گم کردن


    lose
    to lose
    to miss

مترادف ها

bewilder (فعل)
گیج کردن، سردرگم کردن، سرگشته کردن، گم کردن

tine (فعل)
گم کردن، از دست دادن

lose (فعل)
گم کردن، تلف کردن، شکست خوردن، از دست دادن، باختن، مفقود کردن، زیان کردن

misplace (فعل)
گم کردن، جا گذاشتن، در جای عوضی گذاشتن

miss (فعل)
گم کردن، اشتباه کردن، خطا کردن، نداشتن، فاقد بودن، از دست دادن، احساس فقدان چیزی را کردن

mislay (فعل)
گم کردن، جا گذاشتن

پیشنهاد کاربران

گُم کِردِن
در گویش بختیاری این واژه معنای فراموش کردن هم می دهد
مانند: شیرین ماهْسِ گم کرده = شیرین ماهَش را گم کرده یعنی شیرین فراموش کرده که چند ماه است باردار شده، یا شیرین هنگام زایمانش را فراموش کرده.
anty mislay ضد گم شدن

بپرس