گله ( گُ ل لِ ه ) در گویش بعضی از شهرستان ها چون بهاباد به معنای گلوله است. از شخصی پرسیدند وقتی برای میت مومن می گویند خدا حُلِّه ای از حُلِّه های بهشتی بر بدنش بپوشان. برای یزید و شمر چه می گویند فکری کرد و گفت خدا گُلِّه ای از گُلِّه های جهنمی حواله شان کند.
منبع. کتاب فرهنگ ریشه های هند و اروپایی زبان فارسی دکتر منوچهر آریان پور کاشانی
گُلِه:انبوه. توده. نمونه: وجابجا گُلِه نور کم جانی کناره های خیابان را روشن می کرد. ( کلیدر ج۱۰ص۲۸۰۷ )
برخی از تیره های طایفه بابادی گله مثل بابادی عالی انور نسبشان در حدود۵۰۰تا ۶۰۰سال پیش به زعمای بلوک گتوند میرسد به نظر میرسد این تیره ها با عالی انوران نسب مشترک داشته باشند
گله به معنی به بلندی کوه هست. در بختیاری کوههایی به این نام وجود دارد مثل گله سه گا. کفت گله براهیم. سرگله ها در بازوفت. کفت گله در چلو خوزستان. گله چندار در تنگ هتی لالی. نام طایفه معزز گله نیز از نام ... [مشاهده متن کامل]
بلندای کوه گرفته شده است به احتمال قوی نام فردی هم بوده است نامی الهام گرفته از طبیعت . البته نامهای طوایف میتواند از اساس بر مکان خاصی هم اطلاق گردد
در زبان ترکی به دسته ی بزرگ از خوک های وحشی که بزرگ و کوچک با هم حرکت می کنند و با هم می چرند " گال" گفته می شود. به نظر می رسد گله در زبان فارسی از آن گرفته شده باشد . در زبان ترکی به گله گوسفندان" سورو " و به گله گاو " ناخیر " گفته می شود .
گَلَه به پولی گفته می شود که قبل از ازدواج خانواده ی عروس از خانواده داماد می ستانند. این رسم در بین هزاره های افغانستان رواج دارد.
فسیله. [ ف َ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) گله و رمه و ایلخی اسب و استر و خر باشد وگله آهو و گاو را نیز گویند. ( برهان ) : تازیان و دوان همی آید همچو اندر فسیله اسب نهاز. رودکی. فسیله بدان جایگه داشتی ... [مشاهده متن کامل]
چنان کوه تا کوه بگذاشتی. فردوسی. فسیله به بند اندر آورد نیز نماند ایچ بر کوه و بر دشت چیز. فردوسی. به چوپان بفرمود تا هرچه بود فسیله بیارد بکردار دود. فردوسی. نخواهیم شاه از نژاد پشنگ فسیله نه خرم بود با پلنگ. اسدی. فسیله بسی داشتی در گله به کوه و بیابان بکرده یله. اسدی. خویشتن درمیان فسیله افکند و یک گله در پیش کرد. ( چهارمقاله ) . ترکیب ها: - فسیله گاه . فسیله گه. رجوع به این دو مدخل ها در جای شود. || به معنی شاخ درخت هم آمده است. ( برهان ) .
در مهاباد اصفهان یعنی گلوله
۱ - محمد حسن دوست، فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، پوشینۀ ( جلد ) چهارم، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۳، رویه های ( صفحه های ) ۲۴۳۲ - ۲۴۳۱ پ ن:گلۀ گاو به پارسی ( ( گاباره ) ) و گلۀ گوسفند ( ( رَمه ) ) است. برای آگاهیدن از ریشۀ این دو واژه به این واژگان در آبادیس بنگرید.
نک و نال . [ ن ِ ک ُ / ن ِک ْ ک ُ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول ، شکایت . گله . اظهار عدم رضایت . شکایتی نه روشن و واضح . ( یادداشت مؤلف ) . ناله و زاری . نغنغ. شکوه و شکایت . اظهار درد زن حامله در موقع نزدیکی زایمان . ( فرهنگ فارسی معین ) . از سنگینی باری یا دشواری کاری یا تحمل دردی یا نامطبوعی و ناپذیری امری به نرمی و ابهام نالیدن و شکوه کردن . ... [مشاهده متن کامل]
- نک و نال کردن ؛ لندلند و نغنغ کردن .
شکوه ، گلایه
گُلِه: دسته، گروه، عده. . . یک گُلِه بچه اونجا بود. یک گله سنگ ریخته بودند. یک گُلّه جنس اون جا وِل شده بود.
Grievance
گله طایفه ایی بوده که بربلندترین ارتفاعات بختیاری سکونت داشتندومعنای بلندی نیزدارد
گه به زبان لری یعنی صبح زود و له یعنی له کردن بنا به نوشته علی خان یعنی:حسن خان جد این طائفه کسی بود که در صبح زود سپاه دشمن را با انداختن سنگ از بالای کوه له کردند. وبه گه له معروف شد.
گله با علامت فتح جمع جمع است گل ه گل در زبانهای باستان ایران علامت جمع است چنانچه الان در گویش بختیاری به عنوان مثال زنها یا زنان را زنگل یعنی زن گل تلفظ میکنند پس گله جمع گل هستش چون بیشتر برای احشام ... [مشاهده متن کامل]
به کار میرفته اینطور جا افتاده که فقط به گروه و تعدادی احشام گفته میشه در حالی که چنین نیست علامت جمعی بوده برای همه چه انسان و حیوان یا هر چیز دیگر مانند چارپاگل یعنی چارپایان اسبها
طایفه گله بچه ساکن در سیستان و بلوچستان
گله یعنی بزرگ و زیاد
شکوا
طایفه گله ایل بابادی لر بختیاری طایفه گله داری لر در جنوب فارس
به تعداد شمارش هر چیزی در زبان تالشی کردی لری گفته میشود.
معنی گله که نام ایل وطایفه ام نیز میباشد طبق گفته بزرگان فامیل وایلم که بیان کرده اند چون دارای گله و رمه فراوان بوده اند گله داران نامیده میشدند وبعد ها از گله دارآن به گله بدون پسوند شهرت یافتند
رمه، رمه چارپایان، شکایت
گله از دوکلمه گل له درست شده. یعنی کسانی که از بالا سپاه پایین را له گردن. گل به معنی بالا است