گواه

/govAh/

    witness
    confirmation
    corroboration
    corroborator
    evidence
    indication
    indicative
    testament
    testimony
    deponent

فارسی به انگلیسی

گواه اوردن
to witness, to give evidence

گواه بودن
attest, witness

گواه بودن بر خطا
incriminate

گواه بودن برجرم
incriminate

گواه چیزی بودن
betoken, testify

گواه خواستن از
to call to witness

مترادف ها

proof (اسم)
محک، اثبات، نشانه، عیار، برهان، مدرک، ملاک، چرک نویس، گواه، دلیل، مقیاس خلوص الکل

evidence (اسم)
سند، گواهی، شهادت، مدرک، سراغ، گواه

witness (اسم)
شاهد، گواهی، شهادت، مدرک، گواه

testifier (اسم)
شاهد، گواه، تصدیق کننده

voucher (اسم)
سند، شاهد، ضامن، هزینه، مدرک، دستاویز، گواه، سند خرج، تضمین کننده

warranter (اسم)
شاهد، ضامن، متعهد، گواه

پیشنهاد کاربران

📚 پرسش: در زبان پارسی به جای ( دلیل و حُجَّت ) چه پیشنهادهایی هست؟ و کدام پیشنهاد بهتر است؟🤔
پاسخ:
🔸️۱. نشانه: این پیشنهاد خوبی نیست زیرا که نشانه بیشتر برای [علامت و قرینه] بکارمی رود.

...
[مشاهده متن کامل]

🔸️۲. گواه: این پیشنهاد خوبی نیست زیرا که گواه برای [شاهد] درخورتر است.
🔸️۳. راهنما: این پیشنهاد خوبی نیست زیرا که در پارسی امروز راهنما چم رسان ( معنارسان ) برای دلیل و حجّت نیست.
🔸️۴. آوَند: این پیشنهاد خوبی است.
آوَند= آوَر ند= آوَرَنده و نشان دهنده و آشکار کننده ی یک پیام و اندیشه.
فردوسی: گر آوَند ( دلیل، حجّت ) خواهی به تیغم نگر.
پارسی را پاس بداریم✌️✌️✌️
💢@parsi_sareh

گُواه
این واژه در زبان پارسی میانه " گوکاس ، gukaas " به مینش دیدن ، لَفزیده ( تلفظ ) می شده و همریشه با gucken یا Kuchen آلمانی به مینه ی نگریستن ، نگاه کردن و دیدن است ، و همتراز با شَهَدَ اَرَبی و دیگر برساخته های آن ( شاهد، مشهود ، شهید ، شهادت ، تشهد ، مشاهده ، استشهاد ، مشهد و . . . ) است و مینش باریکانه ( دقیق ) آن دیدن باشیدنی ( مشاهده ی حضوری ) است .
...
[مشاهده متن کامل]

می توان ار ریشه ی گوک یا گُو ، کارواژه برساخت :
گوکیدن ، گُویدن ، گُوِستن
و از آن واژه های وَندِشی بَرگرفت :
گُوِه ، گُوَنده ، گُوِش ، . . .
- آه در گُواه ، پَساوَند است.

واژه گواه
معادل ابجد 32
تعداد حروف 4
تلفظ go ( a ) vāh
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، صفت ) [پهلوی: gukās] ‹گوا›
مختصات ( گُ ) ( ص . )
آواشناسی govAh
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
مؤید
مصداق
شاهد
witness

بپرس