گماشته

/gomASte/

    appointed
    delegated
    servant
    agent
    appointment
    orderly
    inductee
    piquet

فارسی به انگلیسی

گماشته بر
appointment

گماشته دینی
missionary

مترادف ها

agent (اسم)
عامل، نماینده، مامور، وکیل، گماشته، پیشکار

assignee (اسم)
عامل، نماینده، مامور، وکیل، گماشته

procurator (اسم)
عامل، وکیل، گماشته، نایب، ناظر هزینه

appointee (اسم)
گماشته

batman (اسم)
گماشته، خدمتکار، یک من یا 3 کیلو

orderly (صفت)
گماشته، مرتب، منظم

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
واژه ی گماشته از ریشه ی واژه ی گماشتن فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

گماشتهگماشتهگماشتهگماشتهگماشته
گماشته یعنی چیزی دردست داشتن واز تحقیق وتفحسی که کردی گماشته داری. چه چیزی به دست اوردی گماشتت چیه.
پا دو
مامور
گماشته فرستاده
دست نشان ، دست نشانده
فرمانبر ، منصوب