گمانه زدن


    conjecture
    dowse
    to dowse
    to sound

مترادف ها

sound (فعل)
زدن، صدا کردن، گمانه زدن، نواختن، سروگوش آب دادن، بصدا در اوردن، بنظر رسیدن، به نظر رسیدن، صدا دادن، بگوش خوردن، ژرفاسنجی کردن

douse (فعل)
خیس کردن، روی چیزی آب ریختن، میل زدن، گمانه زدن، در اب یا چیز دیگری فرو بردن

dowse (فعل)
میل زدن، گمانه زدن

پیشنهاد کاربران

گمانه زدن : [ اصطلاح کفتر بازی ] معنی اصطلاح برای بنده روشن نیست .
( ( بازیکن ها گمانه میزدند، تو شاخ میزدند و ناگهان خودشان را ازاوج چنان ول میکردند که گوئی تیر خورده بودند و بسوی زمین سرازیر میشدند، ولی زود دوباره اوج میگرفتند. و میان گمانه ها ، معلق میزدند و شکری حظ میکرد. ) ) ( صادق چوبک ، کفتر باز )
...
[مشاهده متن کامل]

تخمین . . . . .
سر و صدا کردن، حاشیه سازی کردن

بپرس