تعبیر و مُعبِّر و مُعبَّر: گزاردن ( گزارش ) و گزارنده و گزارده.
تعبیر خواب و معبِّر خواب: خوابگزاری و خوابگزار.
تعبیر خواب و معبِّر خواب: خوابگزاری و خوابگزار.
انجام دادن
تأدیة
:ورزیدن ، انجام دادن
دکتر کزازی در مورد واژه ی " گزاردن" می نویسد : ( ( گزاردن که به معنی ورزیدن و انجام دادن به کار برده شده است، در پهلوی وزارتن wizārtan بوده است، با بُن اکنون وزار wizār . این مصدر را با وزاستن wizāstan با بن اکنون وزای wizāy که در پارسی "گزاییدن " و "گزای " شده است، نباید درآمیخت. ریخت نژاده ی این مصدر در پارسی گزاشتن می تواند بود. ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( یکی مرد بود اندر آن روزگار
ز دشت سواران نیزه گزار. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 274. )
دکتر کزازی در مورد واژه ی " گزاردن" می نویسد : ( ( گزاردن که به معنی ورزیدن و انجام دادن به کار برده شده است، در پهلوی وزارتن wizārtan بوده است، با بُن اکنون وزار wizār . این مصدر را با وزاستن wizāstan با بن اکنون وزای wizāy که در پارسی "گزاییدن " و "گزای " شده است، نباید درآمیخت. ریخت نژاده ی این مصدر در پارسی گزاشتن می تواند بود. ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( یکی مرد بود اندر آن روزگار
ز دشت سواران نیزه گزار. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 274. )
جا کردن، جای کردن، تپانیدن،
۱. تمام کردن، به فرجام رساندن ، سرانجام رساندن، مجری ساختن.
۲. تشخیص دادن ، تمیز دادن ، فقاهت.
۲. تشخیص دادن ، تمیز دادن ، فقاهت.
به جای آوردن ، انجام دادن
کاربرد در جمله : 🏀🏀🏀
اگر کسی همه ی عمر به صدق دل نماز گزارد
کاربرد در جمله : 🏀🏀🏀
اگر کسی همه ی عمر به صدق دل نماز گزارد
1. به جای آوردن، ادا کردن، انجام دادن، اجرا کردن، پرداختن به کاری
2. بیان کردن، تعبیر کردن، شرح و تفسیر دادن، تبلیغ و آگهی رساندن
مثال: 1. سپاسگزار، نماز گزار، خدمتگزار، برگزاری، گله گزار، حج گزار، کار گزار
... [مشاهده متن کامل]
2. گزارش، خبرگزاری، پیام گزاری و. . .
و هم آوا است با:
گذاردن: 1. نهادن، برپا کردن، قرار دادن، برقرار کردن 2. وضع کردن، ایجاد کردن، ساختن 3. دادن، سِپُردن
4. گذشتن ( بخشیدن ) ، سپری کردن 5. جا دادن، گرو گذاشتن، رهن دادن، امانت دادن، صبر کردن، امان دادن
6. دستور دادن، رخصت دادن، اجازه دادن 7. رها کردن، ول کردن، بی خیال شدن
مثال: 1. بنیانگذار، حروف گذاری، زیر پا گذاشتن 2. قانونگذار، تأثیر گذار ( اثر گذاری ) ، بارگذاری، صداگذاری
3. واگذاری، سرمایه گذاری 4. بگذر، وقت گذرانی، گشت و گذار 5. بذار باشه، بذار ببینم چی میشه 6. فرمانگذاری، بذارید برم من! 7. فروگذاری، بذار برو!
2. بیان کردن، تعبیر کردن، شرح و تفسیر دادن، تبلیغ و آگهی رساندن
مثال: 1. سپاسگزار، نماز گزار، خدمتگزار، برگزاری، گله گزار، حج گزار، کار گزار
... [مشاهده متن کامل]
2. گزارش، خبرگزاری، پیام گزاری و. . .
و هم آوا است با:
گذاردن: 1. نهادن، برپا کردن، قرار دادن، برقرار کردن 2. وضع کردن، ایجاد کردن، ساختن 3. دادن، سِپُردن
4. گذشتن ( بخشیدن ) ، سپری کردن 5. جا دادن، گرو گذاشتن، رهن دادن، امانت دادن، صبر کردن، امان دادن
6. دستور دادن، رخصت دادن، اجازه دادن 7. رها کردن، ول کردن، بی خیال شدن
مثال: 1. بنیانگذار، حروف گذاری، زیر پا گذاشتن 2. قانونگذار، تأثیر گذار ( اثر گذاری ) ، بارگذاری، صداگذاری
3. واگذاری، سرمایه گذاری 4. بگذر، وقت گذرانی، گشت و گذار 5. بذار باشه، بذار ببینم چی میشه 6. فرمانگذاری، بذارید برم من! 7. فروگذاری، بذار برو!
به معنی "ادا کردن" یا "انجام دادن" است مانند: نماز گزاردن ( که گاهی بغلط با ذ نوشته شده! ) . . . و یا شکر گزاری . . .