گزار
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
از آن برای ادا کردن، پرداختن و گزارش دادن استفاده میشود
سپاس گزار . شکر گزار . احترامگزار. خبرگزار. دیه گزار. وام گزار.
فرمان گزار. خواب گزار
سپاس گزار . شکر گزار . احترامگزار. خبرگزار. دیه گزار. وام گزار.
فرمان گزار. خواب گزار
گزاردن: به جای آوردن
تاریخ
-
گزاردن = بازگویی و وارسی رویداد ها ، گزارش -
کار و کنش ها و انجام دادن کار ( از ویچارتی سانسکریت )
گزار = فرونویسی و بازگویی رویدادها و کارهای انجام شده در گذشته = تاریخ
-
گزاردن = بازگویی و وارسی رویداد ها ، گزارش -
کار و کنش ها و انجام دادن کار ( از ویچارتی سانسکریت )
گزار = فرونویسی و بازگویی رویدادها و کارهای انجام شده در گذشته = تاریخ