گشت زدن


    cruise
    jaunt
    patrol
    roam
    range
    walk
    whirl
    to make ones round
    to cruise

فارسی به انگلیسی

گشت زدن به سرعت
spin

گشت زدن در
to patrol

مترادف ها

cruise (فعل)
گشت زدن

patrol (فعل)
گشت زدن، پاسداری کردن، پاسبانی کردن

پیشنهاد کاربران

cruise
گشت زدن: [ اصطلاح در تداول عامه ]دور زدن ، گشت زدن برای تماشا ، گشت زدن برای بررسی بیشتر . گشتن برای دیدن و ارزیابی.
( زرجو زل زده بود به آرزو وچشم هایش انگار می خندید. "البته ، البته اجازه هست گشت دیگری بزنم؟" ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص19 . ) )

بپرس