گفتمان، از برساخته های آقای داریوش آشوری است ومعادل دیس کُرس. با واژه قدیمی تر گفتگو ( دیالوگ ) تفاوتهای ظریفی دارد، گفتمان اندیشه ونگرش مورد وفاق نسبی فرهیختگان ونخبگان یک جامعه و به تبع آن ، و به لحاظ
... [مشاهده متن کامل] ذهنی نگرش افکار عمومی آن جامعه در یک بازه زمانی کوتاه یا بلند است. به عنوان مثال نوع نگاه به "غرب" یک گفتمان است، گاه در یک جامعه ودر چرخه ای "غرب ستیزی" دیس کرس وگفتمان مسلط وغالب است وگاه درهمان جامعه ودر چرخه ای دیگر "غرب گرایی"ممکن است گفتمان مسلط باشد. مثال دیگر اینکه، ممکن است در یک جامعه خشونت ونفرت پراکنی قومی و مذهبی، گفتمان مسلط بر افکار عمومی باشد، ودرجامعه ی دیگر "رواداری" وزندگی مسالمت آمیز ، میان اقوام وپیروان مذاهب مختلف، گفتمان غالب باشد.
گفتمان به معنای باور عمومی
یعنی یک سخن مورد قبول عموم مردم واقع شود
گفتمان به دیدگاههای کلان فکری و عقیدتی نسبت به یک موضوع خاص ، درواقع گفتگو زیر مجموعه ی گفتمان است
سخن، گفتار
هم اندیشی
واژۀ گفتمان ( Discourse ) در میان عوام و حتی گاهی تحصیل کردگان، به اشتباه به معنی گفت و گو ( Dialogue, Conversation ) جا افتاده و به کار می رود.
این دو، در مفهوم یکی نیستند ( امان از کم سوادی این جماعت! ) .
در میان گذاری اندیشه ها و پندار ها در مورد موضوعی ویژه با روندی سامان یافته و به گونه ای گسترده
goft ( - e ) man
|| به مجموع اندیشه ها و دیدگاه های حاکم بر یک مسأله گویند.
مثال : گفتمان حاکم بر این جامعه بسیار مخدوش است
گفتمان
1 - یکی از مفاهیم بسیار پرکاربرد و بنیادین درحوزه ی علوم انسانی جدید و فلسفه ی پسامدرن discourse است که در زبان فارسی بیشتر با معادل « گفتمان » شناخته می شود. امّا این واژه در زبان فارسی ماجرا زیاد دارد.
... [مشاهده متن کامل]
ابتدا به ساختار اشتقاقی واژه بپردازیم. این واژه از دو بخش تشکیل شده است. بن ماضی «گفت» + پسوند «مان».
پسوند اسم ساز «مان» در گذشته با ملحق شدن به بن فعل، مصدر می ساخته است : زایمان ( زاییدن ) و گاهی معنی شباهت را می رسانده : آسمان و ریسمان و بعضی موارد نیز معنی نسبت داشته : دودمان ، ترکمان و. . . . [1]
در سالهای اخیر از این پسوند به طور نه چندان نظام مند استفاده شده و با آن واژه های فراوانی ساخته شده است. واژه هایی مانند سازمان ، پودمان ، ساختمان ، پرسمان و . . . . یکی از واژه هایی که این اواخر با این پسوند ساخته شده ، « گفتمان » است.
2 - واژه ی discourse/Discours در زبانهای اروپایی، یک واژه ی عمومی است و کاربرد عام دارد. امّا در چند دهه ی اخیر در فلسفه و علوم انسانی، کاربرد تخصّصی هم پیدا کرده و تبدیل به یکی از مفاهیم گریزناپذیر در این حوزه ها شده است.
این واژه در خود زبانهای اروپایی معادلهای فراوانی دارد و به همین دلیل در دیکشنری های انگلیسی به فارسی هم معادلهای فراوانی برایش نوشته شده است. برای نمونه آکسفورد [2] در مقابل discourse برابرهای متعدد زیر را ردیف کرده است:
DISCUSSION, conversation, talk, dialogue, conference, debate, consultation; parley, powwow, chat; - ESSAY, treatise, dissertation, paper, study, critique, monograph, disquisition, tract; lecture, address, speech, oration; sermon, homily.
آریانپور در ترجمه ی این واژه معادلهای زیر را پیشنهاد می کند:
1 - گفت و شنود ، بحث ، گفتمان ، گفتار
2 - گفت و شنودکردن، بحث کردن ، گفتمان کردن
3 - خطابه ، رساله ، خطبه ، دبیره ، ماتیکان
3 - بدیهی است که گستردگی معادلهای این واژه، مترجم فارسی زبان را گیج می کند. به همین دلیل هر مترجمی بر اساس ذوق خود معادلی برای آن انتخاب کرده و به کار برد. در این اثنا داریوش آشوری در یکی از نوشته های قدیمی خود[3]، واژه ی گفتمان را در مقابل discourse قرار داد [4] و با توجّه به مرجعیت و نفوذی که داریوش آشوری در واژه گزینی حوزه ی علوم انسانی و فلسفه دارد، پس از گذشت چند سال، بسیاری از مترجمان و نویسندگان دیگر نیز از او پیروی کردند. [5]
برای نمونه بابک احمدی ، یکی از پرکارترین نویسندگان فلسفی، در کتاب کار روشنفکری 1387 که در سال 1387 منتشر شده می نویسد: « در آثار قبلی ام در برابر discourse از واژه ی "سخن" استفاده می کردم. اکنون که می بینم واژه ی گفتمان که دوستم داریوش آشوری پیشنهاد کرده بیشتر رایج شده ، آن را به کار می برم. »
4 - باری، واژه ی گفتمان ، به عنوان برابری برای discourse امروز دیگر جا افتاده است و تقریبا همه از آن بهره می گیرند. امّا تا آنجایی که من می دانم ، هنوز یک نفر هست که همچنان از معادل منتخب خود ( گفتار ) دست برنداشته و همچنان از آن استفاده می کند. باقر پرهام در مقدمه ی ترجمه ی نظم گفتار که یک سخنرانی بسیار مهم و معروف از فوکو است، ظاهراً خطاب به داریوش آشوری می نویسد:« این کتاب به روشنی نشان می دهد که بحث فوکو در زمینه ی دیسکور چنان چه گفتیم فقط بحثی است در زمینه ی زبان، سخن و گفتار به معنی موجود کلمه برای نشان دادن کارکرد شکل دهنده ، قالب ساز و تقسیم آفرین گفتار، به عنوان یکی از زمینه های بروز و تحقق پدیده ی قدرت. نه زبان و گفتاری که از آنها سخن می رود پدیده ای جدید و بی سابقه و نه کارکرد تقسیم آفرین و قالب دهنده ی قدرت در این زمینه امری است که تازگی داشته باشد. . . . آنچه تازگی دارد نفس زبان یا پدیده ی گفتار نیست که ما ناگزیر باشیم واژه ی تازه ای برای آن بسازیم. کشف این پرسش است که زبان و گفتار حامل نظمی اجتماعی است که خود را بر گوینده تحمیل می کند، نظمی همانند نظم موجود در دیگر زمینه ها ( علوم ، اقتصاد ، . . . ) که حاصل کارکرد اجتماعی قدرت است. »
گمان می کنم منظور باقر پرهام آن است که همان طور که در مغرب زمین ، برای اشاره به این مفهوم فلسفی ، از یک واژه ی پیش پا افتاده و مرسوم که به گفتار و زبان دلالت می کرد استفاده شد ، در زبان فارسی هم باید همین طور باشد و می توانیم برای اشاره به این مفهوم از یک واژه ی مرسوم و مصطلح استفاده کنیم و لذا نیازی نبوده که واژه ای نو برای آن ساخته یا یک واژه ی نوظهور برای آن استفاده شود. سخن باقر پرهام پر بیراه هم نیست. چرا که خود فوکو در همان سخنرانی ( نظم گفتار ) در جمله ی نخست، واژه ی دیسکورس را در معنای عامش به کار می برد و می گوید: « دلم می خواست می توانستم کاری کنم که حضور من در گفتار[6] امروزم و گفتارهایی که شاید سالیان سال باید در این جا ایراد کنم آن چنان ناپیدا بنماید که به چشم نخورد. » در همین جمله ی آغازین، فوکو دیسکور را در معنای عام و معمولی اش به کار برده نه در معنای تخصصی اش، و این نشان می دهد که این واژه در زبانهای اروپایی هم دارای کاربرد عام و عامیانه است و هم دارای معنای تخصصی.
در پایان یادآور می شوم در زبان فارسی ، واژه ی « گفتمان» در میان مردم عوام و حتّا تحصیل کرده هایی که با ادبیات فلسفی آشنایی ندارند، بیشتر به معنای « گفت وگو» و مذاکره به کار رفته و می رود. حتّا فعل « گفتمان کردن» نیز کاربردی عام یافته است. [7] با جستجوی واژه در موتورهای جست و جو، می توان مصادیق زیادی برای این کاربرد یافت.
پی نوشتها
[1] این اطلاعات را عمدتاً از کتاب « ساخت اشتقاقی واژه در فارسی امروز» خانم دکتر ایران کلباسی نقل کردم. امّا نکته ی جالب توجه این است که خانم دکتر این پسوند را سترون و عقیم معرفی می کنند ( ص139 ) . در حالی که گمان می کنم این پسوند در همین دوران اخیر برای واژه سازی بسیار به کار رفته و از جمله واژه . . .