گنده

/gonde/

    fetid
    putrefied
    addle
    decayed
    big
    fat
    jack-
    jumbo
    large
    long
    huge
    corpulent
    humongous
    thumping
    thundering
    whacking

فارسی به انگلیسی

گنده اروغ
fetid eructation

گنده پرانی
malapropism

گنده تاول
anthrax, carbuncle

گنده خوراک
junk food

گنده خوری
malnourished, malnutrition

گنده دماغ
peevish, pride, proud

گنده شدن
bulk, to grow big

گنده گویی
exaggeration

گنده گویی کردن
exaggerate

گنده کردن
bulk, to make big

مترادف ها

whopper (اسم)
گنده، از اندازه بزرگتر

massive (صفت)
بزرگ، عظیم، کلان، حجیم، گنده

huge (صفت)
تنومند، سترگ، عظیم الجثه، کلان، یک دنیا، حجیم، گنده

lumpish (صفت)
کودن، لخت، سنگین، گنده، لش، تنه لش

unwieldy (صفت)
سنگین، صعب، بد هیکل، گنده، دیر جنبش

پیشنهاد کاربران

بررسی واژه یِ " گَست:gast" در زبانِ پارسیِ کُنونی به چمِ " بَد، زشت، ناجور" وَ " گَستَ:gasta" در زبانِ پارسیِ باستان به چمِ " بَد، زشت، تهوع آور، تنفر آور، زننده، حال بهم زن، ناجور" و پیوندِ آنها با واژگانِ " گَند، گندیدن":
...
[مشاهده متن کامل]

در زبانِ پارسیِ باستان ما واژه ای بنامِ " گَستَ:gasta" داشته ایم که این واژه با اَندرگذری از زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی، " َ : a" پایانیِ آن اُفتاده است، به ریختِ " گَست:gast" به ما رسیده است. از آنجایی که " گَستَ:gasta" صفتِ مفعولی در زبانِ پارسیِ باستان بوده است، پس می توان کارواژه یِ " گَستَن: gastan" و صفتِ مفعولیِ " گَسته: gasteh" را در زبانِ پارسیِ کُنونی بکارگیری کنیم.
ولی پرسشِ بسیار درخورنگرش این است که بُنِ کُنونیِ کارواژه یِ " گَستَن" چه بوده است؟
از آنجایی که کریستین بارتولومه واژگانِ " گَست، گستَ" را با واژه یِ " گَندَگ" پیوندِ معنایی داده است، من با کمی بررسی دریافتم که میبایست بُنِ کُنونیِ " گَستَن: gastan" ، " گَند: gand" باشد؛ چنانکه در کارواژه یِ " بَستَن" با بُن کُنونیِ " بَند" نیز این ترادیسی به زیبایی نمایان است.
پس داریم:
" گَستَن یا گَندیدن" با بُنِ کُنونیِ " گَند"
" گنداندن" با بُنِ کُنونیِ " گَندان". . . . . ( سببیِ ( Kausativ ) کارواژه یِ گَستن یا گَندیدن )
( نیاز به یادآوری است که " گَندَگ" همان " گَنده" است. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
ما می توانیم واژه یِ " گَست، گسته" را به جایِ واژگانِ " زشت، بد، ناجور، مستهجن، زننده، تهوع آور، تنفرآور و . . . " بکار گیری کنیم.
این واژگان با واژه هایِ "yucky ، icky، nasty و . . . " در زبانِ عَن گلیسی همچم هستند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشت:
ستونِ 517 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" ( کریستین بارتولومه )

گنده
گنده از ریشه گن ترکی به معنی ( گشاد، بزرگ ) است.
گن=گشاد، جادار، بزرگ
گنده: گشاد، جاداره، بزرگه
huge/enormous great
به انگلیسی Big
در زبان تاجیکی فارسی "گنده" با گاف و دال مفتوح به معنی بد نیز کاربرد دارد. مثلا کسی را که مادر یا پدر بد داشته باشد گنده مادر یا گنده پدر می گویند و به شخص بددهان گنده دهان می گویند.
گنده با ضمه روی گ
در فارسی به معنای بزرگ هست
( در زبان اردو ) غلیظ
کانال تقسیم آب در کشاورزی
کانال تقسیم آب در کشاورزی که به صورت یکسان باشد
گنده: [ گ َ دَ / دِ ] ( ص ) گندیده و عفن
دکتر کزازی در مورد واژه ی " " می نویسد : ( ( گنده در پهلوی گندگ gandag است ) )
( ( پیامش چو بشنید شاه یمن،
بپژمرد ، چون زآب گنده سمن. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 332. )
...
[مشاهده متن کامل]

به گنده یا گندک در زبان ترکی جَنْدَک گفته می شود . جندک در اصل به همان لاشه ی گندیده ی حیوانات گفته می شود که پس از مردن و گذشت زمان بوی متعفن از آن بر می خیزد .

گت، بزرگ، درشت، زمخت، ستبر، ضخیم، کلفت، ناهموار
ستبر
به ضمه گ
به زبان خوانساری باستانی
بزرگ مثل شاپور گند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس