گریز زدن


    interject
    to run away
    [rare] to run away
    to deviate
    interjection

فارسی به انگلیسی

گریز زدن از
to elude or evade

گریز زدن به
insinuate

مترادف ها

apostrophize (فعل)
گریز زدن، علامت گذاشتن

dodge (فعل)
گریز زدن، طفره رفتن، عدول کردن، گول زدن، طفره زدن، جاخالی دادن، این سو و ان سو رفتن

digress (فعل)
گریز زدن، پرت شدن، منحرف شدن

leapfrog (فعل)
گریز زدن، گره گره حرکت کردن، جفتک چارکش کردن، از یکدیگر بنوبت جلو زدن، با جست و خیز حرکت کردن

پیشنهاد کاربران

گریز زدن: [اصطلاح مداحی ] نقطه ی اوج مرثیه خوانی مداح است که به صورت تطبیق و پیوند حادثه ای با حادثه کربلا، انجام می شود.

بپرس