گله کردن


    complain
    reproach
    herd
    to complain

مترادف ها

blame (فعل)
مقصر دانستن، سرزنش کردن، لکه دار کردن، ملامت کردن، عیب جویی کردن از، انتقاد کردن، گله کردن، عتاب کردن

grumble (فعل)
ژکیدن، گله کردن، غرغر کردن

gripe (فعل)
ازردن، گرفتن، گله کردن، محکم گرفتن، با مشت گرفتن، نق نق زدن، شکوه کردن

carp (فعل)
گله کردن، عیب جویی کردن، از روی خرده گیری صحبت کردن

پیشنهاد کاربران

شکوائیه
گِلِهیدن/گِلِستن.
نک و نال کردن
شکایت . تظلم. تشکی، شکوا
شکوا

بپرس