گزلک


    knife-poniard
    jackknife

پیشنهاد کاربران

کاردی کوچک برای تراشیدن نی قلم ، قلم تراش
بنما به من که مُنکِرِ حُسنِ رخِ تو کیست
تا دیده اش به گِزلِکِ غیرت برآورم
سیب و به را خرد کرده، حبی به در دهان او گذرادم. که ناگاه پسر عطسه زد و بِه، به حلق او ماند و او را خفه کرد. گِزلِک از پشت سر او بیرون آمد، فوراً افتاد و بمرد.
( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند )
قرلق, نام تباری از گرگ های درنده بنقل از شرفنامه مهروی
گِزلِک gəzlik :چاقوی کوچک، کارد آشپزخانه
واژه نامه ی گویش تون ( فردوس )
تالیف: محمد جعفر یاحقی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی

بپرس