albeit
فارسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
محل، شجاع، قهرمان و مخفف بگو
به علاوه تمام معانی که دوستان گفتن گو به معنای مثل و مانند هم هست
بررسی و واکاویِ واژه یِ " زود/زوت" و بکارگیریِ واژگانِ " زوتَن:zutan، زودَن:zudan، زَو: zav":
همانگونه که می دانیم واژه یِ " زود" به چمِ " تند، سریع" است و آنچنان که پیداست این واژه با اَندرگذری از زبانِ پارسیِ میانه به ریختِ " بُنِ گذشته" به دستِ ما رسیده است؛ ولی پرسش اینجاست که ریشه و بُنِ کُنونیِ این واژه چه بوده است؟
... [مشاهده متن کامل]
ما در زبانِ اوستاییِ جوان ریشه ای بنام " گَو: gav" داشته ایم به معنای " شتافتن، شتاب کردن، عجله کردن".
کُنونه یِ این ریشه اوستایی، " جَوَ: ǰava " بوده است که در یَشتِ اوستا: Yt. 5. 63 آمده است: " برای کمک به من بشتاب".
همچنین در زبانِ آریاییِ باستان واژه یِ "žuta " را داشته ایم که به روشنی " صفت مفعولی" بوده است. در زبان پارسی میانه واژه " زوت" را داشته ایم و در پارسیِ کُنونی واژه یِ " زود".
بنابر آواشناسیِ زبانهایِ ایرانیِ اوستایی - پارسیِ میانه به روشنی می توان دریافت که اگر کارواژه یِ همپیوند با " زود" قرار بود در زبانِ پارسیِ میانه - کُنونی به کارگیری شود، آن کارواژه " زوتَن:zutan" یا " زودَن: zudan" و بُن کنونیِ آن " زَو: zav " می بود؛ درست بمانندِ کارواژه هایِ زیر در زبانِ پارسیِ میانه - کنونی:
بوتَن/بودن با بُن کنونیِ : بَو:bav
شودن/شُدن با بُن کنونی: شَو : šav
و دیگر کارواژه ها.
نکته 1: اگر نیک بنگرید، در خواهید یافت که در این دست کارواژگان دگرگونیِ آواییِ " - و: u - " و " َ و : av - " رُخ داده است که این دگرگونیِ آوایی بویژه از زبانِ اوستاییِ جوان به این سو رواگمند ( =رایج ) بوده است. برای نمونه در واژگانی همچون : دَویدن : davidan " با بُن کُنونیِ " دو : du" در زبانِ پارسی و دیگر کارواژگان.
همانگونه که پیداست در اینجا گذار از بُن کُنونی به گذشته یا پاژگونه این دگرگونیِ آوایی را نمایان می کند؛ هرچند باید دانست که این دگرگونیِ آوایی تنها کرانمند به این گذار نیست و در واژگانِ بسیاری رُخ داده است.
نکته 2: اگر بخواهیم کارواژه یِ " زوتَن/زودَن" با بُن کنونیِ " زَو" را بکار بگیریم، " زوته/زوده" صفتِ مفعولیِ آن خواهد بود.
پیشنهاد 1: اگر ما کارواژه یِ " زوتَن/زودَن" را بکار بگیریم، می توانیم واژگانی همچون " زَوِش، زَوَنده، . . . . " و چنانکه نیاز باشد کارواژه یِ " زوانیدن" را بکار ببریم.
نکته 3: چنانکه کارواژه یِ " زودَن/زوتَن" بکار گیری شود، هم معنا با واژه آلمانیِ " eilen " و واژگانِ اروپایی " hurry، rush، hasten " خواهد بود.
پیشنهاد 2: چنانچه در فرآیندِ ساختِ واژگان، " زَو:zav " با بُنی از زبانهایِ باستانی که معنای دیگر دارد، همآوا باشد، ما می توانیم در اینجا بُن کُنونی " زَو" را به ریختِ ریشه اوستایی یعنی " گَو:gav" یا به ریختِ کُنونه اوستایی " جَو:ǰav " درآوریم.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشت: ستونِ 504 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" ( کریستین بارتولومه )
همانگونه که می دانیم واژه یِ " زود" به چمِ " تند، سریع" است و آنچنان که پیداست این واژه با اَندرگذری از زبانِ پارسیِ میانه به ریختِ " بُنِ گذشته" به دستِ ما رسیده است؛ ولی پرسش اینجاست که ریشه و بُنِ کُنونیِ این واژه چه بوده است؟
... [مشاهده متن کامل]
ما در زبانِ اوستاییِ جوان ریشه ای بنام " گَو: gav" داشته ایم به معنای " شتافتن، شتاب کردن، عجله کردن".
کُنونه یِ این ریشه اوستایی، " جَوَ: ǰava " بوده است که در یَشتِ اوستا: Yt. 5. 63 آمده است: " برای کمک به من بشتاب".
همچنین در زبانِ آریاییِ باستان واژه یِ "žuta " را داشته ایم که به روشنی " صفت مفعولی" بوده است. در زبان پارسی میانه واژه " زوت" را داشته ایم و در پارسیِ کُنونی واژه یِ " زود".
بنابر آواشناسیِ زبانهایِ ایرانیِ اوستایی - پارسیِ میانه به روشنی می توان دریافت که اگر کارواژه یِ همپیوند با " زود" قرار بود در زبانِ پارسیِ میانه - کُنونی به کارگیری شود، آن کارواژه " زوتَن:zutan" یا " زودَن: zudan" و بُن کنونیِ آن " زَو: zav " می بود؛ درست بمانندِ کارواژه هایِ زیر در زبانِ پارسیِ میانه - کنونی:
بوتَن/بودن با بُن کنونیِ : بَو:bav
شودن/شُدن با بُن کنونی: شَو : šav
و دیگر کارواژه ها.
نکته 1: اگر نیک بنگرید، در خواهید یافت که در این دست کارواژگان دگرگونیِ آواییِ " - و: u - " و " َ و : av - " رُخ داده است که این دگرگونیِ آوایی بویژه از زبانِ اوستاییِ جوان به این سو رواگمند ( =رایج ) بوده است. برای نمونه در واژگانی همچون : دَویدن : davidan " با بُن کُنونیِ " دو : du" در زبانِ پارسی و دیگر کارواژگان.
همانگونه که پیداست در اینجا گذار از بُن کُنونی به گذشته یا پاژگونه این دگرگونیِ آوایی را نمایان می کند؛ هرچند باید دانست که این دگرگونیِ آوایی تنها کرانمند به این گذار نیست و در واژگانِ بسیاری رُخ داده است.
نکته 2: اگر بخواهیم کارواژه یِ " زوتَن/زودَن" با بُن کنونیِ " زَو" را بکار بگیریم، " زوته/زوده" صفتِ مفعولیِ آن خواهد بود.
پیشنهاد 1: اگر ما کارواژه یِ " زوتَن/زودَن" را بکار بگیریم، می توانیم واژگانی همچون " زَوِش، زَوَنده، . . . . " و چنانکه نیاز باشد کارواژه یِ " زوانیدن" را بکار ببریم.
نکته 3: چنانکه کارواژه یِ " زودَن/زوتَن" بکار گیری شود، هم معنا با واژه آلمانیِ " eilen " و واژگانِ اروپایی " hurry، rush، hasten " خواهد بود.
پیشنهاد 2: چنانچه در فرآیندِ ساختِ واژگان، " زَو:zav " با بُنی از زبانهایِ باستانی که معنای دیگر دارد، همآوا باشد، ما می توانیم در اینجا بُن کُنونی " زَو" را به ریختِ ریشه اوستایی یعنی " گَو:gav" یا به ریختِ کُنونه اوستایی " جَو:ǰav " درآوریم.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشت: ستونِ 504 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" ( کریستین بارتولومه )
گو :به فتح اول و سکون دوم به معنای پهلوان ، مرد درشت اندام ، سترگ و قوی هیکل و بلند قامت معمولا صفات دلیری و مبارز بودن مرد از این لفظ بر می آید.
مثال از شاهنامه فردوسی:
که �آمد پیاده گو تاج بخش
به نخجیر گه زو رمیده ست رخش�
در بیت ذکر شده گو به فتح اول و کسره دوم خوانده می شود.
مثال از شاهنامه فردوسی:
که �آمد پیاده گو تاج بخش
به نخجیر گه زو رمیده ست رخش�
در بیت ذکر شده گو به فتح اول و کسره دوم خوانده می شود.
پهلوان
مهتر
گو گیو گئو کیو در باورهای باستانی ایران ایزدی است که یاور قدرتمند زمین و گیاهان ( خود واژه گیاه ریشه در گیو دارد ) بوده است و روز چهاردهم هر ماه به نام او ( گوش ) خوانده میشود. نماد و تجسد او گاو است که در فرهنگ هند و ایرانی در حد پرستش گرامی بوده است و ایرانیان این نام را بر فرزندان خود مینهادند همچون گیومرد یا کیومرث یا گئوبروه و گودرز و گُشنسب و خود گیو که از پهلوانان شاهنامه و یاور کیخسرو است. بر همین اساس گاهی به معنی برادر و پشتیبان نیز بکار میرود. واژه قوه به معنی قوت و قدرت در عربی و geo به معنی زمین ریشه در همین واژه پارسی دارند.
... [مشاهده متن کامل]
این باور در هندوستان و مذهب برهمایی نیز وجود دارد که در آن ویشنو یکی از خدایان سه گانه است که نقش محافظ و پشتیبان دارد. نام او از ریشه ویش به معنی نافذ می آید.
از طرف دیگر اشکال مختلف واژه ویش ویج ویژ بیج بیز در پارسی به چم ویژه و خاص و برگزیده و گلچین و سواشده میباشد لذا به مرور زمان در برخی واژه های فارسی برای جلوگیری از اختلاط معنایی وی به گو تبدیل شده است همچون
ویستردن_گستردن ( پهن کردن بشکل ویژه )
ویداختن_گداختن ( پرداختن بشکل ویژه )
ویماشتن_گماشتن ( بافتن و منصوب کردن و اختصاص دادن به چیز یا کاری ویژه )
ویچاردن - گزاردن ( فشار دادن یا فشردن یا افشره گرفتن یا گزیده و گزارش مطلبی را گفتن یا کاری را به روشی ویژه برگزار کردن مثل نماز یا مراسمی خاص )
ویمان_گمان ( فکر و ذهنیتی ویژه و متمایز )
... [مشاهده متن کامل]
این باور در هندوستان و مذهب برهمایی نیز وجود دارد که در آن ویشنو یکی از خدایان سه گانه است که نقش محافظ و پشتیبان دارد. نام او از ریشه ویش به معنی نافذ می آید.
از طرف دیگر اشکال مختلف واژه ویش ویج ویژ بیج بیز در پارسی به چم ویژه و خاص و برگزیده و گلچین و سواشده میباشد لذا به مرور زمان در برخی واژه های فارسی برای جلوگیری از اختلاط معنایی وی به گو تبدیل شده است همچون
ویستردن_گستردن ( پهن کردن بشکل ویژه )
ویداختن_گداختن ( پرداختن بشکل ویژه )
ویماشتن_گماشتن ( بافتن و منصوب کردن و اختصاص دادن به چیز یا کاری ویژه )
ویچاردن - گزاردن ( فشار دادن یا فشردن یا افشره گرفتن یا گزیده و گزارش مطلبی را گفتن یا کاری را به روشی ویژه برگزار کردن مثل نماز یا مراسمی خاص )
ویمان_گمان ( فکر و ذهنیتی ویژه و متمایز )
برادر ، پشت و پناه
گو: در بختیاری به معنی برادر ، توپ ، ابزار زینتی یا نوعی دسمال که خانمها روی رو سری استفاده می کردند.
در بیتی از زنده یاد مسعود بختیاری می گوید
خوت وری بدروو گو چی افتو
اینجا گوو یعنی جه ، لطفا معنی لغوی در بیت رو بنویسید
خوت وری بدروو گو چی افتو
اینجا گوو یعنی جه ، لطفا معنی لغوی در بیت رو بنویسید
به کوردی یعنی گه
گو که در شهنامه امده بچم قوی است و شگفت که این واژه به عربی نیز رفته و قوت و قوی را از همین واژه است در پشتو غوښتل/غوشتل=خواستن و توانستن است
معنیش در اینجا رو اگه میدونین بنویسین.
صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
که نه وقت است که در خانه بخفتی بیکار
- سعدی
صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
که نه وقت است که در خانه بخفتی بیکار
- سعدی
گو gow به معنی گاو هستش
Goبه معنی برو، گو همین قیافه ساده ش یعنی گوینده. گو گوش یعنی گوینده شنیداری؛ چیزی که بشنود می گوید
گو goo , در شهر بابک قدیم توپی تو پر وکوچک بوده که از پیچیدن لاستیک بر روی هم درست می شده ، و در گو بازی ، با دست یک دیگر پرتاب می کرده اند ، ای رفته به چوگان فلک همچون" گو" ، چپ می خور وراست میرو و هیچ مگو
گو مخفف گاواست صفت گاو دردو چیز شهره و نماد است یکی درقدرت وزور که افراد پرزور وپرقدرت را گوخطاب می کنند یعنی :پهلوان ودلیر ، دیگری صفت کج فهمی ونفهمی گاو است فلانی مثل گاو است
یعنی:نفهم است .
یعنی:نفهم است .
گو: دکتر کزازی در مورد واژه ی " گو" می نویسد : ( ( گَودر معنی پهلوان و یل است. این واژه در بنیاد، ریختی است از "گاو"؛ اگر گاو نامی شده است پهلوانان را از آن است که این دام، در فرهنگ های آریایی و از آن میان، در فرهنگ ایرانی دامی است سپند و ارزش آیینی و نمادین دارد. ) ) .
... [مشاهده متن کامل]
( ( � به دیگر، سبک، اندر آی و برو؛
بدین سان همی تاز تا پیش گَو. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۴۲۰. )
... [مشاهده متن کامل]
( ( � به دیگر، سبک، اندر آی و برو؛
بدین سان همی تاز تا پیش گَو. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۴۲۰. )
پهلوان
ترشح . گمیز
برادر در بختیاری = گگو، گو، گوو، گئو
گَو، گَئو، گَوو، گِوو، گِئُو،
در زبان لری بختیاری به معنی برادر می باشد و همچنان بکار میرود. گَویَل=برادران.
نام گیو پهلوان شاهنامه نیز همریشه با واژه گو می باشد.
اسامی گودرز، گومرد، گئومرت، کیومرث ( گئو مرد ) ، همگی از ریشه این واژه کهن گرفته شده اند.
در زبان لری بختیاری به معنی برادر می باشد و همچنان بکار میرود. گَویَل=برادران.
نام گیو پهلوان شاهنامه نیز همریشه با واژه گو می باشد.
اسامی گودرز، گومرد، گئومرت، کیومرث ( گئو مرد ) ، همگی از ریشه این واژه کهن گرفته شده اند.
برادر. پهلوان. پشتیبان
در گویش تاتی گوَ ( gova ) به گاو میگویند. و گِو به گوه گفته میشود
برادر یا توپ
در گویش زبان بختیاری واژه گو باچند تلفظ میباشد، ا_ گو= به معنای برادر۲_ گُو = به معنای توپ، گوبازی یعنی توپ بازی ۳_ گوباز= به معنای قمار باز است.
گَو= دلیر شجاع و لقب دلاوران در شاهنامه است بخصوص گو پیلتن زیاد آمده است
این کلمه ( گُو ) در زبان محلی مازندرانی به معنی گاو میباشد.
( گَ. . و ) یعنی پهلوان و فردی نامور
گو بازی:در گویش شهرستان بهاباد به معنای توپ بازی است.
در گویش شهرستان بهاباد به معنای توپ است.
گَوو در زبان لری بختیاری به معنی برادر
گو نام چهاردهمین روز هر ماه در گاهشمار و گاهنامه اوستایی است.
در زبان لری یعنی برادر و برار
{گَ - و} پهلوان - دلیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)