inaugurate
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
دهانه، سوراخ، سراغاز، منفذ، فرصت، فتق، گشایش، چشمه، افتتاح، جای خالی، بازکردن
استنتاج، نمو، سیر تکاملی، گشایش
گشایش، افتتاح
پیشنهاد کاربران
سلیم
گشایش: باز کردن دشواری ها در کارها، گشودن
گشایش: باز کردن دشواری ها در کارها، گشودن
راه اندازی، ایجاد
گشایش
جل شدن ، باز شدن
گشایش روابط
برپایی
گشایش : [ اصطلاح تخته نرد]حرکت اول بازی.
استفتاح
سعه