نوین جناب دودانگه درباره درست بودن حدیث: نمی توان گفت این حدیث درست است چون فقط در منابع شیعه آمده!!!
بنده ی خدا، اصلن برای شیعه اهمیتی ندارد که سنی حدیثی را تایید کند یا نکند مانند احادیث پیامبر در معرفی امامان و جانشینان برحقِ پس از خودشان که در روز غدیر و جاهای دیگر بارها فرموده اند ولی در منابع سنی نیامده پس از دیدگاه شما آن احادیث درست نیستند؟
ملاک شیعه برای درستی یک حدیث، شیعه بودن و موثق بودن همه راویان آن حدیث است بگونه ای که اگر حتا یکی از راویان، سنی یا شیعه ناموثق باشد آن حدیث دیگر محل رجوع نخواهد بود مگر اینکه از سلسله راویان موثق دیگری هم نقل شده باشد.
اگر هم در جایی دانشمند شیعه ای می گوید که فلان حدیث، هم در منابع شیعه آمده و هم سنی، درواقع مخاطبِ این سخن سنیها هستند یعنی که ای اهل سنت ببینید حدیثی که حقانیت شیعه را ثابت می کند را حتا عالمان شما هم تایید کرده اند مانند حدیث ثقلین.
حدیث دستیابی مردان پارسی به دانش، از نظر منبع، مورد تایید عالمان شیعه است و دیدگاه اهل سنت هم برای ما شیعیان ارزشی ندارد.
درباره حدیث ادعایی خودتان هم، آن حدیث فقط در دیوان لغات الترک کاشغری آمده که سلسله راویان شناخته شده ای، حتا در بین اهل سنت هم ندارد. البته اصل همان کتاب هم صد سالی بیشتر نیست که کشف و یافته شده! ولی خب برای امثال شما همان هم غنیمت است.
از نظر تاریخی نیز با اینکه ترکان حکومت طولانی داشته اند ولی کسی نیازی نداشت که ترکی بیاموزد بلکه این حاکمان ترک بودند که زبان پارسی یا عربی می آموختند چون ترکی را زبان دیوانی و حکومت و سیاست نمی دانستند.
پس حکمت این حدیث ادعایی نیز درست نخواهد بود.
درباره ابن سینا، اگر شما با دلایل روشن و خدشه ناپذیر ثابت کردی که ترک بوده ( قطریها هم ادعا کرده اند که عرب بوده! ) ، من هم ثابت خواهم کرد که نظامی و مولوی که هیچ!، هرودوت و تالس و برخی دیگر فیلسوفان یونانی چون در آناتولی می زیسته اند آنها هم ترک بوده اند.
و جالب است که جناب دودانگه انگار همه عمرش را در وب گردی گذرانده و اینطرف آنطرف می گردد بلکه کوچکترین مطلبی بیابد در نکوهش ایرانی و زبان فارسی حتا اگر از زبان سنیها و عربهای متعصب ضد ایرانی و ضد شیعه باشد، یک نمونه در آغاز بافتار ( متن ) آمد، نمونه ی دیگر سخن منسوب به ابوریحان بیرونی است که سنیهای وهابی گاهی روی آن مانور می دهند.
شاید ضد ایرانیها از روی آن جمله بیرونی، بخواهند ثابت کنند که ابوریحان عرب بوده ( استدلال آبکی ) ، ولی جناب دودانگه به این نتیجه رسیده که وی تورک بوده! ( استدلالی از روی بادی که از - - - بیرون می آید )
ابوریحان زاده 362هجری در یکی از روستاهای پیرامونی شهر کاث ( مرکز خوارزم ) است که به همین دلیل، به بیرونی نامور گشت، زبان آن دوران در خوارزم، خوارزمی نامیده می شد که شاخه ای از زبانهای ایرانی شمال شرقی و شبیه به سغدی و پشتویی بود.
کتابهای ابوریحان به جز یکی، همگی به عربیست چون به ناچار زبان علمی و همه فهم ِ آن زمان، عربی بود ولی کتاب التفهیم که یکی از بزرگترین کتابهای او و درباره دانش ستاره شناسی ست را به پارسی نگاشته است که به مدت چند قرن کتاب آموزشی ریاضیات و نجوم بود.
بیرونی در کتاب آثارالباقیه خود آورده است: " و اما اهل الخوارزم، و ان کانو غصناً مِن دوحة الفرس. "
برگردان: " و آنگاه مردم خوارزم، آنها شاخه ای از درخت پارسیان هستند. "
که در این جمله، تبار مردم خوارزم و به طور ضمنی خودش را روشن کرده است.
که البته این جمله بیرونی پیش از آن بوده که خوارزم ( ازبکستان کنونی ) و شمال خراسان به مدد سلجوقیها از عنصر غز مستفیض گردد.
خدای را سپاس که ما ایرانیان هیچ نیازی نداریم که مانند برخی کشورهای بی مایه ی منطقه، با جعل و فریبکاری چیزی یا شخصیتی را به نام خود بزنیم بلکه خود آن شخصیتها خودشان را به اندازه کافی شناسانده اند و این قضیه مانند داستان سومر نیست که به گفته ی مینورسکی، هر بی مایه ای به سوی آن دست دراز کند.
و ترس و وحشت از ترکان را هم بیشتر خود مردم آذربایجان داشته اند که پیش از اسلام و سده های ابتدایی اسلام، مورد هجوم قبایل ترک ازجمله خزرها از شمال و سپس مورد هجوم و کشتار توسط ترکان عثمانی بودند بطوریکه نسلکشی مردم آذربایجان ازجمله تبریز به دست لشکر عثمانی، از یاد و حافظه تاریخ پاک شدنی نیست.

اَسَنلیکلَر ( سلام )
آقای کشاورز شما هم مثل فرتاش
در رابطه با حدیث که گفتی شیخ کلینی در کتاب او مملو از مطالب شرک آمیز است و نمیتوان گفت این حدیث شما درست است چون فقط در منابع شیعه امده.
ولی حدیث رسول الله که "لغت تورکی را بیاموزید چراکه فرمانرواییطولانی خواهند داشت" هم از نظر تاریخی درست هست و هم در منابع شیعه و اهل سنت هم آمده.
...
[مشاهده متن کامل]

درخشنده ترین شخصیت هم ابن سینا هست که تورک ازبک بوده
ابوریحان بیرونی تورک بوده. والله لأَنْ أُهْجَى بالعربیة أحبُّ إلیَّ من أنْ أُمدح بالفارسیة"
[ترجمه] : "به الله قسم اگر به عربی به من فحش داده شود برایم محبوب تر از آن است که به زبان فارسی مرا مدح کنند
شاعران تورک مثل نظامی و مولانا و غیره.
این سوزش پان فارس و فاشیست و ایرانشهریه که داره همه چی رو به اسم خودش میزنه.
شما از تورک وحشت دارید
یاشاسین دوزلوک سِوَن

درود ُ سپاس
از جناب فرتاش درباره رنجه ای که برای نوشتن بافتارهایی دانشی و اندیشه ورزانه بر خود هموار کردند و همچنین کوششی که در نوشتن برابر پارسی واژگان عربی دارند، سپاسگزارم.
اگر برخی کسان به چنین نوشته هایی "چرت و پرت" بگویند، هیچ جای شگفتی نیست، یکی از همین کسان را، هنگامی که به دیگر سخنانش در جاهای دیگر سر بزنید، به منش و چگونگی او پی خواهید برد، مانند این است که کودک خردسالی، کتاب شفای پور سینا یا اسفار ملاصدرا را بخواند!
...
[مشاهده متن کامل]

خب، اگر بگوید چرت و پرت، چاره ای نیست، از او می پذیریم.
اما کسانی هم هستند که نوشته هایشان، بیشتر به دیدگاههای سوفسطائیان یونان باستان همانند است که با سفسطه گویی، برای هر گزاره آشکار و استواری، دستاویزی برای نپذیرفتن می آورند، در برابر هر فرنودی ( دلیلی ) ، نارواپردازی کرده و در برابر هر گواهی خواهی، تنها با واژگان بازی می کنند.
نادرستی هر روش و گفته یشان که ثابت گردد، از راهی دیگر وارد می شوند تا دست آخر که همه راهها را بسته یافتند انگ چرت و پرت و مانند آن را به گفتار طرف می چسبانند.
به هرکسی حتا ترکزبان، بگویی گوجه چه رنگیست؟ خواهد گفت - - - ، آنوقت اینها می گویند گوجه از گوی یعنی سبز گرفته شده، سپس می گویند از گوی یعنی آبی گرفته شده!، هنگامی که دانسته شد از عمر گوجه آبی، ده سال هم نمی گذرد، می گویند نه، از گوی یعنی کال گرفته شده!
انگار فقط گوجه بوده که پیش از رسیده شدن، مرحله کال و نارس یا سبز بودن داشته و دیگر میوه ها از ابتدا رسیده بوده اند!، و به خاطر این وجهِ تمایز مهم بین گوجه و میوه های دیگر، نام گوجه را از گوی یعنی نارس یا سبز گرفته اند!
یعنی به میوه های دیگر، چون از اول رسیده بوده اند! نمی توان گفت گوجه یعنی سبز و نارس، ولی به گوجه می توان گفت، چون یه روزی سبز بوده!
.
جناب دودانگه! درباره آن حدیث که از پیامبر گفتم که درباره دانش پارسیان ( ایرانیان ) بود، می توانی به کتاب قرب الاسناد نوشته عبدالله بن جعفر حمیری مراجعه کنی که از فقیهان و راویان بزرگ شیعه در زمان امامان هادی و عسکری بود و سند احادیث نقل شده از او به طور مستقیم به امام معصوم رسیده و شیخ کلینی نیز از او روایات بسیاری نقل می کند.
در تفسیر آیه 54 سوره مائده آمده است، هنگامی که آیاتی از قرآن در نکوهش قوم عرب به خاطر عدم پایداری در ایمان و تهدید جایگزینی مردمی دیگر به جای آنها برای پذیرش ایمان فرستاده شد مانند این آیه، اصحاب از پیامبر پرسیدند منظور از این مردم، چه کسانیند؟
در این هنگام که سلمان در کنار پیامبر ( ص ) بود، پیامبر بر پا ( یا شانه ) سلمان زد و فرمود: منظور این مرد و قوم اوست. سوگند به کسی که جانم در دست اوست، اگر دانش ( یا دین ) به ستاره ثریا بسته شود مردانی از پارس به آن دست یابند.
چنین احادیثی افتخار برای همه ایرانیان ازجمله شماست، چرا بیهوده موضع می گیرید و به حدیث نبوی اتهام جعلی بودن می زنید؟
اگر آنطور که دلپسند شماست نقل شده بود بازهم این سخن را می گفتید؟
البته در گذشته و در صدر اسلام به همه ایرانیان، پارس گفته می شد و منظور تنها قوم پارس کنونی نیست بلکه مراد، همه مردم ایران بزرگ در صدر اسلام است.
حتا اگر چنین احادیثی هم نبود، پیشینه درخشان ایرانیان در دانشدوستی و پیشرفت علم در زمینه های گوناگون چه پیش از اسلام و چه پس از آن که نمونه کوچکی از آن را در نوشتار پیشین یادآور گشتم، تاییدکننده گفتار خواهد بود.
با سپاس فراوان

گوی از اینکه به معنی نارس باشد در هیچ متنی دچار اشتباه نمیشوند افرادی که زبان مادری آنها تورکی است.
در متن هیچ اشکالی به وجود نمی آید.
گوی میتواند معانی متعددی بدهد
گوی یمیشی = میوه کال
گوی گویرتیسی = یاشیل گویرتیسی = سبزیجات سبز
...
[مشاهده متن کامل]

گوم گوی = خیلی آبی
گوی = آبی, سبز, کال. که دوره های زمانی مختلف معانی خودشون رو داشتند و این کلمات هم به ما رسیده است.
ما از چیزی طفره نمیریم فرتاش

درک این نکته شاید برای کسانی که شناختی از منطق ( بویژه زبانشناسی تحلیلی ) ندارند، سخت باشد ولی دیدگاه هایم را گذاشتم تا دیگران بخوانند. امیدوارم با نمونه ای گفته های پیشینم را ساده کنیم. ما در منطق یک بُنداشت یا اصلی داریم بنام اصل جایگزینی و هنگامی بکار می آید که در یک بافتار ( متن ) یا نوشته یا یک سانیز ( فرمولِ ) ریاضی می توان دو واژه اینهمان یا هم معنا را جایگزین یکدیگر کرد ( در ریاضی برای نمونه در همه سانیز ( فرمول ) ها می توان عدد 2 را با 1 1 جایگزین کرد ) . کسی که می فرماید گوجه در فلان زبان نارَس یا نارَس مانند هست پس در یک متن یا نوشته می توان واژه گوجه و نارَس ( مانند ) را جایگزین یکدیگر کرد ( در آن زبان ) . ولی از انجایی که ما می توانیم بگوییم ( گوجه رَسیده است یا گوجه نَرسیده است ) ، همچنانکه برای دیگر میوه ها هم همین را می گوییم، پس با جایگزینی گوجه و نارَس چنین می شود: ( نارَس ( مانند ) رَسیده است یا ناَرس ( مانند ) نَرسیده است ) که ادامه آن و تناقض های در پی آن را در دیدگاههای پیشینم زندیدم ( شرح دادم ) . اگر درک آن همچنان سخت هست، پوزش می خواهم چراکه از دست من کاری برنمی آید و گناهش به گردن من نیست ولی اگر به آن خُرده وارد میکنید، باید لغزش و نادرستی گفتار من را بیاُستانید ( ثابت کنید ) و تنها با گفتن واژه ( ( چرت و پرت ) ) از آن طفره نروید.
...
[مشاهده متن کامل]

افزون بر اینکه بنابر سخن دوستان گوجه فرنگی از باخترزمین به ایران آمده و گمانم این است که نخست خود گوجه فرنگی رسیده ( سرخ ) آمده است تا گونه یِ کال آن یا تخم آن برای کاشتن؛ اگر هم یک ایرانی خودش در فرنگ بوده و این میوه را نام گذاری کرده، به گمانم نخست رَسیده ِیِ این میوه را دیده است، پس کال و سبز برای گوجه فرنگی نمی تواند درست باشد ( هر چند این گمانِ من است ) . جدای از آن، کوشش کردم به شیوه منطقی تناقض های ادعای برخی کاربران را بیاُستانم و منطق نیز از احساس و دیدگاهِ من و دیدگاهِ کاربرانِ x و y پیروی نمی کند.
تنها به همین نکته بسنده می کنم: این گفته ( ( میوه ای که با وجود رسیده بودن کال بنظر رسد ) ) ، در منطق با نام اصل امتناع تناقض یا ناسازگاری شناخته می شود. افزون بر آن، چه چیز باعث شده که گمان رود میوه ای با وجود رسیده بودن، نارَس بنظر رسد:چه ویژگی از آن میوه؟؟ آیا سفتی؟؟رنگ؟مزه؟اگر مراد سفتی باشد که با فرض درستی برای گوجه سبز، برایِ گوجه فرنگی از نوع رسیده اش، نه تنها سفت نیست بلکه نسبت به گونه نارَسش بسیار ناهمسان وتغییر یافته تر است. پس این خود نشان دهنده این است که گوجه نمی تواند به معنای سبز یا نارَس یا گفته یِ درونِ کمانک بالا باشد، چراکه ( گوجه ) در گوجه سبز و گوجه فرنگی باید یک معنا داشته باشد و سخن من این است که آیا در گوجه فرنگی، این گفته که ( ( میوه ای که با وجود رسیده بودن کال بنظر می رسد ) ) دُرست و صادق است؟مسلما خیر.
اگر هم بگویید گوجه به معنای سبز است، پس با بکارگیری بنداشت ( اصل ) جایگزینی، گوجه سبز=سبزِ سبز. . . . ( که این حشو می باشد ) .

برای اولین بار با جناب دودانگه موافقم اقای فرتاش واقعا چرت و پرت نوشتید اما جناب دودانگه خودتان هم دست کمی از
آقای فرتاش ندارید .
گوجه یعنی میوه ای که با وجود رسیده بودن باز هم کال به نظر می رسد مثل گوجه سبز . البته بنده گفتم یکی از معانی گوی در ترکی کال و نارس می باشد. به عنوان مثال اگر میوه ای نارس چیده شده باشد می گویند: گوی دریبلر یعنی نارس چیده شده در حالی که در ترکی گوی معانی دیگر مثل آسمان، آبی و غیره نیز دارد.
پاسخ به کاربر دودانگه: سخت نیست اگر کمی بیاندیشید. من می انگارم که ( جه ) پسوند مانندسازی باشد، با این وجود هم دچار آخشیج گویی ( تناقض ) می شوید، آن هم به میزان بیشتری. چرا؟ چون هنگامی که میوه ای و یا هر خوردنی دیگر ( در اینجا گوجه ) رسیده و پخته باشد و معنای ( کال مانند یا نارَس مانند ) را به آن نسبت دهیم، افزون بر اینکه همان آخشیج گویی و ناسازواره یِ پیشین را داریم، پسوندی ( در اینجا ( جه ) ) که باید در رساندن مفهوم یاری رسان باشد، در تناقض بیشتر هَنبازش ( مشارکت ) می کند. اگر گوجه رسیده باشد، به آن در آن زبان چه خواهید گفت:نارَس مانندِ رسیده؟!!! ( این اصطلاح در منطق بمانند ( دایره مانندِ چهارگوش ) است ) و اگر بگویید که چنین چیزی نخواهیم گفت به ناچار باید از داوش ( ادعای ) خود دست بکشید. هرآینه، اگر هر پسوندی یاپیشوندی یا واژه ای با واژه ای که معنای کال یا نارَس دارد، همراه باشد، باز دچار ناسازواره و تناقض می شوید و گمان نمی کنم کسی ( یا گروهی ) که نخستین بار این واژه را به برابرایستایی ( شیءای ) به نام گوجه پیوند ( نسبت ) داد، از نادانی رنج می برده؛ چرا که دانستن اینکه هر میوه ای روزی رسیده می شود و سبزی که به سُرخ دگر می شود، سخت نیست. افزون بر آنچه گفته شد:
...
[مشاهده متن کامل]

گزاره پایانی شما یک مغلطه بود: سبزی که شبیه یا به صورت کال هست!!!! بنابر فرمایش خودتان گوی یا باید سبز باشد یا کال و اینکه بگویید سبزی که به صورت کال هست، جدای از اینکه گوی را در هر دو معنای کال و سبز به تور ( طور ) همزمان بکار برده اید، باز دچار همان ناسازواره های پیشین خواهید شد چرا که کال و سبز مانند بودن، رسیده و سُرخ شدن را تجربه خواهد کرد.
بیانگار که آدمی گوجه رسیده را بدست گرفته و پیش خود اردشمیدس وار بگوید:یافتم!یافتم!این میوه را ( نارَس مانند ) یا ( کال مانند ) یا ( سبزمانند ) نام گذاری می کنم!خخخخ
اگر گوی سبز باشد، گرفتاری های بالا بمانند گوجه سبز و بنداشت امتناع تناقض را خواهیم داشت.
اگر گوی کال و نارس ( مانند ) بودن باشد آخشیج گویی ( تناقض ) های بیشتری خواهیم داشت همانگونه که در بالا نشان دادم.
اگر گوی همزمان کال و سبز بودن را به گونه ای نشان دهد، هر دوی تناقض های بالا را خواهیم داشت چرا که ( وَ ) یک نشانه ربطی و اشتراکی است.
ولی گوی به معنای گرد با خرد آدمی سازگارتر است بمانند واژه گردو. افزون بر این پسوند ( جه ) در اینجا دگرگون شده یِ پسوند ( چه ) بمانند واژه آلوچه می باشد، حال می خواهد در هر زبانی این دگرگونی رخ داده باشد ولی بنمایه ای پارسی دارد.

آقای فرتاش شما لاحقه ( پسوند ) "جه" بعد از "گوی" را نظاره کنید.
گوی = سبز - کال
جه = لاحقه ای به معنای "به صورت" " شبیه" و. . . .
گویجه = سبزی که شبیه یا به صورت کال میباشد

پاسخ : هر چند می دانم برخی کاربران نیک اندیش گردایه ای از بوده ( فکت ) ها را در اینجا بیان می کنند، نیاز دیدم نکته ای را بازگو کنم تا گنگی یا ابهامی پیش نیاید:کاربر گرامی بنام علی باقری فرمودند که به ( ( گوی ) ) در زبان ترکی ( ( کال، نارَس ) ) گفته می شود و از آنجایی که از این زبان هیچ آگاهی ندارم، می انگارم که گوی در گوجه به معنای کال یا نارس باشد ولی چنانچه اگر گوی بدین معنا باشد، و به بَرآخته ای ( عینی ) بنامِ گوجه دلالت کند، باز دچار آخشیج گویی و ناسازواره منطقی می شویم: چرا؟چون گوجه عضوی از رده یِ میوه هاست و یکی از ویژگی ( محمول ) هایی که بر رده ی میوه ها حمل می شود، رسیده یا نارس بودن آن میوه است. پس از آنجایی که گوجه بُنپاری ( عضوی ) از رده میوه ها می باشد، محمولِ رسیده یا نارس بودن بر آن حمل می شود:
...
[مشاهده متن کامل]

برای نمونه ما در همه زبان ها می توانیم بگوییم:فلان میوه نارَس ( کال ) است یا فلان میوه رسیده ( پخته ) است.
ولی اگر معنای کال و نارَس، به گوجه دلالت کند، آنگاه به زبان ترکی چنین می شود:
نارَس ( =گوجه ) ، نارَس است. ( ( نارَس نارَس است ) یک گزاره اینهمانی در منطق است که همواره " راست" است ولی هنگامیکه کسی گزاره یِ ( گوجه نارس است ) را به زبان می آورد، حقیقتاً منظورش این است که گوجه فلان ویژگی را دارد و در همه حال نمی تواند این گزاره راست باشد، چراکه می تواند رسیده هم باشد. )
یا گزاره یِ:
نارَس ( =گوجه ) ، رسیده است. ( این گزاره آشکارا متناقض است: یک چیز نارَس نمی تواند رسیده باشد ) .
پس در می یابیم که ( گوی ) در اینجا معنای ( کال و نارَس ) هم نیست و هنگامیکه کسی ( یا گروهی ) برای نخستین بار واژه گوجه را برایِ این میوه برگزید، از گرد بودن آن و از نارس و رسیده بودن آن نیز آگاه بوده است، که در این صورت اگر نارس بودن را به این واژه دلالت دهیم، در آنصورت به رسیده بودن آن میوه چه خواهیم گفت؟
گفتن این نکته اهمیت دارد که ما درباره زبانهای"طبیعی"سخن می گوییم و نه زبانهای"منطقی عاری از لغزش"، ولی زبان های طبیعی با وجود لغزش هایی، دستکم از تناقض های آشکار می پرهیزند ( برای نمونه همین دلالتِ نارَس بودن به گوجه، در حالیکه نام گذارنده از این واقعیت آگاهی دارد که هر میوه نارَسی، در یک روند طبیعی رسیده خواهد شد. پس هنگامی که کسی یا گروهی برای "نخستین بار" واژه ای را برای برابرایستایی ( یک چیز عینی ) برمی گزیند، ویژگی های ثابت آن را در روند طبیعی در نظر می گیرد. گِرد بودن یک میوه بواسطه روندهای غیرطبیعی ( همچون فشردن آن میوه، شکافتن آن ) از گرد بودن خارج شود ولی در روند طبیعی گرد می ماند ؛دربرابر آن ، نارس بودن یک میوه ، در یک روندطبیعی دستخوش دگرگونی ( رسیده یا پخته ) می شود . پس هیچ کدام از این حالتهای نارَسی و رَسیدگی نمی توانند به معنای یک میوه درنظر گرفته شود، چراکه دلالت یکی، حالت دیگر را به پرسش می کشد، درست بمانند سبز بودن و سرخ بودن این میوه. چنانچه گوجه را جزء دسته دیگری از خوردنی ها و نَه میوه به شمار آورید، باز همین آخشیج گویی ها پیش می آید. همچنین که من تاکنون نشنیده ام مردمانی، کال و نارَس بودن را به معنای یکی از میوه ها بکار ببرند. هدف از بیان این دیدگاه، گنگی زدایی ( ابهام زدایی ) بود که گوی نمی تواند به معنای کال یا نارَس یا سبز باشد.

اینکه طور سینا، سینین و غیره در فلسطین باشد یا سودان شک است بین عالمان چرا؟
چون قرآن میفرماید: نبی الله در لیلة المعراج از مسجد الاقصی عروج پیدا کردند.
آیا در زمان رسول الله مسجدی در بلد فلسطین وجود داشت؟ - خیر
...
[مشاهده متن کامل]

در زمان خلیفه دوم عمر در آن مکان مسجد ساخته شد.
ولی در سودان عماراتی وجود دارد که به عصر سلیمان نبی و قبل از آن رجوع میابد
کعبه شبیه به کعبه مکه وجود دارد. عماراتی شبیه مساجد وجود دارند. آن عمارات متعلق به مسیحیون و یهودیین است امروزه
لینک های زیر رو به ترتیب ببینید: اگه به ترتیب نبینید حتما گیج میشید. لطفا وقت بذارید آقای کشاورز روی این ویدیوها
https://www. youtube. com/watch?v=1KPBKuCe9eI
https://www. youtube. com/watch?v=U - IBLJnlVag
https://www. youtube. com/watch?v=3v9xqJeoWIM
https://www. youtube. com/watch?v=6WZl0gXTCFg
https://www. youtube. com/watch?v=IzfLGK7iXKk
https://www. youtube. com/watch?v=QPM8HIn4hWQ
آقای باقری درست گفتند که در ترکی به کال "گؤی" هم گفته میشه. "آلا - دَیمیش" و . . . هم میگند.

گؤی در زبان تری به میوه کال و نارس نیز گفته می شود. بامادور و یا پامادور که در ترکی به گوجه فرنگی گفته می شود تغییر یافته توماتو انگلیسی است. چون از اروپا این به ایران وارد شده ابتدا به آن توماتو می گفتند و ترک زبان ها آن را به بامادو یا پامادور تبدیل کردند.
ما به ماهی قرمز نمیگیم "قیزیل بالیغی"
چرا میگیم.

جناب دودانگه من ترک اصیلم . و از خوندن صحبت شما متعجب شدم . !!!! چرا شما داری خودتو میکشی که صابت کنی به
قرمز خوشگل میگن طلایی در صورتی که این طور نیست 🤨 تازه بعد این همه توضیحات آقای کشاورز دیدی تیرت به هدف
...
[مشاهده متن کامل]

نخورده پای دین رو کشیدی وسط به جان خودم الان خدا و پیامبر نشستن به حرفای تو میخندن 🤣🤣🤣🤣🤣
خواهشا اطلاعات نداری از خودت تاریخ نساز 😒 یه گوجه ارزش این حرفا رو نداره 🍅 گاهی وقتا که درستی چیزی رو
نمیدونی باید سکوت کنی من قول میدم به همه اطلاع بدم شما قدرت کلام داری !!! !!!!!!!

درود ُ سپاس
جناب دودانگه، تاکنون داشتی تاریخ رو هم میزدی حالا زدی به جغرافی و فلسفه!
طور سینا یا سینین یا جبل موسی همان کوهیست که در آن خداوند با واسطه درخت زیتون آتشینی با موسی سخن گفت و نزولگاه تورات این کوه است که در شبه جزیره سینا در شمال خاوری مصر و هم مرز با فلسطین و اردن قرار دارد، چگونه آن را با سودان پیوند دادی؟!
...
[مشاهده متن کامل]

گویا این هم مانند همان واژه بی نهایت است که معنیش را در نمی یابی.
اگر واژگان همه زبانهای جهان از زنده و مرده همراه با واژگانی که بتوانند بسازند، همه را یکجا گردآوری کنند، بازهم شمارگانش کرانمند و محدود خواهد بود چراکه هرچیز که وابسته به جهانی باشد که کرانمند و محدود است، خود نیز کرانمند خواهد بود. درواقع این ناشدنی و محال ست که چیزی بی کران در چیزی کرانمند بگنجد.
و تنها خداوند است که در کرانمندیها نگنجیده و بی کران و بی مرز است.
این گزاره " زبان پروسامی" هم که می گویی، از آن گزاره های کمیاب بلکه نایاب است که می خواهی آن را زبان نخستین مردمان و همچنین آن را پیوسته با زبانهای سامی بدانی.
زبانِ نخستینِ بشری ( نیا زبان ) یا زبان حضرت آدم هرچه که بوده، پیوند ویژه تری با زبانهای سامی ندارد بلکه زبان نیای همه زبانهای جهان به یک اندازه است.
او ( پارسی ) ، هو ( عربی ) ، he ( انگلیسی ) - باب، بابا، پاپا، اَبا، آتا، آدم، دَدی، دَده - مام، ماما، اُم، آنا، ننه، نانی و. . . چنین واژگانِ همسانی که از زبانهایی با ریشه های ناهمگون است، نشان از بودن یک" نیا زبان" که دیباچه و زبان مادر همه زبانهاست، می باشد.
این نیا زبان یا زبان مادر، چه در آفریقا پدید آمده باشد چه عربستان و یا سراندیب یا هرجای دیگری،
یعنی فرودگاه آدم هرجایی که بوده، زبان آن جناب را نمی توان پروسامی نامید و آن را یکراست به زبانهای سامی که نگرش شما از آن، عربی است، پیوست کرد بلکه آدم همانطور که به یک اندازه پدر همه انسانهاست، زبانش نیز به یک اندازه نیای همه زبانهاست.
و به گفته دوستمون، بازم به جاده خاکی زدی و ابن سینا، ابوریحان، مولوی و. . . ( نام هر دانشمند، شاعر، فیلسوف و. . . که شنیده اید! ) را ترک کردی؟
دلی هم از الهام به دست می آوردی و نظامی را هم می گفتی!
تالس و آناکسیمنس و هراکلیتوس فیلسوف و هرودوت تاریخ نگار که از میلِتوس و هالیکارناس و اِفِسوس ( شهرهایی در آناتولی ) که اکنون جزء خاک ترکیه است، شاید ترک بوده اند، آنها را هم می گفتی!
چه اردو چه الهام یک کلمه از شعر فاخر شاعران پارسی گو سر در نمیاورند، حتا شما ظاهربینان هم از مفاهیم و اصطلاحات عارفانه شعر مولانا، برداشتی کودکانه دارید و حتا به صورت ابلهانه ای واژگان ترک و گرگ را همقافیه کرده و با جعلسازیِ بی شرمانه ای به نظامی نسبت می دهید.
و آری، بسیاری از دانشمندان و بزرگان دانش و ادب و هنر، ایرانی بوده اند.
به گفته پیامبر بزرگوار : " اگر دانش ( یا دین ) به ستاره ثریا ( خوشه پروین ) بسته شود، مردانی از پارس به آن دست یابند.
که نگرش از پارس ( فارس ) ، همه ایرانیان هستند.
ابن خلدون ( تاریخ نگار و جامعه شناس سده هشتم ه ) : " از شگفتیهایی که واقعیت دارد این است که بجز موارد نادر، بیشتر دانشوران چه در دانش شرع، چه دانشهای خردوارانه ( عقلی ) عجمی هستند و اگر عرب نژادی هم در این میان باشد، استادانش عجمی بوده اند. در علم نحو، سیبویه ( شیرازی ) و به دنبال او ( ابو الحسین ) فارسی و زجاج بودند که همه آنها از نظر نژاد ایرانی بودند . . . و همه عالمان اصول فقه و همه دانشمندان علم کلام و بیشتر مفسران، ایرانی ( پارسی ) بودند. . . و مصداق گفته پیغمبر پدید آمد که فرمود. . . و علوم عقلی نیز ویژه پارسیان شد و تازیان آنها را فرو گذاشتند. . . "
دانش همیشه نزد ایرانیان گرامی بوده و دانشگاه گُندی شاپور با پیشینه حدود 18 سده، از مهمترین هسته های علمی خاورمیانه و شاید نخستین دانشگاه جهان که به دستور شاپور یکم ( 242 تا 272 م ) ساخته شد که در زمینه های پزشکی، فلسفه، ادبیات و دیگر علوم فعال بود و همچنین کتابخانه این دانشگاه که توسط خسرو انوشیروان پایه گذاری شد ونیز "بیمارستان به عنوان نهاد درمانی و آموزش پزشکی" اولین بار در این دانشگاه شکل گرفت و بیمارستان این دانشگاه همراه با بخشهای داروسازی و داروخانه، مهمترین مرکز پزشکی جهان باستان بود.
دانش آموختگان پزشکیِ دانشگاه گندی شاپور که نام آنها در تاریخ ثبت است، تا قرنها، پزشکان تراز اول دربار عباسی بودند و با وجود آنها کسی به اطبای عرب توجهی نداشت و حتا در زمان کنونی نیز بیماران بسیاری ازکشورهای دیگر برای درمان به ایران می آیند.
و همچنین نخستین بیمارستان شهر بغداد ( بیمارستان عضدی ) که به دست عضد الدوله دیلمی راه اندازی گردید و کسانی مانند جبرئیل بختیشوع شیرازی و زکریای رازی، رئیس این بیمارستان بودند.
در کتاب دینکرد آمده است که در دوران ساسانی و در بندر سیراف و بندر هرمز، نوعی دانشکده افسری به نام " ناو ارتشتارستان" وجود داشت که به آموزش افسران کشتیهای نظامی ایران می پرداخت.
فرمانده ناوگان دریایی، ناوبُد و سرفرمانده نیروی دریایی ایران، ناوبد سالار نامیده می شدند که خویشکاری ( وظیفه ) این نیرو، پاکسازی دریای پارس از دزدان دریایی و نگه داری از کرانه های جنوبی این دریا از پیشروی اعراب در آن و پاسداری از راه دریایی ابریشم و امن سازی بازرگانی دریایی بود.
و حضور نظامی ایران در یمن نیز توسط همین نیرو و به درخواست فرستاده ی یمنیان از انوشیروان انجام گرفت.
به گفته طبری، پادشاهی مسیحی حبشه ( از اقمار روم ) به فرماندهی ابرهه، یمن را اشغال می کند، این رویداد بر ایران که رقیب روم بود سنگین می نمود و با درخواست یمنیان، انوشیروان شمار هشتصد نیروی ایرانی را با هشت فروند کشتی به یمن گسیل می کند که با سازماندهی یمنیان در جنگ و شکست اشغالگران، تاریخ پیوند و وابستگی یمن به ایران آغاز می گردد که هنوز نیز ادامه دارد.
این تنها گوشه بسیار کوچکی از تلاش و کنشگری ایرانیان در زمینه دانش بود که اگر قرار باشد حق مطلب ادا شود، در هریک از زمینه های دانش و ادب و هنر و فلسفه و عرفان و. . . کتابها میتوان نگاشت.
.
شوربختانه با ترکتازیهای عرب و ترک و مغول که دانش برای آنها معنا نداشت، بسیاری از کتابخانه ها و اندوخته های علمی و پشتوانه های ادبی و هنری این سرزمین در این تاخت ُ تازها سوزانده یا به آب انداخته و نابود شدند که اگر باقی می ماندند به جرئت می توان گفت جهان با دروازه ای از دانش به نام ایران روبرو بود.

گوجه واژه ای پارسی است که از دو بخش گوی و چه ساخته شده است.
سوتیِ کاربر دودانگه که می گوید زبانش بی نهایت واژه دارد:
پاسخ: هیچ زبانی توانایی ساخت بی نهایت واژه را ندارد:چرا؟ چون همه زبانها شمار متناهی آوا ( حرف ) دارند یکی 32 تا، دیگری 28 تا و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

و هر واژه ای از کنار هم جای گرفتنِ شمار متناهی آوا ساخته می شود . . . یک واژه چهار آوا، یک واژه پنج آوا و. . .
اکنون زبانها که شمارِ متناهی آوا دارند و هر واژه ای در آن از شمار متناهی آوا ساخته می شود ، چگونه توانایی ساخت شمارِ نامتناهی واژه را دارند؟؟؟
همه زبانها فرهنگ واژگانی دارند که در یک کتاب گردآوری می کنند ( شمار متناهی واژه در آن کتاب ) و با انگاره ی ( فرض ) افزودن واژگان نو بازهم با شمار متناهی واژه روبرو خواهیم بود.
بینهایت هم هَدارش ( تعریف ) روشنی دارد که بوسیله دانشمند مزداهیک دان ( ریاضی دان ) کانتور پیش کشیده شده است برای نمونه
شمارای نامتناهی ( گردایه عددهای طبیعی ) و ناشمارای نامتناهی ( گردایه عددهای حقیقی ) و. . . .
kultur آنجاش خنده دار است که یک واژه آلمانی ( die Kultur ) است. . . کاربری که می فرمایی مغولی بینهایت واژه دارد. کمی از همان بی نهایت واژگان خرج کن تا از گونی گونی ریخته شدن واژگان انگلیسی، فرانسوی و آلمانی به زبان مغولی اردوگان و الهام جوون پیشگیری شود، تا ما ناچار نباشیم در مغولی به برنامه بگوییم programm.
همان زبان پارسی دری بزرگانی به خود دیده که تا این جهان برپاست، هیچ مغول تباری نه به خود دیده و نه می بیند و نه خواهد دید. همانهایی که اردوگان و الهام جوون در آرزوی داشتن یکی از آنها هستند و این دو مغول پندار در ساختن تاریخسازی دروغینشان فروگذاری نمی کنند.
اگر حسادت به زبان پارسی نداشتی که در فرهنگنامه زبان پارسی زمانت را سپری نمی کردی و به زبان وارداتیِ مغولیت می پرداختی.

با اینکه بیشترش رو غلط نوشته بودی جناب "مزدوران دشت اورخون"
ولی
یه قستمتش واقعا مسخره بود:
" من بخوبی می دانم که شما دشواری و ستیز با زبان پارسی ندارید بلکه حسادت به توانایی زبان پارسی دارید"
...
[مشاهده متن کامل]

ـ - چه کسی به لهجه فارسی زبان دری حسادت میکند؟ - هیچ کس
چه حسادتی وقتی زبان من میتونه بینهایت ( تاکیید میکنم �بی نهایت� ) کلمه با معنی تولید کنه. نه صد هزار نه صد میلیون نه صد میلیارد بلکه بینهایت
- "در بیشتر آن واژگانی هم که نوشتید یکی از کاربردهای آن واژه را به معنای ان واژه گرفتید که نادرست است"
خیر همه رو درست نوشتم
مطالع بیشتر و از منابع "معتبر" کمکت میکنه.
( میدونی که وقتی یه لغت رو بین " " میذاری معنیش چیه دیگه )
k�lt�r هم خنده نداره. من نفهمیدم خندش کجاست!!!!!!!!

پاسخ به دودانگه:
در اوستا، سئوکنته به معنی گوگرد است و سوگند خوردن یعنی خوردن گوگرد که نوعی آزمایش برای تشخیص گناهکار یا بی گناه بوده که در قدیم مقداری آب آمیخته به گوگرد به متهم می خورانیدند و از تٲثیر آن گناهکار بودن یا بی گناهی او را تعیین می کردند. ( این هم پیوند منطقی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

( ( رند ) ) : کسی که درون و بیرونش یکی نباشد. واینکه شما این واژه را برابر ولگرد و بی سر و پا می پندارید، تنها یک نما از هزاران نمایی است که یک آدم رند می تواند باشد، پس ولگرد اینهمان با رند نیست.
( ( دستور ) ) :این واژه به دیس دست وَر یا دستووَر بوده است و از آنجایی که وَر پسوند فاعلی است، می تواند نه تنها به وزیر بلکه به هر فرمان دهنده ای نسبت داده شود. پس پیوند منطقی این واژه در فرمان و فرماندهی است. مغالطه شما این است که معنای یک واژه را در یک بافتار ( متن ) به بافتارهای دیگر هم می هَروینید ( تعمیم می دهید ) .
واژه دررفتن هم مغالطه کردید، چرا که بستگی دارد فرد فاعل از کجا به کجا در می رود؟ اگر من در جایی باشم و فرد x نیز در همانجا باشد و یک آن بگریزد، من خواهم گفت او دررفت ( یعنی در آنجایی که هستم این فرد نمی باشد و گریخته است. ولی هنگامی که فرد x به جایی که برای من شناخته شده است و من به آنجا علم دارم، وارد شود، خواهم گفت: فرد x درون آمد یا درآمد که با واژه دررفتن پادواژه ( متضاد ) است. پس دررفتن یک معنی بیشتر ندارد و آن هم بیرون رفتن است.
( باز یا بازکردن ) : در گذشته ( پارسی میانه ) واژه باز = baz ـ 1ـ باز، گشوده، مفتوح 2ـ شاهین، باز . . . بوده و به همین معنا بوده است، پس سخن شما درباره کاربرد نوی آن نادرست است چراکه این واژه در گذشته بکار می رفته است و امروز هم به همین معناست. ( تاوان بی سوادی شما را ما نباید بپردازیم. شما پانمغولان چهار تا واژه در مدرسه به زبان پارسی آموختید، گمان می کنید که به زبان پارسی چیرگی یافتید، وگرنه آنقدر ساده درباره واژگان پارسی اظهار فضل نمی کردید. ) در بیشتر آن واژگانی هم که نوشتید یکی از کاربردهای آن واژه را به معنای ان واژه گرفتید که نادرست است، چرا که بسته به یک بافتار به معنای واژه می توان پی برد. برای نمونه واژه سبک. یا واژه رعنا ( که به معنای خوش اندام و خوش قد و بالا می باشد، این واژه هیچگاه به معنای ناب احمق نیست، بلکه یک آدم بلندبالا می تواند احمق هم باشد ) . . . . اینها نمایانگر مغالطه یا پاراگویی شماست، چرا که همانند واژه شیر معنای یک واژه در بافتار یا متن مشخصی نمایانده می شود: اینکه برای نمونه من شیر آب را ببندم به معنای ان نیست که درباره جانوری بنام شیر سخن می گویم. پیوند واژه گوجه و آبی هیچگونه تناظری با واژگانی که در بالا به آن پرداخته شد، ندارد. و در چه بافتاری و کاربردی من می توانم معنای آبی را از گوجه نتیجه بگیرم؟در هیچ بافتاری. اینکه گوجه آبی که من تاکنون ندیده ام و اگر هم باشد، مدت کمی از وجود چنین میوه ای می گذرد، با نخستین کس یا گروهی که واژه گوجه را برای این میوه نامگذاری کرد، نه از نظر زمانی و نه از نظر منطقی پیوندی ندارد. پس روشن است که افسانه سرایی می کنید. اینکه از گوجه به گالری یاشیل رسیده اید، نشان از گسیختگی روانی شما دارد. اینکه می گویی شهرستانِ جمهوریِ خودخوانده باکو ( بادکوبه ) در راستای سره سازی واژگانش هست، بسیار پوچ و دروغ است، چرا که هنگامیکه واژگان بسیاری ( چه در زمینه دانشی یا دیگر زمینه ها ) را در ویکیپدیا به زبانهای گوناگون جستجو می کنیم، با آوردن روی هر زبانی، برابر آن واژه آشکار می شود، که نشان از همه چیز است. . . برای نمونه می توانید واژگان برنامه ( رایانه ) یا بادپَر ( هواگردها ) یا همانگویی ( در منطق ) یا فرهنگ ( به قول ترکیه ای ها kulturخخخ ) یا هر واژه دیگری را جستجو کنید تا بُن مایه زبان شما آشکار شود. من بخوبی می دانم که شما دشواری و ستیز با زبان پارسی ندارید بلکه حسادت به توانایی زبان پارسی دارید، از همین روست که آرزویتان این است که هیچ کسی به این زبان سخن نگوید وگرنه از بامداد تا شامگاه به جای زبان وارداتیتان درباره زبان پارسی اظهارنظر نمی کردید و در فرهنگنامه زبان پارسی دیدگاههای هرزگویانه خود را بیان نمی کردید. شما هم نگران نباش، اگر زبان مغولی توانایی داشت، ترکیه یا باکو زودتر از شما پیشگام می شدند، پس آن آرزو را مزدوران به گور خواهند بُرد. پس به جای اینکه زمان خود را در رویارویی با زبان پارسی سپری کنی، در تارنماهای زبان مغولی دیدگاه خود را بازگو کنید تا بیش از این واژگان بیگانه در زبان مغولی دیده نشود. جای اینکه این زیر پیام بگذاری، بجنب که دیر است. خخ

آقای کشاورز محترم!
"کی گفته، آدمی که زمین میخوره باید تا آخرش سینه خیز بره؟"
- کسی که این عمل را انجام دهد بی لیاقت است.
"آخه این معنای دوم درونی که شما میگی، باید با شکل بیرونی اون چیز، یه ربط منطقی و قابل درک داشته باشه یا نه؟ "
...
[مشاهده متن کامل]

- نه لزوما. چرا؟
سوگند = معنای قدیم "گوگرد" معنای جدید "قسم" شما ربطشونو بگو؟!
شوخ = معنای قدیم "چرک" معنای جدید "بذله گو"
دستور= معنای قدیم "وزیر" معنای جدید "فرمان"
رعنا = قدیم "احمق" جدید"زیبا"
سبک = قدیم "سریع" جدید"کم وزن"
در رفتن = قدیم "وارد شدن" جدید"فرار کردن"
باز کردن = قدیم "تراشیدن مو یا گرفتن ناخن" جدید "گشودن"
رند = قدیم "ولگرد" جدید"زیرک"
گوی = قدیم "سبز" جدید"آبی"
باکمال احترام ولی جمله خودت به خودت شبیهِ:
"ظاهرا شما مطلب رو درست نمی خونی و سرسری از روش رد میشی، شایدم مغلطه بازی درمیاری"
شکرلله مردم جمهوری آذربایجان هم دارن از لغات روسی و عربی و دری خودشون رو خلاص میکنن. ( واجد احتمال هم هست تا کمتر از 5 سال به خلوص 90 درصد برسه. اگر در ایران هم "تورکجه دیل قورومو" ( فرهنگستان زبان ترکی ) هم بشه دیگه محشره! انشاء الله به حق باری تعالی و عمی ( کوری ) عیون حسود و بخیل ( والله با شما نیستم )
به یقین حتمی "قرمز" کلمه تکی هست.
چون در یاکوت ها هم دربخش هایی این کلمه هنوز در تلفظ قدیمیش استفاده میشود. و هیچ دری و پهلوی زبانی هم تاحالا پاشو اونجا نذاشته که ادعا بکند که این لغات مال ماست و به آنها وارد شده!
مگه ما گفتیم "پساب" ترکی هست؟! - ما کلمات خودمون رو داریم که از قبل استفاده میشده
پساب = tullantı - su . atıq - su
یاشیل هم فقط در ترکیه کاربرد ندارد. اینجا زنگان هم بچه های کوچک و پیر مردها و زنها از یاشیل استفاده میکنند. تویه تبریز و اردبیل هم فراوونه.
حتی تو کرج هم یه گالری مبل هست اسمش "گالری مبل یاشیل" هست.

جناب دودانگه یا Dodangeh!
عزیز جان، چرا اینقدر خودت رو اذیت می کنی؟ یه بار بگو در معنی کردن واژه گوجه اشتباه کردم و جون خودت رو راحت کن.
کی گفته، آدمی که زمین میخوره باید تا آخرش سینه خیز بره؟
آخه این معنای دوم درونی که شما میگی، باید با شکل بیرونی اون چیز، یه ربط منطقی و قابل درک داشته باشه یا نه؟ همین جور الکی که نمیتونیم نام یک چیزی رو به معنای درونی اون پیوند بدیم!
...
[مشاهده متن کامل]

درباره گوجه، رنگ اون رو در هیچ شرایطی نمیشه به آبی ربط داد! حالا شما میخوای در زوایای درونی و پنهان ذهنت و با دلایل سفسطه آمیز، این ربط رو برای خودت بسازی، خب میل خودته، مث اسمت که یهو لاتینش کردی!. شما می تونی تا آخرش سینه خیز بری. منم دیگه در این زمینه با شما بحثی ندارم.

در مورد مطلبی که درباره رنگها نوشتم، ظاهرا شما مطلب رو درست نمی خونی و سرسری از روش رد میشی، شایدم مغلطه بازی درمیاری،
بازم بخون، گفتم واژه های سیاه، قهوه رنگی، خاکی، لاجیورت، تورونجو ( ترنجی ) ، بیاض و ماوی در ترکی استانبولی وارد شده! نه ترکی آذری.
واژه چهرایی که در آذربایجان ( به گفته شما فقط در جمهوری آذربایجان ) به کار میرود، واژه ای کلیدیست. چهرایی یعنی چهره ای ( صورتی ) ، درحالیکه این واژه در پارسی کاربرد ندارد. در زبان پهلوی هم به آن گلگون گفته می شد. چهرایی به معنی رنگ چهره، از کجا وارد ترکی آذری شده؟
به گمان بسیار همان زبان ایرانی آذری باید باشد که شما نسبت به آن فوبیا دارید و از آن می گریزید. ( و نیز واژه پِساب که در ترکی قدیم تبریز معنی آبِ دورریختنی می داده )
واژه یاشیل نیز در ترکیه کاربرد دارد و در ترکی آذری کاربردی نداشته بلکه بیشتر سبز به کار میرود.
در مورد واژه قرمز، این واژه در پهلوی کِرمِس یا کرمست بوده؛ رنگی که از نوعی کرم قرمز رنگ درختی گرفته می شده یعنی رنگ سرخی که از کرمست
و این "کرمست" به مرور به قرمز تبدیل شده است.

بهت گفتم گویجه در معنای مخفی دومش انتخاب شده
اولا سبز در ترکی وجود داشته که الان هم مثل قبل یاشیل گفته میشه
دوما آذری زبان نیست
سوما قرمز یک کلمه ترکی هستش
چهارما ما در ترکی "چهرایی" استفاده نمیکنیم، ( ما تو زنگان همچین کلمه ای نداریم. تو تبریز و اردبیل هم نشنیدم، ولی تو جمهوری آذربایجان بعضی ها میگن ) بلکه میگیم "آلسی"
...
[مشاهده متن کامل]

پنجما به جای نارنجی رو 40 درصد میگیم ولی از "تورونجو" استفاده میکنیم.
ششما ما هیچ وقت خاکی نمیگیم بلکه میگی "تورپاقلی"
هیچ وقت بیاض نمیگیم بلکه میگیم "آغ"
مشکی هم نمیگیم بلکه میگی "قارا" یا "قره"
ماوی هم نداریم بلکه "گوی" هستش.
لاجوردی هم نداریم بلکه میگیم "لیللی"
قهوه ای رو هم سی درصد میگیم ولی کلمه ترکیش "قونور" هست
درضمن:
"ولی این در حقیقت، ضعف و سستی یک زبان است که واژه ای در یک حیطه، مانند حیطه رنگ، بیش از یک معنا را برساند "
شیر - خویش - ریش - چین - شانه - دوش - بار - داد - زاد - باز - سیر - و. . . . .
آیا هیچ وقت تو دری ( فارسی ) درباره فهمیدنشون اشتباه میکنی؟ - خیر
آیا ما در ترکی درباره فهمیدن اینجور کلمات اشتباه میکنیم؟ - خیر
شیر = سود ( سوت ) ( خوراکی )
شیر = آسلان ( حیوان )
شیر = بوروق ( شیرآب )
آیا این یکسانی لغات دلیل بر سستی و ضعف و. . . یک زبان است؟ - خیر
�الان میگی این مثال هایی که زدی تو یه حیطه مخصوص نیستند یلکه در حیطه های مختلف هستند پس اشتباه نمیشه!
^نکته خیلی مهمی که باید توجه بشه اینه که" معانی دوم و. . . . کلمات در یک زبانی غیر از زبان اصلی دلیل بر معنی دادن همان کلمه در زبان اصلی نمیشود. "
مثلا شیر واجد سه معنی مختلف هست ولی در ترکی "گوی" همیشه آبی هست. هیچ ترکی وقتی صحبت میکنه و از کلمه "گوی" استفاده میکنه رنگ سبز نمیاد تو ذهنش. ولی معنای دومِ درونی در زبان های دیگه به صورت لغات متفاوت ترجمه میشه.
مثلا "کواعب" در عربی وجود دارد ولی باید به این صورت ترجمه شود: "إمرات هایی که صدرشان درحال کبیر شدن است"
ولی این کلمه در عربی این" مفهوم درونی" رو میرسونه. و وقتی از یک عرب بپرسی "کاعب" چیه میگه "صدر" اونی که من ترجمه کردم رو نمیگه! چون اون معنی در مفهوم و داخل کلمه مخفی هستش.

جناب دودانگه!
به جای اینکه از این شاخ به اون شاخه بپری، یا با اصطلاحاتی مانند" ژنیوس" ( هوش و نبوغ ) ، فرافکنی کرده و مسیر فکری ونبوغ خواننده ی این نوشتار را دچار لغزش کنی، لطفا به پرسشی که در نوشته بالاتر پرسیدم، پاسخ بده!
...
[مشاهده متن کامل]

اینکه واژه ای چند معنا داشته باشد، در هر زبانی، چیزی فراگیر است و نیاز به گفتن ندارد و هرکس با نگاهی به فرهنگ لغت انگلیسی به فارسی آن را درمی یابد.
و همچنین همین "گوی" که معنی آبی و آسمان دارد و در ترکی قدیمی، معنی سبز هم داشت ( مانند زبان ژاپنی ) .
ولی این در حقیقت، ضعف و سستی یک زبان است که واژه ای در یک حیطه، مانند حیطه رنگ، بیش از یک معنا را برساند و باعث گنگی و پیچیدگی زبان گردد، مثلا گوی، هم آبی معنی بدهد هم سبز، یا قیزیل، هم طلایی معنی بدهد هم قرمز.
همه زبانها، هرکدام به نوعی در حال پیشرفت و بازسازی هستند، ترکی آذری نیز در روند بازسازی خود، بجز واژه های سبز و قرمز، واژگان بسیاری را از زبان آذری - زبان کهن آذربایجان - و پارسی گرفته است که در زمینه رنگ، واژه های چهرایی ( صورتی ) ، پورتاقالی ( پرتقالی، نارنجی ) ، یَشمی، خورمایی ( خرمایی ) ، زریشی ( زرشکی ) و واژه های دیگر را می توان نام برد ( البته اگه جناب ع برای آنها ریشه ترکی کشف نکنه )
در ترکی استانبولی نیز واژه های رنگ، سیاه، قهوه رنگی ( قهوه ای ) ، تورونجو ( ترنجی، نارنجی ) ، لاجیورت ( لاجوردی، سرمه ای ) ، هاکی ( خاکی ) از پارسی و واژه های بیاض ( سفید ) ، ماوی ( ماء - ی=آبی ) ازعربی وجود دارد.
سخن بر سر بنواژه ی گوجه بود. آنجناب فرمودند گوجه از گویجه به معنی "مانند آبی آسمان" !!!گرفته شده.
بنده ناچیز نیز دوباره می پرسم: با توجه به این که در گذشته، گوجه آبی وجود نداشته و رنگ سبز گوجه ی نرسیده نیز، کمرنگ و بیحال است و زیبایی خاصی ندارد و نمی توان طبق قانون ژنیوس شما! آن را به گوی ( آبی ) ربط داد و گوجه رسیده نیز قرمز است، پس گوجه ای با این ویژگیها را چگونه میتوان به گویجه یعنی مانند آبی آسمان پیوند زد؟
گوجه ( گوی - چه=گوی کوچک ) ، چه ربطی به آبی آسمان ( یا رنگها و اجرام سماوی و غیر سماوی ) دارد؟
لطفا فرافکنی و گمراه سازی ننمایید!
درباره ی سخنان بی ربطی که در ادامه گفتی و در جاهای دیگر هم بازگو کرده ای، پاسخِ بایسته را در آبادیس، پانوشت واژه قشنگ خواهی یافت و از بازنویسی آن نوشتار و بافتار ( متن ) خودداری می کنم.
تنها به دیدگاهت نسبت به کسروی و ارانی اندکی می پردازم.
کسروی و دکتر ارانی خود از مردم آذربایجان و ترکزبان بودند ولی از ترکتبار نبودن خود و آذریان به خوبی آگاهی داشتند و همانا راستینگی را فدای تعصب و کوردلی نکردند.
ازدیگر روشنفکران و پژوهشگران آذربایجان درباره زبان آذری، میتوان دکتر ریاحی خویی، دکتر زریاب خویی، عبدالعلی کارنگ، استاد شهریار و استاد دانشمند اقرار علی اُف از جمهوری آذربایجان را نام برد.

گوجه کلمه ای ترکی می باشد.
در genius یک زبان نمیتوان اشکال گرفت. مثلا:
watch out هیچ وقت به معنای "بیرون رو نگاه کن" نمیده, بلکه به معنای "مراقب باش" هستش. اینکه در ترکی به رنگ قرمز وقت هایی طلایی و به سبز هم آبی گفته میشود, مربوط به genius زبان است.
...
[مشاهده متن کامل]

چرا به زبان انگلیسی در این نوع اصطلاحات ایراد نمیگیرید؟ یا حتی به زبان عربی مثلا:
نحر = معنای اول "قربانی کردن" معنای دوم "بالا آوردن دست ها تا گوش"
( فاشیست ها مشکلشون فقط با ترکی هستو حامیان ترکی رو پانترک, عربی رو پانعرب, بلوچی رو پانبلوچ, گیلانی رو پانگیلان میخونن. واقعا که! )
کلمات ترکی مانند عربی و چینی و. . . فقط یک معنی نمیدهند.
گوی = معنای اصلی آبی ( سماوی یا غیرسماوی ) , معنای دوم سبز
قیزیل = معنای اصلی طلایی , معنای دوم قرمز
یاشیل = معنای اول سبز, معنای دوم سبزه
اُوت = معنای اول "علف" معنای دوم "دوا" معنای سوم "سم و زهر"
کتاب عربی �#التیجان_فی_ملوک_حمیر� اثر #ابن_هشام که در حدود سال 200 قمری نگاشته شده است یکی از اسناد حضور اقوام و طوایف تورک در #آذربایجان پیش از اسلام است.
.
.
عبیدبن شریة جرهمی در دوره جاهلیت در #یمن به دنیا آمده، یکی از مهم ترین جهاندیدگان دوره خلافت معاویه بوده است. معاویه او را به دمشق دعوت کرد و از اخبار عرب و ملوک آن قوم جویا شد و وی به پرسش های معاویه پاسخ داد. به دستور معاویه اخبار او تدوین گردید.
.
اخبار عبید بعدها به دست ابن هشام معروف افتاده و او آن را بانضمام کتاب التیجان فی ملوک حمیر که خود بواسطه سه نفر از وهب ابن منبه ( 114 – 34 ه ) روایت کرده در یک جا گرد آورده است.
.
این اثر ابن هشام در سال 1347 ه. /1928 م. به تصحیح زین العابدین موسوی در حیدر آباد به چاپ رسیده است. در جریان گفتگوی عبید با معاویه دو بار از آذربایجان سخن به میان آمده است.
.
⚀به صفحات 416 و 449 این کتاب دقت کنید.
👈صفحه 416 سطر پانزدهم و شانزدهم:
قال معاویه: و ما بال آذربیجان لله انت؟
قال: له انها کانت من ارض الترک و اجتمعوا له.
.
👈همچنین در صفحه 449:
. . . فلقیهم علی حد آذربایجان و موصل. . . ثم انه هزم الترک. . .
قال معاویه: وما اترک و آذربیجان؟ قال عبید: هما بلادهم یا امیرالمومنین.
.
.
لطفا پی دی اف اصل این کتاب را دانلود بکنید و درصفحات 416 و 449 جملات مورد استناد را ببینید.
.
یعنی اینکه در دورۀ معاویه در حدود 1200 سال قبل، از آذربایجان به عنوان "ترک" نام برده میشود . . . یعنی اینکه قبل از سلجوقی هم از آذربایجان ترک باید نام برد، بطوریکه این جنگهای بین ترک و عرب حتی باعث مهاجرت یک قسم از ترکان اوغوز به شمال و جاهای دیگر هم میشود.
.
کلا تئوری جعلی آذری ارانی - کسروی چیزی مردود بوده و نه بر مبنای تحقیقاتی درست بلکه فقط بر مینای نفرت از ترک و پیش فرض این نفرت زاده میشود. . . . بدین سان بوسیلۀ جعلیات کسروی و ارانی"ترکان" که بومیان واقعی آذربایجان هستند بیگانه معرفی میگردند.
.
⚁مطابق تئوری کسروی - ارانی آذری ، آذربایجانی ها تا آمدن سلجوقی ها سرزمینی غیر ترک و کلا فارس بوده ( از نظر او تاتی فارسی پهلوی است؟؟؟ ) و بعد از سلجوقی و سپس مغول و صفوی این تاتها تغییر زبان داده و ترکزبان شده اند ( لغت ترکزبان بجای ترک از اینجا ناشی میشود ) و این ترکزبانهای غیر ترک باید ترکزدایی گشته و دوباره فارس گردند.

بابا تو دیگه کی هستی! کجا بودی؟ کِی اومدی؟
متخصصهای رنگ شناس دنیا هم از این حرفای شما گیج شدند!
اصلا تو ترکی، گوی معنی آبی و آسمون داره و آذریها به جای سبز، خودِ سبز رو میگن، حالا اگه یه رنگ سبزی به قول شما خیلی خیلی خیلی . . . قشنگ و خوشگل باشه، آیا از دایره رنگ سبز بیرون میره و آبی ( گوی ) میشه؟و اگه یه آبی خیلی خوشگل باشه، چی بهش میگن؟ شاید بنفش!
...
[مشاهده متن کامل]

وانگهی، رنگ سبز گوجه ی نرسیده، هیچ زیبایی خاصی نداره و سبز خیلی بیحالیه که بیشتر بهش میاد سفید ( آق ) بگن تا آبی ( گوی ) ، مگر این که شماها تو علم زیبایی شناسی هم دست برده باشید.
دوستِ متفکرمون میگه، گوجه از گویجه گرفته شده به معنای "مانند آبی آسمان" !!!. آخه گوجه، چه سبزش چه قرمزش، چه ربطی به آسمون و رنگش داره؟ گوجه آبی هم هنوز 10 سال از تولیدش نمیگذره!
افاضات آقایان، خیلی هم به دردنخور نیست، دستکم انگیزه شد از تاریخچه 9 ساله گوجه آبی آگاه بشیم، که گزیده وار پیشکش علاقه مندان می گردد:
//برخلاف گفته جناب دودانگه که فرمودند، در سابق گوجه آبی وجود داشته!، برداشت و بذرگیری این نوع گوجه تراریخته، نخستین بار در سال 2012 در دانشگاه اورِگان در آمریکا انجام شد و بعد از آن تولید صنعتی گوجه آبی آغاز گردید.
این گونه ی گوجه از ترکیب ژنهای گوجه معمولی و ژنهای گیاهی به نام گل میمون یا دهان اژدها و گرده افشانی دوسویه ( رو در رو ) این دو گیاه انجام گرفت. درهر صورت از دید برخی دانشمندان، خوردن این نوع گوجه مانند دیگر فرآورده های تراریخته پیشنهاد نمی گردد. //
گوجه بیش از صدسال است که وارد ایران شده و همین نام را گرفته، ولی شاید کسانی که نام گوجه را از گوی یعنی آبی گرفتند!، پیش بینی گوجه آبی را در صد سال بعد می کرده اند!!!

گوجه کلمه ای ترکی است
تو ترکی اگه رنگ قرمز یک شیء خیلی خیلی قشنگ باشه بهش دیگه قرمز نمیگن. بهش میگن **طلایی**
و اگه رنگ سبز یک شیء خیلی خیلی قشنگ باشه بهش **آبی** هم نسبت میدن
نه اینکه واقعا منظورشون اینه. ولی این genius زبانشونه.
...
[مشاهده متن کامل]

ریشه ی واژه ی #گوجه ✅
واژه همان گویجه - g�ycə به معنی به صورت سبز ( گوی گاها به معنی سبز است. گویرمک سبز شدن )
/شاهمرسی : میوه ای کروی یا بیضی شکل خوراکی و درشت به رنگ سبز نارس و رسیده آن را میخورند.
به صورت گوجه وارد زبان فارسی شده است. /
به رنگ سبز - به فرم سبز
میوه ای که رنگ آن سبز است.
ماجرا واضح است فرم ترکی آن g�ycə است و به گوجه فرنگی g�ycə گویند. ♦️
یا
گوجه ها در سابق به رنگ آبی هم وجود داشته اند. کما اینکه امروزه هم میتوان گوجه آبی تولید کرد.
و گوی در ترکی به معنای آبی و گویجه به معنای "مانند آبی آسمان" است
( مثل هویج که قبلا بنفش هم بوده و الان هم هست )
کذب و فریب کاری برای شماهاست. در صورت ندانستن کلمات ترکی, بیشتر تحقیق کنید تا بعد از شنیدن جواب ششرمنده نشوید!

از خوانندگان گرامی خواهش می کنم از خواندن جمله ی آخر جناب دودانگه، از خنده روده بُر نشوند، یه گوجه ارزشش رو نداره!
اگر در سابق، گوجه آبی وجود داشته، خب داشته دیگه، این که نیاز به اثبات دانشمندان نداره!
...
[مشاهده متن کامل]

وانگهی! این گوجه آبی، کِی وارد ایران شده که ترکا اسم گوی یعنی آبی را روش گذاشتن؟
جناب ع از روی سخن شاهمرسی گفت گوجه از واژه گوی یعنی سبز گرفته شده، حالا میگه از گوی یعنی آبی گرفته شده چون در سابق گوجه آبی هم بوده!!! قضاوت با دوستان.
دنیا پر از دروغ و فریب شده و هرچه پیشتر میریم، بدتر هم میشه. هرکسی باید خودش عاقل باشه.

اگر گوی در ترکی به معنای سبز ( یا آبی یا آسمان ) است، پس گوجه سبز یعنی چه؟ یعنی سبزسبز، یا آبی سبز، یا آسمان سبز! ( بگذریم که خود آذریها هم گوی را به آبی یا آسمان می گویند و به جای سبز همان سبز را می گویند تا با آبی اشتباه نشود )
...
[مشاهده متن کامل]

گوجه یعنی گوی چه، که نیاز به معنی کردن ندارد.
جناب اردم گفته اند مگه فقط گوجه گرده، بیشتر میوه ها گردند. ولی در پارسی گردو را هم داریم، ولی مگه فقط گردو گرده؟ ( ولی هیچ گردی، گردو نمیشه ) پس این دلیل آوری جناب اردم غلطه.
پیش از آمدن گوجه فرنگی به ایران، نام گوجه به شکل گوجه سبز به آلوچه گفته می شد که آلوچه، کوچکترین میوه گرد است، بنابراین مناسب واژه گویچه یا گوجه است.
و پس از آمدن گوجه فرنگی که میوه ای ناشناخته و بی نام بود، ایرانیان واژه گوجه را برای نامیدن آن بکار بردند، و نگران کمبود واژه نبودند چون آلوچه نیز وجود داشت.

ریشه ی واژه ی #گوجه ✅
واژه همان گویجه - g�ycə به معنی به صورت سبز ( گوی گاها به معنی سبز است. گویرمک سبز شدن )
/شاهمرسی : میوه ای کروی یا بیضی شکل خوراکی و درشت به رنگ سبز نارس و رسیده آن را میخورند.
...
[مشاهده متن کامل]

به صورت گوجه وارد زبان فارسی شده است. /
به رنگ سبز - به فرم سبز
میوه ای که رنگ آن سبز است.
ماجرا واضح است فرم ترکی آن g�ycə است و به گوجه فرنگی g�ycə گویند. ♦️

یعنی این بالایی یه جوری متنی که نوشتمو نفهمیده و متوجه نشده که نمیشه حتی بهش توضیح داد که چی به چیه. خدایا چرا اومدم اینجا و سم این بالایی رو خوندم: ) ) ) ) ) )
ببین که با چه کسانی نشسته ام به سخن!
که هندُوانه نفهمد زبان ترک ختن
#اردم
بداهه بالا از بنده تقدیم اینان.
گوجه یک واژه پارسی است که از از دو تکواژ ( گوی ) و ( چه ) ساخته شده است:
1 - گوی= guy گوی ( چیزی که گرد است ) : در پارسی باستان پهلوی
2 - ( چه ) پسوند کوچکساز پارسی که در واژگانی همچون دیباچه، پاچه، باغچه، آلوچه، بچه، کوچه، ایوانچه، تپانچه، دریاچه ، پارچه، آنچه ( آنک ) ، دریچه، غنچه و . . . بکار می رود.
...
[مشاهده متن کامل]

در گفتار کاربر بالا ناسازواره و آخشیج گویی ( تناقض ) به چشم می خورد: می گوید که در فلان زبان ( گوی ) در گوجه به مانای سبز می باشد و از آن سو واژه گوجه سبز را بکار می برد؛پرسش اینجاست که اگر گوی به چم و مانای سبز بود، دیگر چه نیازی بود که پس از گوجه، صفت سبز بکار آید.
افزون بر آن، کسانی که نام گوجه را برآن گذاشتند، از سرخی آن آگاه نبودند؟!
برپایه گفتار ما: گوجه سبز: چیزی که گرد کوچک و سبز است.
برپایه گفتار کاربر بالا: گوجه سبز: چیزی که سبز است و سبز است. آیا این حشو نیست؟
برپایه گفتار کاربر بالا که می فرماید ( فرنگی ) به دلیل سرخ بودن بر واژه گوجه حمل می شود:پس:گوجه فرنگی چیزی است که سبز است و هم سرخ.
آیا تاکنون واژه ای بوده که همزمان به دو رنگ اشاره کند؟؟ برای نمونه بگوییم سبزه بنفش! ( اصل امتناع تناقض ساده ترین اصل منطقی است که معنای واژه یا گزاره همزمان نمی تواند هم آ باشد و هم نایش ( نفی ) آ. شما می گویید هم سبز است و هم نایش ( نفی ) سبز بودگی که همانا هر رنگی است به جز سبز. پس بُنداشت امتناع تناقض را درنظر نگرفتید. )
در پایان نیاز به یادآوری است که ( َک یا َگ ) در زبان پهلوی اینهمان با ( چه ) است؛ برای نمونه واژه پهلوی ( ( زاتَک= zatak = فرزند، بچه، زاده شده یا زاییچَک= zayichak = زایچه، بوزَک= buzak بچه بز، بزک و. . . بنابراین در زبان پهلوی َک یا َگ پسوند کوچکساز برابر با ( چه ) می باشد نه در دیگر زبانها. ) )

گؤیجه یا گؤجه در معنای سبزه و سبزینه به آلوچه سبز گفته میشود چون گوجه قرمز میوه ای فرنگی است حتی خود ترکان به آن پامادور نیز گویند در فارسی هم پسوند فرنگی دارد، گؤی در ترکی به معنای سبز و کبود است به سبزی "گؤئرتی" گویند.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه "گوی در معنای گرد" مگه فلزه آخه! و اینکه مگر فقط گوجه گرده، هلو، نارنگی، پرتقال و. . . به هندونه بگید گوی گنده، این چه ریشه یابی مسخره ایه آخه.
گوجه = گؤوجه و گؤیجه = گؤی ( سبز ) جه ( اک ) = سبزه ، آلوچه سبز ، این اسم بعدها با آمدن گوجه قرمز بصورت گوجه فرنگی و حتی گوجه بدان تعلق می گیرد. جالب اینکه به آلوچه ، گوجه سبز می گویند درحالیکه گوجه خودش در معنای سبز است. فعلاً ترکها علاوه بر گؤیجه ، پامادور ( روسی ) هم می گویند.

گوجه کلمه کاملا تورکی تلفظ درستش هم گوئجه یا گوئگجه گوی درتورکی هم به معنی رنگ سبز گویرنتی یا گؤئ به معنی آسمان هست

از گویچه
گوی به معنای گرد
و
چه گرفته شده است
گوجه یک کلمه اصیل پارسی است که از دو کلمه گوی به معنی کره و چه به معنی کوچک هست گویچه که به مرور گوجه تغییر پیدا کرده ربطی به کلمه ترکی گوی یعنی سبز ندارد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٩)

بپرس