گه

/gah/

    evacuation
    excrement
    feces
    shit
    stool
    damn
    shit

فارسی به انگلیسی

گه غلتان

گه گاهی
odd, periodic, sporadic

گه گیجه
absolute giddiness, confused or puzzled state

گه گیری
paroxysm, fit, fitfulness

گه لوله
turd

گه مگس
flyspeck

مترادف ها

turd (اسم)
پشکل، گه، سنده

shit (اسم)
عن، گه

پیشنهاد کاربران

گه به معنی مکان،
جایگه، محل قرارگرفتن، پایگه محل پایداری، آرامگه، دامگه
به معنی زمان،
ناگه، بیدرنگ، بی گذشت هیچ زمان
بیگه، بسیار دیر شده، هیچ زمانی باقی نمانده
کلمه را گه نوشته اید با آوانگاری gah و معنای گُه
لطفا تصحیح بفرمایید
به ناگه، ناگهان، یکباره، یک دفعه
گاه
اشنب نکنید ببخشید میگم
گوه اونیه که میگیم گوارش و مدفوع این گه هست بعنی گاه یا گاهی
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
گُه: [ در تداول عامه ]سرگین، فضله، مدفوع، نجاست.
( ( و اولین سفر پدر و مادر آرزو به پاریس وقتی بود که آرزو کلاس سوم دبستان بود و مانده بود پیش نصرت و نعیم. بعد از برگشتن پدر و مادر از سفر در جواب آرزو که پرسید ه بود "پاریس چطوری بود بابا؟"پدر گفته بود "پُرِ گُه سگ توی پیاده رو ها " ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص32 . ) )

گَه یعنی گاهی
گاهی اوقات، گاهی وقت ها و. . . . .
مواد گوارش نیافته که از سوراخی در انتهای لوله ، دفع میشود .
گاهی - ندرت
گه به فتح " گ " ، مخفف گاه به معنی زمان ، وقت؛ مثال: شامگه : شامگاه، وقت شام ؛ به ترکی می شود: " چاق " مثال: ناهار چاقی = وقت ناهار
گه به فتح " گ " ، مخفف گاه به معنی مکان ، محل، جا؛ مثال: رزمگه : محل رزم ؛ به ترکی می شود: " یئر " مثال: دؤیوش یئری = رزمگه
...
[مشاهده متن کامل]

گه به ضم " گ " : سرگین، مدفوع، پهن، فضله، پشگل
گُه به ترکی: پوخ، گُه شُل: زئهیر، تیریق، دودوک، تارت، گُه پرندگان: زیل، گُه دامها به صورت عام: پهین، گُه گاو: لاببا، گُه سگ: بورما، گُه بز و گوسفند در حالت گلوله های جدا از هم: قیغ و در حالت چسبیده به هم: بؤوَن، گُه موش: فضلَه، گُه اسب و الاغ و قاطر: پهین، گُه گربه: پیشیک پوخو و گُه بقیه حیوانات: . . . پوخو
" پوخ اولماق " کنایه از: به درد نخوردن، خسیس بودن، بد بودن، رذالت، دور بودن از انسانیت
" پوخلو اولماق " کنایه از : اشکال و ایراد داشتن، خلاف و غیرقانونی بودن
"پوخ یئمَک " کنایه از انجام دادن کاری، همچنین کنایه از: غلط کردن
" پوخ یئدیمه قالماق " کنایه از: پشیمانی
" پوخ آپارماق " کنایه از: ترسیدن، نگران بودن
"پوخو یوغونلوق " کنایه از : قلدری، گردن کلفتی
" سیچان پوخو ائلَه مَک " کنایه از: ناقص و نامفهوم سخن گفتن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس