گاهی یک کورسویی نیز به چم : نجات یافتن هم می دهد. نمونه: او به گونه ای شگفت از یک مرگ زودرس گریخت.
دور شدن
گریختن ( هم ریشه ریختن و وروجک )
ریشه هندواروپائی کریختن از دو بخش، وی - wi یا جداشدن و بخش دیگر لیک - leyk یا خارج شدن است که رویهم رفته گریختن و فرار معنی میدهد. این ریشه در اوستا بشکل ویراک virāec یا فرار و گریختن معنی میدهد که در زبان گیلکی وروج و وروجک میباشد و فرگرد ان در سانسکریت ویتار vitara که معنی دور میدهد. ریختن نیز یعنی چیزی را دور میاندازیم. متاسفانه در بیشتر فرهنگ ها و دیکشنر های فارسی وروجک را به کودکان بازیگوش نسبت داده شده مگر اینکه ان کودک از مدرسه و خانه فرار کند.
... [مشاهده متن کامل]
عیسی مریم به کوهی می گریخت
شیرگویی خون او می خواست ریخت - مولانا
پس خم زدن . [ پ َ خ َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) گریختن . فرار. دررفتن ( در تداول عوام ) . ( غیاث اللغات ) .
راه گریز گرفتن ؛ گریختن. روی بگریز نهادن. فرار کردن. ره فرار گزیدن :
جفاپیشه گستهم و بندوی تیز
گرفتند از آن کاخ راه گریز.
فردوسی.
جای خالی کردن . [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بیرون رفتن از جای . فرار کردن : وگر جای خالی کنیم از نبردز گیتی برآرند یکباره گرد. نظامی
هزیمت رفتن . [ هََ م َ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) گریزان شدن . گریختن : ایشان هزیمت رفتند. ( فارسنامه ٔ ابن بلخی ) .
در لری بختیاری
گُروسِسْتِن: گریختن، فرار کردن
جِسْتِن: در رفتن، پا به فرار گذاشتن
بِجِهْ: بدو، فرار کن
پس پشت دادن ؛ گریختن : چون طوسیان تنگ دررسند من پذیره خواهم شد و یکزمان دست آویزی بکرده پس پشت داده وبهزیمت برگشته. . . ( تاریخ بیهقی ص 435 ) .
گریزش . [ گ ُ زِ ] ( اِمص ) اسم مصدر گریختن :
کزین لشکر امروز جنگی منم
به گاه گریزش درنگی منم .
فردوسی .
که جستی سلامت ز کام نهنگ
بگاه گریزش نکردی درنگ .
فردوسی .
رجوع به گریختن شود.
فرارفتن. [ف َ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) گریختن. دور شدن :
وقتی افتاد فتنه ای در شام
هر یک از گوشه ای فرارفتند.
سعدی.
رمیدن . . . . .
قاچاق شدن= در رفتن ( گویش تهرانی )
فرار، هرب، دررفتن
ابق
چیزی که فرار کردن را بر می انگیزد
فرار ، گریز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)