گریختن


    to run away
    flee
    decamp
    elope
    escape
    fly
    wriggle
    lam
    to flee

فارسی به انگلیسی

گریختن با حیله
elude

گریختن با سرعت
elude

گریختن برای گریز از قانون
abscond

گریختن به دلیل رودربایستی
abscond

مترادف ها

slip (فعل)
گریختن، اشتباه کردن، سریدن، از قلم انداختن، لیز خوردن، لغزیدن

abscond (فعل)
فرار کردن، گریختن، روش نشان ندادن، روپنهان کردن، پنهان شدن، غایب شدن، در رفتن

escape (فعل)
فرار کردن، گریختن، در رفتن، رستن، رهایی جستن، خلاصی جستن، جان بدر بردن

elope (فعل)
فرار کردن، گریختن، فرار کردن با معشوق

flee (فعل)
فرار کردن، گریختن، بسرعت رفتن

run away (فعل)
گریختن

desert (فعل)
ترک کردن، گریختن، ول کردن

shun (فعل)
گریختن، اجتناب کردن از، پرهیز کردن از

scram (فعل)
فرار کردن، گریختن، جیم شدن، فوری رفتن، به سرعت دور شدن

skedaddle (فعل)
فرار کردن، گریختن، پا بفرار گذاردن، با عجله رفتن

پیشنهاد کاربران

گاهی یک کورسویی نیز به چم : نجات یافتن هم می دهد. نمونه: او به گونه ای شگفت از یک مرگ زودرس گریخت.
دور شدن
گریختن ( هم ریشه ریختن و وروجک )
ریشه هندواروپائی کریختن از دو بخش، وی - wi یا جداشدن و بخش دیگر لیک - leyk یا خارج شدن است که رویهم رفته گریختن و فرار معنی میدهد. این ریشه در اوستا بشکل ویراک virāec یا فرار و گریختن معنی میدهد که در زبان گیلکی وروج و وروجک میباشد و فرگرد ان در سانسکریت ویتار vitara که معنی دور میدهد. ریختن نیز یعنی چیزی را دور میاندازیم. متاسفانه در بیشتر فرهنگ ها و دیکشنر های فارسی وروجک را به کودکان بازیگوش نسبت داده شده مگر اینکه ان کودک از مدرسه و خانه فرار کند.
...
[مشاهده متن کامل]

عیسی مریم به کوهی می گریخت
شیرگویی خون او می خواست ریخت - مولانا

پس خم زدن . [ پ َ خ َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) گریختن . فرار. دررفتن ( در تداول عوام ) . ( غیاث اللغات ) .
راه گریز گرفتن ؛ گریختن. روی بگریز نهادن. فرار کردن. ره فرار گزیدن :
جفاپیشه گستهم و بندوی تیز
گرفتند از آن کاخ راه گریز.
فردوسی.
جای خالی کردن . [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بیرون رفتن از جای . فرار کردن : وگر جای خالی کنیم از نبردز گیتی برآرند یکباره گرد. نظامی
هزیمت رفتن . [ هََ م َ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) گریزان شدن . گریختن : ایشان هزیمت رفتند. ( فارسنامه ٔ ابن بلخی ) .
در لری بختیاری
گُروسِسْتِن: گریختن، فرار کردن
جِسْتِن: در رفتن، پا به فرار گذاشتن
بِجِهْ: بدو، فرار کن
پس پشت دادن ؛ گریختن : چون طوسیان تنگ دررسند من پذیره خواهم شد و یکزمان دست آویزی بکرده پس پشت داده وبهزیمت برگشته. . . ( تاریخ بیهقی ص 435 ) .
گریزش . [ گ ُ زِ ] ( اِمص ) اسم مصدر گریختن :
کزین لشکر امروز جنگی منم
به گاه گریزش درنگی منم .
فردوسی .
که جستی سلامت ز کام نهنگ
بگاه گریزش نکردی درنگ .
فردوسی .
رجوع به گریختن شود.
فرارفتن. [ف َ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) گریختن. دور شدن :
وقتی افتاد فتنه ای در شام
هر یک از گوشه ای فرارفتند.
سعدی.
رمیدن . . . . .
قاچاق شدن= در رفتن ( گویش تهرانی )
فرار، هرب، دررفتن
ابق
چیزی که فرار کردن را بر می انگیزد
فرار ، گریز

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس