گواهی

/govAhi/

    wintness
    testimony
    evidence
    certification
    attestation
    bill
    certificate
    deposition
    testament
    witness

فارسی به انگلیسی

گواهی انحصار وراثت
probate

گواهی پذیر
certifiable

گواهی پزشک
sick note

گواهی پول سپرده
certificate of deposit

گواهی ثبت اختراع
letters patent

گواهی دادن
attest, testify, depose, to give evidence (of)

گواهی دروغ
perjury

گواهی دهی
deposition

گواهی سهم
stock certificate

گواهی شده
certified

گواهی فوت
death certificate

گواهی نامه
diploma, certificate, certification, license, permit, ticket

گواهی نامه انحصار وراثت
probate

گواهی نامه رانندگی
drivers license, driving license

گواهی کردن
certify, witness

گواهی کردن صحت مدرک
probate

مترادف ها

certification (اسم)
تصدیق، گواهی، شهادت

evidence (اسم)
سند، گواهی، شهادت، مدرک، سراغ، گواه

testimony (اسم)
تصدیق، اظهار، گواهی، شهادت، مدرک، دلیل

attestation (اسم)
تحلیف، گواهی، شهادت، تصدیق امضاء

witness (اسم)
شاهد، گواهی، شهادت، مدرک، گواه

warrant (اسم)
حکم، گواهی، سند عندالمطالبه

deposition (اسم)
گواهی، ورقه استشهاد، نوشته

testis (اسم)
گواهی، تخم، بیضه، خایه

پیشنهاد کاربران

گواهیgo ( a ) vāhi
معنی
شهادت: ◻︎ دل من همی داد گفتی گوایی / که باشد مرا روزی از تو جدایی ( فرخی: ۳۹۴ ) .
⟨ گواهی خواستن: ( مصدر متعدی ) از کسی شهادت خواستن؛ به شهادت طلبیدن.
⟨ گواهی دادن: ( مصدر لازم ) شهادت دادن.
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف
۱. استشهاد، تایید، تصدیق، شهادت
۲. تاییدیه، گواهینامه، مدرک، دلیل، راهنما،

سلیم
گواهی: در برخی موارد گزارش هم معنی می دهد مانند: گواهی پزشکی یا گواهی پلیس یعنی گزارش پزشکی یا گزارش پلیس.
رضایت. اجازه
انگیزه
تلفظ این واژه هم به صورت gavaahi هست هم govaahi
گواهینامه هم بدین ترتیب هم gavaahinaame هم govaahinaame
مصداق
شهادت نامه
گواهی: در پهلوی گوگاییه gugāyīh بوده است.
( ( گواهی دهم ؛کاین سخن راز اوست
تو گویی دو گوشم بر آواز اوست ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 208 )

نماد، نشان

بپرس