گزند

/gazand/

    injury
    harm
    damage
    detriment
    disadvantage
    hurt
    lesion
    taint
    ulcer

فارسی به انگلیسی

گزند پنهان
pit

گزند رساندن
hurt, injure

گزند رساندن به
to horm or injure

گزند زدن
damage, harm, mar, taint

گزند ناپذیر
invulnerable, inviolable

گزند یافتن
to be harmed or injured

مترادف ها

harm (اسم)
اذیت، صدمه، خسارت، زیان، ضرر، اسیب، خسران، گزند

detriment (اسم)
خسارت، زیان، ضرر، گزند

پیشنهاد کاربران

واژه گزند
معادل ابجد 81
تعداد حروف 4
تلفظ gazand
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: vizand]
مختصات ( گَ زَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی gazand
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

عملی که باعث رنجش کسی یا چیزی می شود
گزند =گزید
امید وارم معنی که دادم درست باشه 😘
گزنه نام یک گیاه است که به زبان ترکی است ، اگر پوست بدن شما با برگ نعنایی شکل این گیاه تماس پیدا کنه پوست شدیدا به خارش می افته . . .
گزنه نامه یک چاقوست که در فارسی تیزی میگویند
گزند هم از زبان ترکی برگرفته شده در فارسی ، خدشه یا خراش میشود. . .
خیلی بد بود،
اسیب. خطر
آسیب، صدمه متضاد: راستی ( : صحّت )
اسیب
آسیب آفت صدمه
آسیب ، آفت ، بلا
آزار، آسیب، آفت، بلا، خدشه، خسران، زیان، صدمه، ضرر، لطمه، مضرت
گزند: در پهلوی وزند wazand بوده است.
( ( کسی کو شود زیر نخل بلند
همان سایه زو بازدارد گزند ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 211 )

آزار - اسیب - خسارت - صدمه

اسیب

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس