گمراه

/gomrAh/

    misled
    astray
    erring
    aberrant
    afield
    depraved
    deviant
    perverse
    perverted

فارسی به انگلیسی

گمراه اخلاقی
degenerate

گمراه سازی
debauchery, misinformation

گمراه شدن
deviate, err, stray, wander, fall, stumble, warp, to go astray, to be seduced

گمراه شدنی
corruptible

گمراه و سپس ترک کردن
betray

گمراه کردن
beguile, corrupt, inveigle, misguide, misinform, mislead, pervert, demoralize, amuse, lie, seduce, solicit, tempt, vitiate, to lead astray, to mislead, to seduce

گمراه کردن اخلاقی
subvert

گمراه کردن از نظر اخلاقی و شهوانی
debauch

گمراه کننده
beguiler, false, delusive, inveigler, seducer, seductress, circuitous, fallacious, noxious, jive

مترادف ها

aberrant (صفت)
نابجا، منحرف، گمراه، کجراه، بی راه

perverse (صفت)
منحرف، گمراه، فاسد، هرزه، معیوب، در خطا

astray (صفت)
گمراه، بی راه، گیج، سرگردان

heterodox (صفت)
گمراه

devious (صفت)
منحرف، گمراه، کج، غیر مستقیم، بیراهه

amiss (صفت)
منحرف، گمراه، غلط، بد، بی مورد، نا درست

hell-bent (صفت)
منحرف، گمراه، زیاد خمیده، منحرف شده، به بیراهه کشیده شده

self-deluded (صفت)
گمراه

پیشنهاد کاربران

تیه
گمراه ؛ منحرف. ضال. ضایع :
ره دیرینه نهادی و گرفتی ره قوم
لاجرم ره بتو آن فرقه گمراه زدند.
ملک الشعراء بهار.
و رجوع بهمین ترکیب درحرف گاف و نیز ماده گمره شود.
گمراه : گیج ، جاهل
تیره راه . [ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) راه تاریک . || بدراه . بددین . منحرف :
زمانی همی گفت بر ساوه شاه
چه سود آمد از جادوی تیره راه .
فردوسی .
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود.
شوریده راه . [ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) کنایه از مردم گمراه و ملحد. ( ناظم الاطباء ) . کنایه از مردم گمراه و پریشان مذهب که متابعت کتب سماوی نکنند و از اخلاق حسنه و اطوار پسندیده بهره ندارند. ( آنندراج ) . از راه بگشته :
چو آن دشتبانان شوریده راه
شنیدند یک یک سخنهای شاه .
نظامی .
ضال . . .
منحرف
کج شدن از راه راست

بپرس