گسیختگی

/gosixtegi/

    break
    interruption
    missing link
    fault
    cancellation
    librty of action
    detachment

مترادف ها

disconnection (اسم)
قطع، تفکیک، گسیختگی، گسستگی، عدم ربط، نداشتن رابطه

rupture (اسم)
جدایی، قطع، فتق، گسیختگی، گسستگی، پارگی

پیشنهاد کاربران

متلاشی شدن
منحدم شدن
نابودی
منحل شدن
از هم پاشیده
اینا کلماتی هستن که میتونه شمارو به معنی کلمه نزدیک کنه
تلاشی
ازهم پاشیدن، متلاشی شدن، از درون فرو ریختن از نقطه نظر روانشناسی